خانه / اسلايد / انواع صفات و رذایل متعلق به قوه غضبیه

انواع صفات و رذایل متعلق به قوه غضبیه

انواع صفات و رذایل متعلق به قوه غضبیه تقریبا (۲۱) نوع هستند،و یک {قاعده کلی} اینکه: آنچه در اعتدال این قوا است فضیلت، و آنچه در آن دو طرف افراط و تفریط باشد رذایل می باشند.و افراط آن «تهور» و آن اینکه آدمی قرار دهد خود را در اموری که عقل و شرع احتراز و دوری از آن را حکم می کند، که مهلکه دنیوی و اخروی دارد.صاحب این صفت خالی از شائبه جنون نیست و گاهی سبب قتل نفس می شود و چه بسا خود کشی کند.

و رذایل آن، عبارتند:در «تفریط» آن «جبن» (ترس) است.و آن اینکه آدمی احتراز کند از آن چیزی که نباید احتراز کند.و آدمی به سبب آن، ذلیل و خوار و زندگی بر او تلخ و ناگوار می شود.

و رذایلی چون:

۱ـ خوف (ترس) و آن انواعی دارد،و خوف از مرگ و یا از چیزهائی که از آنها بی سبب و بدون جهت وحشت داشته باشد، مثل جن، و میت خصوصا در  شب و در تنهائی،و منشأ این خوف غلبه قوه واهمه و قصور عقل و نهایت ضعف نفس است.

۲ ـ «ایمنی از مکرالله»  یعنی آدمی از عذاب الهی و امتحانات خدائی ایمن نشیند.و به جلال حضرت ذوالجلال نیندیشد. و سبب آن غفلت از عظمت پروردگار عالم، یا عدم اعتقاد به روز جزا، یا اطمینان به سعه رحمت خدا، یا اعتماد بر طاعات و عبادات خود می باشد.

و این صفت ناشی از هر کدام از آنها که باشد از مهلکات و موجب خسران است،و سبب آن از « جهل، یا کفر، یا غرور، و یا عجب» است که هر یک از آنها هم امراض و رذایل مهلکی هستند که اگر معالجه نشوند انسان را به هلاکت میرسانند.

و اخبار و آیات در مذمت این صفت (ایمنی از مکرالله)  بسیار است، که خداوند متعال می فرماید: افَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَایمن از مکرالله نمی گردند مگر جماعت زیان کاران. آيا از عذاب و انتقام خدا ايمنند در حالى كه جز گروه زيانكاران خود را از عذاب و انتقام خدا ايمن نمى ‏دانند ؟ !

و رسول اعظم(ص) مي فرمايد:[من كان بالله اَعرَف كان من الله أخوف.](هر کسی بخدا بیشتر معرفت داشته باشد(عظمت خدا را درک کند) از خدا بیشتر می ترسد) نيز فرمودند:ترس من از خدا از همه بيشتر است.

آري هر اندازه علم انسان به عظمت و جلال خداوند متعال بيشتر باشد، خوف و خشيت او بيشتر است، و حق تعالي خوف را نسبت به علماء نسبت داده چنانچه فرمود: إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ(از بندگان خدا فقط دانشمندان از او مى‏ ترسند ؛ يقيناً خدا تواناى شكست‏ ناپذير و بسيار آمرزنده است)

۳ـ «يأس از رحمت خدا» است.و اين صفت از مهلكات و از گناهان کبیره است.

و قرآن آن را موجب کفر می داند و می فرماید:إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَجز مردم كافر کسی از رحمت خدا مأيوس نمی ‏شوند.

و علاج آن به تحصيل ضد آن‘ و ضد آن رجاء است يعني اميدواري به خدا است كهعبارت از انبساط و سرور دل، به جهت انتظار رحمت الهي باشد،

بشرط اينكه بسياري از اسباب رحمت الهي و رسيدن به محبوب را تحصيل كرده باشد.  و توقع چیزی که هیچیک از اسباب آن را فراهم نکرده باشد آنرا رجاء نمی گویند، بلکه غرور و حماقت است.

چون دنیا مزرعه آخرت است، و دل آدمي هم حكم زمين را دارد،و ايمان حكم تخم است، و عبادات مانند آبي است كه بايد زمين را به آن سيراب كرد،و پاک کردن دل از معاصی و اخلاق رذیله، همانند پاک ساختن زمین از خار و خاشاک است، و سرای آخرت و روز قیامت هنگام درو کردن است، پس کسی که این گونه زراعت کند و پس از آن امید داشته باشد، آن رجاء صادق است، و الا «غرور و حمق» است.

نا برده رنج گنج میسر نمی شود        مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.

۴ـ صفت چهارم: «ضعف نفس» است،و علامت آن عجز و اضطراب، در هنگام حدوث حوادث و ناگواریها است.

که همانند گیاه ضعیف با هر بادی متزلزل شود. و ضد آن بزرگی نفس و محکمی دل است که آدمی تحمل کند آنچه را بر او وارد می آید و همانند کوه محکم در برابر ناملایمات ثابت قدم باشد. و تحصیل این صفت اجتناب از خوف مذموم است.

۵ـ صفت پنجم: «دنائت همت» است. که عبارت از پستی طبع و قصور همت از طلب کارهای بزرگ و قناعت نمودن نفس به کارها و اعمال جزئیه (قانع شدن به کارهای کم اهمیت و آسان)

و ضد أن «علو همت» است که سعی نمودن در تحصیل مراتب عالیه و کارهای بزرگ است و به طمع منافع خسیسه دنیویة خود را نیاراید.

و این صفت نتیجه بزرگی ذات و شجاعت نفس است، و بالاترین فضائل نفسانیه است، زیرا هر کسی به جائی رسیده و به مراتب عالی سرفراز گردیده، بواسطه علو همت بوده است.

۶ـ «بی غیرتی و بی حمیًتی» است،و آن کوتاهی و اهمال کردن در حفاظت آنچه نگهبانی آن لازم است {در دین و عرض و اولاد و اموال.و…} که البته غیرت باید به حد افراط نرسد.ضد بی غیرتی، غیرت و حمیت است که نتیجه شجاعت و قوۀ نفس است، و از شرائف ملکات است.

۷ـ صفت هفتم: «عجله و شتاب در افعال و اقوال» است و این صفت از ضعف نفس و از راههای بزرگ شیطان است.

و در حدیث نبوی(ص) آمده است که:شتابکاری از جانب شیطان و تأنی از جانب خداوند رحمان است.

ضد صفت عجله، «وقار» است، که عبارت است از اطمینان نفس و سکون آن در گفتار و کردار، و حرکات و سکنات، و پیش از شروع کارها،و آن نتیجه قوت قلب است و از فضائل صفات، و از اخلاق حسنه است

که در مدح پیغمبر(ص) آمده است:«صاحب الوقار و السکینه».

و این صفتی است که انسان را در نظر مردم، شریف و عزیز می کند،پس سزاوار است مؤمن پیوسته شرافت و نیکی این صفت را در نظر داشته باشد، و خود را در افعال و اقوال بر آن بدارد تا عادت و ملکه او گردد. که گفته اند کارها به صبر و تأمل برآید، و مستعجل به سر در آید.

۸ـ صفت هشتم: «سوء ظن» است،یعنی بد گمانی به خدا و خلق،و این صفت نتیجه «جبن و ضعف نفس» است،

زیرا هر جبان و ضعیف النفسی، هر فکر فاسدی که به خاطرش می گذرد و به قوۀ واهمه او در آید اعتقاد می کند و آن را دنبال می کند،و این صفت از مهلکات عظیمه است و آیات و احادیث بر خباثت آن گواه است.

از مولی متقین(ع) منقول است که:باید امر برادر مؤمن خود را به بهترین محامل حمل کنی، و باید به سخنی که از برادر مؤمن سر زند، گمان بد نبری

مادامی که محمل خوبی از برای آن بیابی «وضع امر اخیک علی احسنه و لا تطلبنً بکلمة خرجت من اخیک سُوءا و انت تجد لها فی الخیر محملا»

و طریقه معالجه سوء ظن بعد از ملاحظه فساد آن و شرافت ضدش که «حسن ظن» است، که فوائد آن بسیار است، و اخبار بسیار در فضیلت آن بخصوص حسن ظن به حق تعالی وارد شده است.

۹ـ صفت نهم: «غضب» است.و در مذمت آن همین بس که گفته اند:غضب جنونی است که دفعی عارض می شود، و بسیار باشد که شدت غضب موجب مرگ مفاجاه شود.و در حدیث نبوی آمده است:غضب ایمان را فاسد می کند همانطور که سرکه عسل را فاسد می کند.

و حضرت امام صادق(ع) فرمودند:الغضب مفتاح کل شرٍّ { غضب کلید هر بدی و شرّی است}

و از برای غضب لوازم و آثاری است که همه آنها مهلک و قبیح هستند.

از جمله:دشنام دادن، حتی گاهی به حیوانات و جمادات، و اظهار بدی مسلمین کردن، شماتت، استهزا و سخریه، اسرار فاش کردن، و حتی گاهی خود را زدن و لباس خود را پاره کردن، و غیر اینها …

و از لوازم غضب آنست که بعد از تسکین آن، انسان پشیمان و غمناک می شود، و گاهی باعث دشمنی و آزردن دوستان، و افراد خانواده، و گاهی باعث بیماریهای جسمی و روحی می شود.

علاج غضب:چون مفاسد غضب دانسته شد، حال اگر شما هم گاهی غضبناک می شوی، بدان که علاج آن موقوف بر چند چیز است:

اول: اینکه:غضب اسبابی دارد که عمده آنها امراضی همچون:« فخر»(فخر فروشی و تفاخر کردن به دیگران)، «کبر»، «عجب»، «غرور»، «لجاجت»، «استهزاء»، «حرص»، «دشمنی»، «حب مال و حب جاه» و امثال اینهاست؟ پس سعی در ازاله اسباب غضب و برطرف کردن این امراض کن.

دوم:ملاحظه اخباری که در مذمت غضب و مدح حلم و بردباری، و ثواب فرو بردن خشم وارد شده.

سوم:مواظب باش از اقوال و افعالی که منشأ غضب می شوند، دوری کنی. و دوری از افراد عصبانی و گرم مزاج و تند خو.

چهارم:در وقت غضب، بیاد غضب الهی و تسلط او بر خود، چنانچه بر ضعیف غضب کنی.

که گفته اند:این حکم غرور و خشم تا چند                        هست از تو بزرگتر خداوند

پنجم:تصور کن که ممکن است روزی ضعیف قوی شود و از تو انتقام بگیرد، و بقول شاعر:مزن بر سر ناتوان دست زور          که روزی بپایش در افتی چو مور.

ششم:در حال غضب، خودت را در آینه نگاه کن، و ببین صورت تو چگونه می شود،و یا توجه به آنانی که غضب بر آنان مسلط شده، ببین چگونه، صورت قبیح و متغیر، و اعضای تو متحرک، و حالات و افعال از نظم طبیعی خارج می گردد.

خون در چشمها جاری، چشمها سرخ و از حدقه بیرون می آید. رنگ انسان سرخ مایل به سیاه و یا خون به باطن میل می کند و رنگ زرد می شود، و لرزه بر بدن.« خلاصه اگر خودت را در آینه بنگری، سعی می کنی خودت را کنترل کنی».

حدیثی امام باقر(ع) فرمود: غضب آتش پاره ای از شیطان است، که در باطن فرزندان آدم است.چون کسی از شما غضبناک شود، باد به رگهای او می افتد و شیطان داخل می شود.شیطان بر عقل انسان مسلط می شود، گاهی مانند مستان بهر طرف می رود و حتی گاهی ممکن است بی هوش شود.

هفتم:قبل از شدت غضب و یا در حال غض، چند عمل انجام دهد:زیاد یاد خدا کردن و پناه بردن بخدا از شّر شیطان، و قول «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»اگر ایستاده است بنشیند، و اگر نشسته است بخوابد. وضو گرفتن، و غسل کردن با آب سرد از برای تسکین آتش غضب بسیار مفید است.و اگر غضب بر رَحِم (فامیل) باشد دست بر بدن او گزارد تا غضب تسکین یابد.

ضد غضب «حلم» است.و آن عبارتست از اطمینان نفس بطوری که قوه غضبیه به آسانی او را منقلب نکند، و ناراحتیهای روزگار او را بزودی مضطرب نگرداند.زیرا گاهی هم ظلم سبب غضب می شود.و گفته اند:«حلم نمک خوان اخلاق است»که اگر حروفش را بر گردانند، « ملح» می شود، یعنی نمک چنانکه هیچ طعامی بدون ملح مزه ندارد، هیچ خُلقی بی حلم جمال ندارد.

که شاعر گوید:با تو گویم که چیست غایت حلم

هر که زهرت دهد شکر بخشش       کم مباش از درخت سایه فکن

هر که سنگت زند ثمر بخشش        هر که بخراشدت جگر به جفا

همچو کان کریم زر بخششو «کظم الغیظ» فرو بردن خشم از کسی که مستحق غضب است، که مداومت بر آن سبب حلم می شود.

صفت دهم:«انتقام» است که در مقابل بدی دیگران در صدد انتقام برآید.و ضد آن عفو و بخشش است.

که از محاسن اوصاف است، و در مدح آن حق تعالی فرموده: وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ(وگذشت شما به پرهیزگاری نزدیکتر است)

و نیز وارد شده:که گذشت و عفو عزت را زیاد می کند.پس گذشت کنید تا خدا شما را عزیز گرداند.

که رسول اکرم(ص) فرمود:«علیکم بالعفو فان العفو لا یزید العبد الا عزاً فتعافوا یعزکم الله»بدی را بدی سهل باشد جزا. اگر مردی احسِن الی مَن الی من اساء

« از دیگر رذائل قوه غضبیه، کج خلقی و عداوت و دشمنی، عصبیت، کتمان حق، قساوت قلب، عجب و کبر» است.و «کبر» و خود پرستی آنست که انسان خود را بالاتر از دیگران ببیند،و آن یک بیماری روانی است که مبدأ آن احساس حقارت و کوچکی است ، که بمرور زمان به «عقده حقارت» تبدیل می کند. 

 معمولاً فرد متکبر در خود احساس حقارت میکند و میخواهد این طور با غرور و طغیان آن را جبران کند. و معمولاً چنین اشخاصی فاقد شخصیت ذاتی هستند.

و اگر کسی شخصیتش، در نظر خودش تکمیل باشد، و در خود احساس حقارت و کمبود شخصیت ننماید هرگز اینگونه رفتارها از او صادر نمی شود.{ زیرا این ناراحتی و بی ثباتی و بی قراری روحی نتیجه یک ناراحتی روحی و روانی است}

که انسان را وادار میکند که بوسیله«تکبر، و تقدم خواهی و بی اعتنائی، آلام خود را تسکین دهد».و این آخرین تحقیقی است که که دانشمندان روانشناس به آن دست یافته اند.

امام صادق(ع) هزار و اندی سال پیش با یک جمله کوتاه ولی پر معنی از این حقیقت علمی که روانشناسان امروز بعد از سالیان درازی بآن رسیده اند پرده برداشت و فرمود:{ ما من رجلٍ تکبر او تجبر الا لذلة یجدها فی نفسه}یعنی کبر متکبران، و ستم ظالمان بر اثر یک «ذلت و حقارتی است که در نفس خود احساس می کنند» و می خواهند با اعمال خود آن را جبران کنند.

و از آثار مرض مهلک «کبر» اینست که روح، یک حالت عصیان زدگی پیدا میکند که، آرامش و قرار روانی را از دست می دهد،و در سایه حب ذات رهبری نشده، در برابر حق و حقیقت تسلیم نمی شود.و حقوق دیگران را محترم نمی شمرد.(زیرا خود پسندی این است که مردم و حقوق آنها را نادیده بگیری)

از امام صادق(ع) پرسیدند، اولین إلحاد و انکار حقایق چیست؟فرمود«کبر» است.

«ضد کبر»، تواضع و فروتنی است،و آن بهترین معالجه بیماری «تکبر» است.

چنانکه در زندگی پیشوایان، و خصوصا رسول گرامی(ص) که خدایش فرمود:«انک لعلی الخلق العظیم»و در زندگی ائمه اطهار(ع)، که همگی قدوه و الگوی بشریت هستند، تواضع و فروتنی و احترام به حقوق همنوعان بسیار بچشم میخورد.

از نصایح لقمان حکیم به فرزندش در قرآن مجید چنین آمده است:وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿١٨﴾ وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ. متكبرانه روى از مردم برمگردان ، و در زمين با ناز و غرور راه مرو، همانا خدا هيچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد .«۱۸»و در «راه رفتنت» ميانه ‏رو باش ،

خلاصه نصایح این است:

در زندگی از تملق و چاپلوسی، و تکبر و ابراز برتری دوری کنیم، و در گفتار و کردار و عمل خود میانه رو باش.

پس هرگز با تکبر و غرور و بی خبری راه مرو و از مردم روی مگردان، و بدان که خداوند متکبران خود پسند را دوست ندارد.

«خضوع» یکی از فضائل اخلاقی است، ولی اگر از حد خود تجاوز کرد به صورت بدترین صفات یعنی «تملق و چاپلوسی» در می آید.

و همینطور«وقار» نیز از فضائل اخلاقی است. اما اگر به بی اعتنائی به مردم و ناچیز شمردن حقوق دیگران در آید، از بدترین صفات یعنی« تکبر و خود پسندی» خواهد بود.

 متانت و وقار آنست که شخص برای رسیدن بمقاصد خود اصول اخلاقی را رعایت کند و اهداف خود را بدون شتابزدگی و حرص و ولع و دستپاچگی انجام دهد، پس اعمال چنین شخصی با وقار و متانت خواهد بود.

تواضع و فروتنی: یعنی تسلیم در برابر حق و احترام به همنوعان و حقوق دیگران که همگی از ثبات روح و آرامش روانی سرچشمه می گیرند، و حاکی از یک شخصیت تام و تمامی است که دیگر در تکمیل آن نیاز به ابراز برتری طلبی و تکبر نیست.

در حدیثی امام علی(ع) می فرماید: “الثناء باکثر من استحقاق ملق و التقصیر عن الاستحقاق عی او حسدٌ”  یعنی ثناء بیش از حد تملق و چاپلوسی است، و مدح به کمتر از آنچه شایسته آنست «نشانه ناتوانی در بیان و یا حسد است»

و اما رذیله «عجب» و آن اینکه انسان خود را بزرگ شمارد به جهت کمالی که در خود بیند، اعم از اینکه آن صفت را داشته باشد یا نداشته باشد، و گفته اند که عجب آن است که آدمی صفتی یا نعمتی داشته باشد و آن را بزرگ شمرد و از منعم آن غافل، و منعم را فراموش کند.

و اخبار در مذمت عُجب بسیار است از جمله: عُجب مانند گیاهی است که تخم آن کفر، و زمین آن نفاق، و آب آن فساد، و شاخه های آن جهل، و برگ آن ضلالت، و میوه آن لعنت و مخلد بودن در جحیم است.

علاج  عُجب: آن است که پروردگار خود را بشناسی، و بدانی که عظمت وجلال و بزرگی فقط سزاوار اوست.

پس معرفت بحال خود نموده که بنده ضعیف و ذلیل و مسکینی هستی پس ترا با عجب و بزرگی و خود پسندی چکار؟

در خود بنگر که عجب تو از چیست؟

که گفته اند:بر مال و جمال خویشتن غره مشو                   کان را به شبی برند و این را به تبی

بدان که حق تعالی فرموده:  إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ( گرامي ترين شما با تقواترين شما است).

و امام صادق(ع) فرموده: “من دخله العجب هلك” (هر كسى در او عُجب باشد هلاك مي شود).

و ضد عُجب شكسته نفسي است: خود را حقير دانستن كه از بهترين اوصاف است و صاحب اين صفت نزد مردم محترم و عزيز است، و خداوند او را عزيز ميدارد.آري خدا نزد دلهاي شكسته است.

در كوى ما شكسته دلى مي خرند و بس                  بازار خود فروشي از آن سوي ديگر است

فرق عجب با کبر: فرق عجب با کبر اینست که:متکبر خود را بالاتر از غیر بداند و مرتبه خود را بیشتر شمارد.

ولی در عجب پای دیگری در میان نیست، بلکه معجب آن است که اگر چیزی و یا نعمتی دارد، بخود ببالد و شاد باشد، و خود را ببیند و منعم را فراموش کند.

همچنین ببینید

ابعاد وجودی انسان

ابعاد وجودی انسان : عرفا ابعاد وجودی انسان را «طبع و نفس و قلب و …

بهره برداری از قرآن : 

?بهره برداری از قرآن : انسان دارای سه بُعد و مرتبه است : 🌟اعضای ظاهری(جوارح) …

اولین چیزی که باید در قرائت قرآن به آن توجه کرد

?اولین چیزی که باید در قرائت قرآن به آن توجه کرد 💡 اینکه قرآن نامۀ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *