تأثيرتزکيه نفس درنماز
به اين آيه توجه کنيد: «قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّي * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّي»؛ بيترديد كسي كه خود را [از زشتيهاي باطن و ظاهر] پاك كرد، رستگار شد. و نام پروردگارش را ياد كرد، پس نماز خواند.
نکته جالب در آيه مذکور اين است که: در ابتدا مسأله تزکيه (صفاي دل و پاکي باطن) بيان شده، و سپس ياد خدا و نماز بيان شده است. اما ممکن است چنين به ذهن خطور کند که انسان تا تزکيه نکرده باشد، نبايد نماز بخواند.
در پاسخ بايد گفت: امر به نماز يک وظيفه است که هيچگاه و در هيچ شرايطي از انسان ساقط نميشود، اما ذکر و ياد خدا و نمازي که انسان پس از تزکيه نفس ميخواند، نمازي واقعي است که بر روح او تأثير ميگذارد.
تا زماني که قلب انسان آشفته باشد، او نميتواند با خدا ارتباط برقرار کند. مردم اصطلاح «ريخت و پاش» را در زماني به کار ميبرند که همه چيز نامرتب باشد. براي مثال، اتاق بچه نامنظميرا در نظر بگيريد که به محض آمدن از مدرسه، وسايل خود را به هر طرف مياندازد؛ و اگر بخواهد در اين اتاق به دنبال چيزي بگردد، آن را پيدا نميکند. به اين وضعيت اتاق نامرتب در اصطلاح «ريخت و پاش» ميگويند.
حال اگر قلب ما هم «ريخت و پاش» باشد، هر چه دنبال وسيلهاي براي ارتباط با خدا بگرديم، آن را پيدا نميکنيم و در اين حالت، خواندن نماز بدون حضور قلب صورت ميگيرد. گاهي پيش آمده که آدمي در حالت نماز، براي کارهاي آتي خود برنامهريزي ميکند!
اگر عاملي سبب عدم تمرکز و حضور قلب در نماز شود، به اين معناست که آن مسأله در نزد انسان از نماز مهمتر است! از اينرو آدمي تا تزکيه نکند، نميتواند با خدا از صميم قلب ارتباط برقرار کند.
بايد دانست آن مقداري از نماز که با حضور قلب خوانده شود، مورد قبول است و بقيه حتي در صورت صحيح خواندن، فقط به منزله رفع تکليف است و آن «تکامل» و «نور» را به دنبال نخواهد داشت؛ چرا که انسان نماز ميخواند تا به تکامل برسد.
موانع تا نگرداني ز خود دورموانع چون در اين عالم چهار استنخستين پاکي از احداث و اجناسسوم پاکي ز اخلاق ذميمه استچهارم پاکي سّر است از غير
درون خا نه دل نايدت نورطهارت کردن از وي هم چهار استدوم از معصيت و شّر وسواسکه با وي آدمي همچون بهيمه استکه اين جا منتهي ميگرددت سير (شبستري)
اگر انسان ميخواهد با نماز به تکامل برسد، بايد با خواندن نماز، خود نيز به معراج برود چرا که: «الصلاة معراج المؤمن».
خداوند روزي پنج مرتبه هنگام نمازهاي يوميه اين امکان و اجازه را به او داده است. پس، هر اندازه بيشتر تلاش و تزکيه کند، به مراتب بيشتر ميتواند به عروج برود.
ميتوان گفت: معراج عظيم حضرت رسول نيز به اين دليل بود که ايشان از عظمت روحي فوقالعادهاي برخوردار بودند و به درجهاي رسيدند که «عبد» خدا شدند: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الأَقْصَي الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ»؛ منزّه و پاك است آن [خدايي ] كه شبي بندهاش [محمّد] را از مسجدالحرام به مسجد الاقصي كه پيرامونش را بركت داديم، سير [و حركت] داد، تا [بخشي] از نشانههاي [عظمت و قدرت] خود را به او نشان دهيم؛ بهيقين، او شنوا و داناست.
در اين آيه شريفه نيز ويژگي و خصوصيت «عبد» بودن را براي حضرت بيان فرمودهاند و رسول الله چون «عبد» خدا بودند به مقام رسالت نايل شدند.