معیار عمل اخلاقی
میتوان گفت معیار عمل اخلاقی دو چیز است:
اول: «عقل» که عهدهدار فهمیدن، دانستن، درک نیک و بد امور و شناسایی مجهولات میباشد. و نیز تشخیصدهنده خوبی، عدالت، بدی و ظلم است. پس اولین میزان سنجش افعال اخلاقی، عقل است.
دوم: «فطرت» (وجدان اخلاقی). خداوند؛ شناخت راستی، کجی، فجور و تقوا را به نفس انسانی الهام کرده است. پس الهام کرد بدکاری و پرهیزکاریاش را.
بنابراین، هدف نهایی از اخلاق اسلامی، قرب به خدا و جلب رضایت و محبت او، و تخلق به اخلاق الهی، دست یابی به ولایت، نیل به لقای الهی و نظر به ولایت الله میباشد. بالاترین و والاترین هدف تربیت، خلوص انسان برای خداست.
مراحل سلوک
فلاسفه، موضوع بحث انسان را از آن جهت که دارای روح است، میدانند و برای روح، قوای سه گانه که عامل حرکت انسان است قائلند، و آن سه قوه تحت امر روح عبارتند از نیروهای عاقله، شهویه و غضبیه، و اصول اخلاق پسندیده عبارتند از «حکمت» یعنی شناخت اشیاء، آن گونه که هستند به مقدار توان بشری، و «شجاعت» که آن قوت قلب و استحکام در روحیه است، و نیز «عفت» که خویشتن داری از بیبندوباری و امور ناپسند میباشد. و «عدالت» پیروی قوه عامله از قوه عاقله است. برای رسیدن به مرحلهای که تمام قوا و اعضا و جوارح به حد اعتدال و تابع عقل گردند، به مراتب و مراحل سیر و سلوک اشارهای میکنیم.
عرفا میگویند: مراتب وجود انسان با عوالم وجود مطابق است.
انسان نیز در مراتب وجودی دارای ناسوت، ملکوت و جبروت است و در هر مرتبهای از مراتب وجود با یک مرتبه از عالم کلی میتواند مرتبط باشد.
از این رو انسان سالک باید سیر روحانی داشته باشد و از عالم ناسوت به مقامات عالی هجرت کند تا به مرحله تکامل برسد.
و سیر تکاملی انسان از بیداری آغاز میشود و غایت و نهایت این سیر، توحید و شهود خداوند متعال است.
مراحل سلوک را تا صد منزل هم بیان کردهاند؛ اما به طور خلاصه باید گفت: یقظه (بیداری از غفلت)، توبه، تخلیه، تحلیه، و… .
حال که صفات و رذائل اخلاقی خود را شناختی، و آگاه شدی که باید برای خود کاری بکنی، از کجا باید شروع نمایی و چه باید کرد؟ این مهمترین مرحله است که «یقظه» و بیداری» نام دارد؛ یعنی فرد از خواب غفلت بیدار شده، و به اهمیت موضوع پی برده، و به فکر اصلاح نفس خود است.
اما مرحله دوم «تخلیه» است، و آن سعی در ازاله صفات رذیله و اخلاق ناپسند است، که در این صورت زیباییهای جهان را بهتر خواهد دید؛ زیرا جهانبینی هر کسی به گونه قلب اوست.
عالم، جلوهگاه و مظهر اسماء حق تعالی است، و در همه جا نشانی از آیات و رحمت الهی مشاهده میشود. حال مگر ممکن است انسان سلیم القلب، در برابر این عظمت بیتفاوت باشد؟!
چون معیار تشخیص، مربوط به قلب و باطن انسان است، اگر قلب مزکّی و پاک باشد و جان سالم، حتی نسیم سحرگاهی او را به طرب وا میدارد، و با سعدی شیرازی همصدا میگوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقـم بر همه عالـم که همه عالم از اوست
همه عالم را دوست دارم، چون همه عالم اثر و جلوهگاه اسماء اوست؛ پس اگر میخواهی جمال یار و ملکوت عالم را بینی، به قرآن توجه کن که میفرماید:
{اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض}؛
آیا نمینگری در ملکوت آسمانها و زمین؟
حال ملکوت خود را بنگر؛ خواه جان، خواه نفس، خواه دل و قلب بنامی. فقط بدان که تو همانی و این کالبد تو مرکب آن است.
پس اگر خودت را دوست داری، به تزکیه آن بپرداز که غرض از آفرینش تو منحصراً کمال بخشیدن به حقیقت توست. اگر آنرا رها کردی و به تربیت و تزکیهاش نپرداختی، خسران ابدی تو را تهدید میکند، و این سخنی است که خداوند بعد از هفت سوگند در قرآن فرمود:
{قد افلح من زکیها و قد خاب من دساها}؛
مسلم رستگار شد آنکه نفس خویش را تزکیه نمود، و ناامید شد آنکه آنرا واگذاشت.
اهمیت موضوع تزکیه نفس، به قدری است که بعد از هفت سوگند ـو گفتهاند یازده سوگندـ آمده و در هیچ جای قرآن، این قدر سوگند نیامده است.
از این آیه فهمیده میشود که:
۱ـ قرآن کریم آلوده شدن ضمیر انسان را ممکن میداند، ۲ـ پاک کردن ضمیر از آلودگی را در اختیار خود شخص میداند، ۳ـ پاکیزه کردن نفس واجب، و رستگاری در گرو آن است.