مملکت نفس انسان ۱
تا به جايي رسيد دانش من که بدانم، همي که نادانم
تفکر کن که در مدرسه چند سال تحصيل کردي، از کوهها، رودخانهها، جنگلها و حتي حيوانات، ميکروبها را دانستي و چقدر از عمرت را در اين علوم گذرانيدي!
اما لحظهاي براي شناخت خودت وقت نگذاشتي. تکسلوليها را شناختي؛ خودت را نه! خاک را شناختي؛ خودت را نه! در پي هر علمي ميروي ولي علم اينکه عاقبت تو به کجا ختم ميشود، نه! از بالاترين علم و معرفت درباره توحيد و شناخت خالق و شناخت خود؛ که به وسيله آن علم، عاقبت خود را بداني، غفلت کردي! درپي دانستن علوم دنيا براي کسب معاش بودي، اما در پي علم معاد نبودي. چرا؟ چون سرگرميهاي اين دنياي عاجل، تو را از دنياي باقي بازداشت.
آيا تا به حال فکر کردهاي اين همه تلاش و نگراني براي چه؟
حالا بدان آدمي داراي دو چهره نفساني است؛ يکي نفس در مرتبه نازل که خود طبيعي است؛ منشأ غرايز حيواني خشم و شهوت و جلب لذت و رفع مضرات است که بايد کنترل شود و هر گاه از مسير خدا خارج گردد، انسان را به کفر، ظلم، جهل، طغيان، حرص، حسد، بخل، نيرنگ و افزونخواهي ميکشاند. قرآن اين حالت نفس را به عنوان اماره، مسوّله و مزّينه ياد کرده است.
چهره ديگر نفس، همان حالت رحماني است که به خود فطري تعبير ميشود و منشأ کمالات عقلي، علمي و عملي است. و گرايشهايي چون خداجويي، آرمانخواهي، اخلاق، عرفان، عدل، احسان و ايثار دارد و همين صفات، فارق انسان و حيوان است. قرآن اين چهره نفس را با عنوان لوامه، ملهمه، مطمئنه، راضيه و مرضيه ياد ميکند.
اکنون به بررسي واژههاي مذکور ميپردازيم: