گفتيم که آدمي غير از اين بدن مادي و صورت حسي، جزء ديگري دارد که مجرد است و آن را «نفس» ميگويند، اگر چه فهميدن و دانستن آن صعوبت دارد، هر كه ساحت دل خود را از غبار عالم طبيعت پاك كند و علايق و شهوات حيوانيت را اندكي از خويش دور نمايد و آيينه دل را از زنگ كدورات اين عالم في الجمله جلائي دهد و گاه گاهي «درِ دل» را بر روي اغيار نابكار ببندد و با محبوب حقيقي خلوتي نمايد و با حضور قلب، به عالم انوار متوجه شود و با نيت خالص به مناجات حضرت پروردگار مشغول گردد و گاهي در عجايب مُلك و «ملكوت» جمال و «جبروت» قادر ذو الجلال تفكر كند، البته از براي او حالتي نوراني و «بهجتي» عقلي حاصل مي شود كه به سبب آن يقين مي كند ذات او از اين عالم جسماني نيست، بلكه از عالم ديگر است.
قرآن است که تو را با پرواز آشنا ميکند، پس راز پرواز از اين محنتکده را از قرآن بياموز که براي اين مرحمت نازل شده است.
فاش گويم آنچه دردل مضمر استچونکه درجان رفت جان ديگر شوداز يک آئيني مسلمان زنده است
اين کتابي نيست، چيزي ديگر استجان چو ديگر شد، جهان ديگر شودپيکر ملت ز قرآن زنده است
در حديثي از رسول اکرم آمده است: به راستي که قرآن ادبسراي خداست، بياموزيد ادب را در اين ادب سرا، تا آنجا که توانيد، چه خاليترين خانهها خانهاي است که از انوار کتاب خدا خالي باشد.
فرزند آدمي چون به دنيا آيد بشر است، اما آمده تا انسان شود. دستور آدم شدن را بايد خالقش به او کرامت فرمايد؛ چه رب فقط همو است و ادب سراي او قرآن و معلم اين ادب سرا، خاتم النبين است، و خدا کند ما در اين ادب سرا آن طور که ميفرمايد، خود را بپروريم.
بر ضيافتخانه فيض نوالت، منع نيست
درگشاده است و صلا در داده، خوان انداخته
بيان شد در قرآن کريم آياتي است که چگونگي رابطه انسان با خدا را بيان ميکند و با عنوان «اخلاق الاهي» ياد ميشوند و آياتي که رابطه انسان با خودش را تبيين ميکند، «اخلاق فردي» نام گرفته است.
از آنجا که انسان به حکم خلقتش با موجودات ديگر زندگي ميکند و با آنها ارتباط دارد و مدني الطبع است، آياتي هم به اين نوع ارتباط اشاره ميکنند که «اخلاق اجتماعي» ناميده شدهاند.