انسان مسافر است
انسان بايد بداند که مسافر است، مسافري که بايد تجارت کند! گاهي انسان فقط براي تفريح و خوشگذراني به مسافرت ميرود و گاهي مسافرت او به منظور تجارت است.
سرچشمه مشکل ما انسانها اين است که فراموش کردهايم مسافر هستيم و در اين مسافرت هم فقط به سرگرميهاي دنيا پرداختهايم، در صورتي که وظيفه اصلي ما در اين مسافرت تجارت است، نه تباه کردن سرمايه عمر.
دنيا مزرعه آخرت است. و آدمي به دنيا آمده تا براي خود توشهاي فراهم کند.
به عبارتي، مسافر محصل است و اين توشه تنها با نماز خواندن و روزه گرفتن بدون معرفت فراهم نميشود.
انسان تا زماني که بهار عمرش را سپري نکرده، بايد به تحصيل معرفت الاهي بپردازد؛ وگرنه هنگام پيري، قدرت او کاهش مييابد و ديگر هوش و حواس دوره جواني را ندارد تا بخواهد به خودشناسي و خودسازي بپردازد و يا معرفتي کسب کند.