حب الله و طهارت درون
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بيخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلي صفاتم دادند
چه مبارک سحري بود و چه فرخنده شبي آن شب قدر که اين تازه براتم دادند
چون انسان مرکب از جسم و نفس و روح است، حتي خوابها و رؤياها نيز ممکن است جسماني، نفساني و يا روحاني باشند. خواب، يکي ديگر از راههاي معرفت نفس است؛ زيرا نفس به واسطه تجردش با عوالم ماوراء طبيعت سنخيت دارد و در وقت خواب که به ادراکات حسي اشتغال ندارد، به عالمي که با آن مشابهت و سنخيت دارد برميگردد. و طبق استعدادش آن عالم را مشاهده ميکند.
پس خواب يکي از افعال مهم و پر راز و رمز در انسان است و تأمل در مسأله خواب، از جمله راههاي معرفت به نفس محسوب ميشود. همچنين يکي از عواملي که انسان را متوجه عالم ملکوت ميکند، خواب است.
و دانستي که روح نفخهاي الاهي «نفخت فيه من روحي» و از عالم امر و ملائکه است. آدمي بعد از مفارقت روح از بدن، نفس خود را به نحوي تام و کامل مشاهده ميکند. بنابراين، براي صفاي روح و پاکي آن از غبار طبيعت و گناه بايد هموارهبا احکام اسلام و قرآن و ياد خدا مرتبط باشد.
«ذکر» براي فرح و شادي و يک نوع ورزش روحي است و سبب ميشود انسان به وسيله آن، کدورت و غبار نفس اماره را برطرف کند.
و چون انسان، حقيقتي دارد که از روح الاهي و عالمي ديگر است و با طبيعت مادي تجانس ندارد، در اين دنيا احساس غربت و بيگانگي ميکند. زيرا دنيا فاني و زودگذر و غير قابل دلبستگي است؛ ولي انسان دغدغه جاودانگي دارد. از اين رو او را به پرستش، ستايش، و راز و نياز با پروردگار فراميخواند و به تقرب به خدا و بازگشت به اصل خويش ميکشاند. لذا مولوي ميسرايد:
بشنو از ني چون حکايت ميکند و ز جداييها شکايت ميکند
از نيستان چون مرا ببريدهاند در نفيرم مرد و زن ناليده اند
هرکسي کو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش
از اين رو انسان کاملي چون علي درد عرفان دارد که از مناجاتها و عبادتهاي عجيب او پيداست که تير را از پايش در ميآوردند و او چنان مشغول راز و نياز بود که درد را احساس نميکرد.
پس معيار انسانيت، «قرب به مقام الاهي» است و آن در سايه «معرفت و ايمان از بُعد نظري» و «عبادت از بعد عملي» حاصل ميشود.