خانه / اسلايد / همراه با سوره شمس مملكت تن

همراه با سوره شمس مملكت تن

مملكت تن

حال می گوئیم : اگر چه از برای انسان قوا و جوارح بسیار است اما همه آنها غیر از چهار قوه، بقیه همه مطیع و تحت فرمان چهار قوه هستند:

قوه عقلیه

وهمیه

شهویه

غضبیه

چون تن مانند مملکتی است که خداوند عالم آن را به اقطاع «روح مجرد» مقرر فرموده، و از برای روح در این مملکت، از اعضای ظاهریه و باطنیه، لشکر و خدم بسیار قرار داد،.که برای هر یک خدمتی معین و شغلی مقرر تعین دادهشده.

«وما یعلم جنود ربک الا هو»(و لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمی داند)

اگر تن انسان را همانند مملکتی بدانیم، «روح» پادشاه این مملکت، و «عقل» وزیر اوست.

لذا از برای مملکت تن، چهار قوه است، که عبارتند از:

“عقل” و “شهوت” و “غضب” و “وهم ” که بعنوان کار فرمایان و سران لشکرند، که سایر قوا فرمانبران این چهار قوا هستند. یعنی این جنود تحت فرمان چهار قوه که وظایف آنان عبارتند از:

«قوه عقل»:

که وظیفه اش ادراک حقایق امور، و تمیز بین خیرات و شرور، و امر به افعال جمیله و نهی از صفات ذمیمه است.

و اما وظیفه «قوه شهویه»:

که بقای بدن است که آلت تحصیل کمال نفس است. زیرا که زندگی چند روزه در این دنیا موقوف است به تناول غذا و شراب، و نکاح، که نیاز همه این امور به قوه شهویه است،

اگر قوه شهویه تزکیه نشود، چون طماع است و فضول و خرابکار، و آمیختن باطل در کلام، و همیشه طالب آنست که ( در راه روح قرار گیرد) و او را محکوم به حکم خود نماید.

هر چه وزیر که عقل است بگوید، شهوت با آن مخالفت کند. و مانند چهار پایان و بهائم غرق شهوات نموده، و به هر چه او را امر نماید از مشتهیات مانند اکل و شرب، و مال، جاه و جمال و تکاثر و امثال آن.

وروح ، نفس را بدون اینکه در ارتکاب این اعمال با وزیر که عقل است مشورت کند، و صواب و فساد آنرا فهمیده باشد متابعت نماید.

اما فایده و ثمره  «قوه وهمیه»:

فهمیدن امور جزئیه است، و دانستن دقایق اموری که به وسیله آنها به مقاصد صحیحه می رسد.

و چون قدرت مکر، خدعه، تلبس، خیانت و فتنه دارد، که اگر تزکیه نشود، می خواهد «روح»، سلطان مملکت بدن را مطیع و منقاد خود سازد، تا هر چه فرمان دهد از فریفتن و شیطنت و افساد و مکر اطاعت نماید.

و اما شغل و فایده «قوه غضبیه»:

آنستکه: دفع مضرتهای خارجیه را از بدن نموده، و نیز از « قوه شهویه یا وهمیه »، اگر خواستند از اطاعت عقل بیرون روند، ایشان را مقهور نموده، و تحت اقتدار و تسلط عقل در آورد. اما این قوه «غضب» که پاسبان و نگهبان مملکت بدن منصوب است، اگر تزکیه نشود بی باک و شریر است،

و ظلم و ایذاء، عداوت و بغض را طالب است، و در صدد است که پادشاه را که «روح» است فریب دهد، تا به آنچه او اشاره کند عمل کند و فرمان عقل را اطاعت ننماید بلکه گاهی بر عقل غلبه می کند.

به سبب اختلاف هواهای این چهار قوه، «عقل، غضب، وهم، و شهوت» پیوسته مملکت بدن میدان تنازع و محاربه آنها است.

پس گاهی در آنجا آثار فرشتگان و اعمال قدسیان ظاهر می شود، و زمانی افعال بهائم و چهارپایان از آن هویدا می گردد، و ساعتی مظهر سُباع و درندگان است.و لحظه ای مظهر آثار شیطان می شود.

وهمیشه چنین است تا اینکه غلبه کلیه از برای یکی از این قوا حاصل شود، و دیگر قوا، مقهور حکم او گردند.در این هنگام پیوسته آثار آن قوه از نفس سر می زند، و داخل در عالم آن می شود.

پس اگر سلطنت از برای قهرمان «عقل» باشد، در مملکت نفس آثار ملائکه ظاهر می گردد، و احوال مملکت منظم می شود، و صاحب آن در صنف فرشتگان می شود و همیشه چنین است.

و اگر غلبه از برای دیگر قوا باشد، آثار آنها در آنجا ظاهر، و مملکت خراب و ویران می شود و امور انسان آشفته، و امر دنیا و آخرت اختلال پیدا می کند.

و صاحب آن داخل در حزب بهائم یا سباع و حیوانات درنده، و یا در حزب شیاطین قرار می گیرد. به سبب لذات و بعضی عوارض خارجیه، بعضی از این قوا ضعفی و بعضی را غلبه و قوتی باشد.

و لیکن این نه به جهت معاندتی است که فیما بین این قوا است،بلکه به این سبب است که: در نفوس سایر حیوانات که از قوه عاقله خالی اند، منازعه نیست، گرچه مختلفند در قوه ای که بر آنان غلبه و تسلط دارد.

همچنان که غلبه در جُند شیاطین از برای «قوه واهمه» است. و در سباع و درندگان غلبه از برای«قوه غضبیه» است. و در حزب بهائم غلبه از برای «قوه شهویه» است،

اما در نفوس ملائکه منازعه نیست و مجادله راه ندارد. زیرا که قوه ملائکه منحصر است در«عاقله»، و از آن سه قوی دیگر خالی هستند پس ممانعت و تدافع در آنها نیست.

منشاء نزاع قوای چهارگانه:

شاید تعجب کنید که منشا نزاع و سبب جدال در مملکت نفس، قوه عاقله است.زیرا که عقل مانع می شود که سایر قوا آثار خود را به ظهور رسانند، و نمی گذارد که نفس را مطیع و منقاد خود سازند. چون که اعمال و افعال آنها خلاف صوابدید عقل، و مخالف مقتضای آن است.

اما آن سه قوه دیگر با هم نزاعی ندارند، از این جهت هیچ یک به خودی خود منکر فعل دیگری نیستند. و مانع از اعمال دیگری نمی شوند مگر به اشاره عقل که مانع طغیان آنها شود.

منبع. کتاب صفای دل

همچنین ببینید

هدایت تکوینی:

هدایت تکوینی: به معنی ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از …

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است :

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است : 🍀 ۱ـ هدایت عام و تکوینی …

بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام

🔴 بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام   🔵 آیت الله مصباح یزدی( ره) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *