عشق و علاقه شديد حضرت زهرا سلام الله عليها به اميرالمؤمنين عليه السلام
فاطمه عليهاالسلام با الهام از دستورات الهى و پدر بزرگوارش، نسبت به اميرالمؤمنين فوقالعاده علاقهمند بود و هرگز برخلاف رضاى او گام برنمىداشت و برخورد و زندگيش با مولا طورى بود، كه غمها و غصههاى وارده در بيرون از خانه، با ديدار فاطمه عليهاالسلام برطرف مىشد، و حضرت على عليهالسلام خود در اين باره مىفرمايند:
فو اللَّه ما اغضبتها، و لا اكرهتها على امر حتى قبضها اللَّه عز و جل، و لا اغضبتنى، و لاعصت لى امرا، و لقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم والاحزان.[۱]
سوگند به خدا، من هرگز زهرا را به خشم نياوردم و او را به كارى مجبور نساختم تا اينكه مرا در فراقش گرفتار ساخت و متقابلاً او نيز مرا خشمگين نساخت، و هيچ وقت نافرمانى نكرد و هرگاه من با او ديدار مىكردم، غمها و غصههايم از دلم برطرف مىشد.
اين حديث از عشق و علاقهى شديد متقابل دو همسر معصوم حكايت مىكند، كه در طول زندگى آنان نه تنها كوچكترين اختلافى پيش نيامده است، بلكه مشكلات خارجى و اجتماعى با ديدار محبتآميز مرتفع مىگرديد.
به همين جهت بود، كه چون اميرالمؤمنين عليهالسلام را به زور و اجبار براى بيعت با غاصبين خلافت به مسجد آوردند، آن بانوى دو عالم به دنبال على عليهالسلام در كنار قبر رسول خدا قرار گرفت و فرمود: «هرگاه پسرعمويم على عليهالسلام را رها نسازيد، سوگند به خدا موهايم را پريشان نموده و پيرهن پدرم را بر سر گرفته و شما را نفرين مىكنم. »
اين روايت كه از طريق امام صادق عليهالسلام از حضرت سلمان نقل شده، آمده است: «در اين هنگام آثار بلاى آسمانى پديدار گشت و سلمان از فاطمه عليهاالسلام شفاعت كرد كه آن حضرت نفرين ننمايد، همزمان على عليهالسلام را نيز آزاد كردند. [۲]
عن ابىعبداللَّه عليهالسلام: لما استخرج اميرالمؤمنين من منزله خرجت فاطمه حتّى انتهت الى القبر فقالت: خلّوا عن ابن عمّى فوالذى بعث محمدا بالحق لئن لم تخلّوا عنه لانشرنّ شعرى و لاضعنّ قميص رسولاللَّه على رأسى و لاصرخن الى اللَّه… قال سلمان: فرأيت واللَّه اساس حيطان المسجد تقلّعت من اسفلها… »
و در يك روايت ديگر آمده است كه حضرت زهرا اگر چه در بستر بيمارى بود و غمها و غصههاى فراوانى كه در اثر فشار و جنايت مهاجمين خونخوار به خانه آن حضرت پيش آمده بود، وى را فراگرفته بود، ولى پيوسته به ياد على عليهالسلام و آينده آن بزرگوار در تشويش و اضطراب بسر مىبرد، و حتى در هنگام مرگ سكرات مرگ را فراموش كرده و در مورد مصائب آتى اميرالمؤمنين گريه مىكرد. چنانچه حضرت امام صادق نقل مىكنند:
لما حضرت الوفات بكت، فقال لها اميرالمؤمنين: يا سيدتى! ما يبكيك؟ قالت: ابكى لما تلقى بعدى! فقال: لاتبكى فواللَّه ان ذلك لصغير عندى. [۳]
چون وقت شهادت فاطمه عليهاالسلام فرارسيد شروع به گريه كرد، حضرت على عليهالسلام با يك تعبير عالى و تعجبآميز پرسيد: اى سرور من چرا گريه مىكنى؟!جواب داد: براى آن مشكلاتى كه بعد از من با آنها مواجه خواهى شد. حضرت فرمودند: تو گريه نكن همهى اينها براى من آسان است.
تعبير: «يا سيّدتى» در اين حديث، نشان عظمت فاطمهى زهرا از ديدگاه اميرالمؤمنين است و همچنين گريه فاطمه عليهاالسلام براى على عليهالسلام آن هم در حال مرگ و سكرات آن، كه معمولاً هركسى به فكر خود مىباشد، شدت علاقه فاطمه به اميرالمؤمنين را در بر دارد. و بالاخره چون خبر شهادت زهرا را به على عليهالسلام دادند، آن حضرت در حال حركت به زمين افتاد و هرچه خواست بلند شود ممكن نشد.[۴]
و در نقلى ديگر حالت غش به او دست داد.[۵]
همهى اين احاديث و قضاياى تاريخى نشان مىدهد، كه در ميان على و فاطمه عليهاالسلام محبت، عشق و علاقهى فوقالعادهاى حاكم بود، كه در فراق فاطمه، على به حالت غش مىافتد و صبر و توانش به ناتوانى و كمصبرى تبديل مىگردد، و فاطمه عليهاالسلام نيز هرگز على و يارى على را فراموش نمىكند. و در هنگام سكرات مرگ كه لحظات بسيار دشوار به حساب مىآيد، به ياد گرفتارى و مصائب آن حضرت اشك میریزد.
[۱]بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۴- عوالم، ج ۱۱، ص ۳۲۸- جلاءالعيون شبر، ج ۱، ص ۱۷۰٫ [۲]كافى، ج ۸، ص ۲۳۸- بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۴۷- عوالم، ج ۱۱، ص ۵۹۹- جلاءالعيون، ج ۱، ص ۱۹۶٫ [۳]عوالم، ج ۱۱، ص ۴۹۴- بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۸٫ [۴]فوقع علىّ على وجهه يقول: بمن العزاء يا بنت محمد!. [جلاءالعيون ۱، ص ۲۱۹ و بحار ج ۴۳ ص ۱۸۷] [۵]فغشى عليه حتى رشّ عليه الماء ثم افاق. [جلاءالعيون ۱، ص ۲۲۴]