دعای امام حسین در روز عرفه عنوان دعایی است مفصل و مشتمل بر تمام مطالب دنیا و آخرت که در روز عرفه و در صحرای عرفات (در ۲۰ کیلومتری مکه) توسط وی و همراهانش در بیرون خیمهها خوانده شد. این دعای نسبتا طولانی از اعمال مهم شیعیان در روز عرفه است که پس از نماز ظهر و عصر تا غروب خوانده میشود. این دعا توسط بشر و بشیر فرزندان غالب اسدی نقل شده است. این دعا یکی از طولانی ترین ادعیه شیعیان است و مضامین متعددی در آن بیان شدهاست بدین جهت مقالات و کتب متعددی در طول تاریخ در شرح این دعا به نگارش در آمده است و توسط افراد مختلفی (از جمله محمدتقی جعفری و مهدی الهی قمشهای) ترجمه شده است.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سـتـايـش خـاص خـدايـى اسـت کـه نـيـسـت بـراى قضا و حکمش جلوگيرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش
ساخته هيچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده که آفريد انواع گوناگون پديده ها راو
بـه حکمت خويش محکم ساخت مصنوعات را طلايه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نيست و امانتها در نزد او ضايع نشود
پـاداش دهـنـده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پيشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده
هـر سـود و بهره و آن کتاب جامع که فرستادش بوسيله نور آن نور درخشان و او است که دعاها را شنواست
و گـرفتاريها را برطرف کند و درجات را بالا برد و گردنکشان را ريشه کن سازد پس معبودى جز او نيست و
چيزى با او برابرى نکند و چيزى همانندش نيست و او شنوا است و بينا و دقيق و آگاه
و او بر هرچيز توانا است خدايا من بسوى تو اشتياق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم
اقـرار دارم بـه ايـنـکه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز کردى وجود مرا به رحمت خود پيش از آنکه باشم
چيز قابل ذکرى و مرا از خاک آفريدى آنگاه در ميان صلبها جايم دادى و ايمنم ساختى
از حوادث زمانه و تغييرات روزگار و سالها و همچنان همواره از
صلبى به رحمى کوچ کردم در ايام قديم و گذشته و قرنهاى پيشين
و از روى مـهـر و راءفـتـى که به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نياوردى در دوران حکومت پيشوايان
کـفـر آنـان کـه پـيـمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذيب کردند ولى در زمانى مرا بدنيا آوردى که
پـيـش از آن در علمت گذشته بود از هدايتى که اسبابش را برايم مهيا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پيش از
ايـن نـيـز بـه مـن مـهـر ورزيدى بوسيله رفتار نيکويت و نعمتهاى شايانت که پديد آوردى خلقتم را از منى
ريخته شده و جايم دادى در سه پرده تاريکى (مشيمه و رحم و شکم ) ميان گوشت و خون و پوست
و گـواهـم نـسـاخـتـى در خـلقتم و واگذار نکردى به من چيزى از کار خودم را سپس بيرونم آوردى بدانچه
در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدايـتـم بـسـوى دنـيـا خـلقـتـى تـمـام و درسـت و در حال طفوليت و خردسالى
در گـهـواره مـحـافـظـتـم کـردى و روزيـم دادى از غـذاهـا شـيـرى گـوارا و دل پرستاران را
بر من مهربان کردى و عهده دار پرستاريم کردى مادران مهربان را و از آسيب جنيان
نـگـهـداريـم کـردى و از زيـادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاينده تا
آنگاه که لب به سخن گشودم و تمام کردى بر من نعمتهاى شايانت را و پرورشم دادى
هـرسـاله زيـادتـر از سـال پـيـش تـا آنـگـاه کـه خـلقـتـم کامل شد و تاب و توانم به حداعتدال رسيد واجب کردى
بـر مـن حـجـت خود را بدين ترتيب که معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسيله عجايب حکمتت به هراسم انداختى
و بيدارم کردى بدانچه آفريدى در آسمان و زمينت از پديده هاى آفرينشت
و آگاهم کردى به سپاسگزارى و ذکر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب کردى
و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندى و پذيرفتن موجبات خوشنوديت را برايم آسان کردى
و در تـمام اينها به يارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اينکه مرا از بهترين خاکها آفريدى
راضـى نشدى اى معبود من که تنها از نعمتى برخوردار شوم و از ديگرى منع گردم بلکه روزيم دادى
از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم کامرانى و اين بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان ديرينه ات بود
نـسـبـت بـه من تا اينکه تمام نعمتها را بر من کامل کردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى
باز هم نادانى و دليرى من بر من جلوگيرت نشد از اينکه راهنماييم کردى بدانچه مرا به تو نزديک کند
و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد که اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو
به من عطا کنى و اگر اطاعتت کنم قدردانى کنى و اگر سپاسگزاريت کنم بر من بيفزايى و همه اينها
بـراى کـامـل سـاختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است که نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو که آغازنده
نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاکيزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى
مـعـبـود مـن کـدامـيـک از نعمتهايت را بشماره درآورده و ياد کنم يا براى کداميک از عطاهايت به سپاسگزارى اقدام کنم در صورتى که آنها
اى پروردگار من بيش از آن است که حسابگران بتوانند آنها را بشمارند يا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا
آنـچـه را از سختى و گرفتارى از من دور کرده و باز داشتى بيشتر بوده از آنچه برايم آشکار شد
از تـنـدرسـتـى و خـوشى و من گواهى دهم خدايا به حقيقت ايمان خودم و بدانچه تصميمات يقينم بدان بسته است
و توحيد خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشيده نهادم
و رشته هاى ديد نور چشمانم و خطوط صفحه پيشانيم
و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بينيم و راههاى پرده گوشم
و آنـچـه بـچـسـبـد و روى هـم قـرار گـيـرد بـر آن دو لبـم و حـرکـتـهـاى تـلفظ زبانم و محل پيوست کام
(فـک بـالاى ) دهـان و آرواره ام و مـحـل بـيـرون آمـدن دنـدانـهـايـم و محل چشيدن خوراک و آشاميدنيها
و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را
قفسه سينه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و کنار
جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هايم و سربندهاى استخوانهايم و انقباض
عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم
و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهايم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اينها
بافته شده از دوران شيرخوارگيم و آنچه را زمين از من بر خود گرفته و خوابم
و بيداريم و آرميدنم و حرکتهاى رکوع و سجود من (گواهى دهم ) که اگر تصميم بگيرم
و بکوشم در طول قرون و اعصار بر فرض که چنين عمرى بکنم و بخواهم شکر
يـکى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود که آن خود واجب کند بر من
سپاسگزاريت را دوباره از نو و موجب ستايشى تازه و ريشه دار گردد آرى و اگر حريص باشم من
و حسابگران از مخلوقت که بخواهيم اندازه نعمت بخشيهاى تو را از گذشته و آينده
بـه حساب درآوريم نتوانيم بشماره درآوريم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء کنيم ! هيهات ! کجا چنين چيزى ميسر است
و تو خود در کتاب گويا و خبر راست و درستت خبر داده اى که ((اگر بشماريد نعمت خدا را احصاء نتوانيد کرد))
خـدايـا کـتـاب تو و خبرى که دادى راست است و رساندند پيمبران و رسولانت هرچه را بر ايشان از وحى خويش فروفرستادى
و آنچه را تشريع کردى براى آنها و بوسيله آنها از دين و آيين خود جز اينکه معبودا
من گواهى دهم به سعى و کوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ايمان
و يقين مى گويم ستايش خدايى را سزاست که نگيرد فرزندى تا از او ارث برند و نيست برايش
شـريـکـى در فـرمـانـروايـى تـا بـا او ضدّيت کنند در آنچه پديد آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا کمکش کند در آنچه
بوجود آورد پس منزه باد منزه که اگر بود در آسمان و زمين خدايانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند
منزه است خداى يگانه يکتاى بى نيازى که فرزند ندارد و فرزند کسى نيست و نيست
برايش همتايى هيچکس ستايش خداى را است ستايشى که برابر ستايش فرشتگان مقرب او و پيمبران
مـرسـلش بـاشـد و درود خـدا بـر بـهـتـريـن خـلقـش مـحـمـد خـاتـم پـيـمـبـران و آل
پاک و پاکيزه و خالص او باد و سلام پـس شـروع فـرمـود آن حـضـرت در سـؤ ال و اهتمام نمود در دُعا و آب از ديده هاى مبارَکَش جارى بود پس گفت :
خدايا چنانم
ترسان خودت کن که گويا مى بينمت و به پرهيزکارى از خويش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانيت بدبختم مکن
و در سـرنـوشـت خود خير برايم مقدر کن و مقدراتت را برايم مبارک گردان تا چنان نباشم که تعجيل آنچه را
تـو پـس انـداخته اى بخواهم و نه تاءخير آنچه را تو پيش انداخته اى خدايا قرار ده بى نيازى در نفس من و يقين
در دلم و اخلاص در کردارم و روشنى در ديده ام و بينايى در
ديـنـم و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهره مند کن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (که تا دم مرگ بسلامت باشند)
و ياريم ده بر آنکس که به من ستم کرده و انتقام گيرى مرا و آرزويم را درباره اش به من بنمايان
و ديده ام را در اين باره روشن کن خدايا محنتم را برطرف کن و زشتيهايم بپوشان و خطايم بيامرز
و شـيـطـان و اهـريـمـنـم را از مـن بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدايا براى من درجه والا در
آخرت و در دنيا خدايا حمد تو را است که مرا آفريدى و شنوا
و بـيـنا قرارم دادى و ستايش تو را است که مرا آفريدى و از روى مهرى که به من داشتى خلقتم را نيکو آراستى در
صورتيکه تو از خلقت من بى نياز بودى پروردگارا به آنطور که مرا پديدآوردى و در خلقتم اعتدال بکار بردى پروردگارا به آنطور
کـه بـوجـودم آوردى و صـورتـم را نـيـکـو کردى پروردگارا به آنطور که به من احسان کردى و
عـافـيـتـم دادى پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه مـرا مـحـافظت کردى و موفقم داشتى پروردگارا آنچنانکه بر من انعام کرده و هدايتم فرمودى
پـروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خيرى به من عطا کردى پروردگارا آنچنانکه مرا خوراندى
و نـوشـانـدى پـروردگـارا آنـچـنـانـکـه بـى نـيازم کردى و سرمايه ام دادى پروردگارا آنچنانکه کمکم دادى و عزتم بخشيدى
پروردگارا آنچنانکه مرا از خلعت باصفايت پوشاندى و از مصنوعاتت به حد
کـافـى در اخـتـيـارم گـذاردى (چـنانکه اين همه انعام به من کردى ) درود فرست بر محمد و آل محمد و کمکم ده بر پيش آمدهاى ناگوار روزگار
و کشمکشهاى شبها و روزها و از هراسهاى دنيا و اندوههاى
آخـرت نـجـاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمين انجام دهند مرا کفايت فرما خدايا از آنچه مى ترسم
کفايتم کن و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار و خودم و دينم را
حـفـظ کـن و در سفر محافظتم کن و در خانواده و مالم جانشين من باش و در آنچه روزيم کرده اى برکت ده و مرا
در پيش خودم خوار کن و در چشم مردم بزرگم کن و از شر جن
و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوايم مکن و به انديشه هاى باطنم سرافکنده ام مکن
و به کردارم دچارم مساز و نعمتهايت را از من مگير و بجز خودت به ديگرى واگذارم مکن
خـدايا به که واگذارم مى کنى آيا به خويشاوندى که از من بِبُرَد يا بيگانه اى که مرا از خود دور کند يا به کسانى که
خوارم شمرند و تويى پروردگار من و زمامدار کار من بسوى تو شکايت آرم از غربت خود
و دورى خـانـه ام و خواريم نزد کسى که زمامدار کار من کردى خدايا پس خشم خود را بر من مبار
و اگـر بـر مـن خـشـم نـکـرده بـاشـى بـاکـى نـدارم ـ مـنـزهـى تـو ـ جـز ايـنـکـه در عـيـن حال
عافيت تو وسيعتر است براى من پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت که روشن شد بدان
زمين و آسمانها و برطرف شد بدان تاريکيها و اصلاح شد بدان کار اولين
و آخـريـن کـه مـرا بـر حـال غـضـب خـويـش نـمـيـرانـى و خـشـمـت را بـر مـن نازل مفرمايى
مؤ اخذه و بازخواست حق تو است تا گاهى که پيش از آن راضى شوى معبودى جز تو نيست که پروردگار شهر
مـحـتـرم و مـشـعـر الحـرام و خـانـه کـعـبـه اى آن خـانـه اى کـه بـرکـت را بـدان نازل کردى و آنرا براى
مردمان خانه امنى قرار دادى اى کسى که از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى اى که نعمتها را
بـه فـضل خود فراوان گردانى اى که عطاياى شايان را به کرم خود بدهى اى ذخيره ام در سختى اى
رفيق و همدمم در تنهايى اى فريادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى
معبود من و معبود پدرانم ابراهيم و اسمعيل و (معبود) اسحاق و يعقوب و پروردگار
جـبـرئيـل و مـيـکـائيـل و اسـرافـيـل و پـروردگـار مـحـمـد خـاتـم پـيـمـبـران و آل
بـرگـزيـده اش و فـروفـرسـتـنـده تـورات و انـجـيـل و زبـور و قـرآن و نازل کننده
کهيعص و طه و ((يس و قرآن حکمت آموز)) تويى پناه من هنگامى که درمانده ام کنند
راهها با همه وسعتى که دارند و زمين بر من تنگ گيرد با همه پهناوريش و اگر نبود رحمت تو
بـطور حتم من هلاک شده بودم و تويى ناديده گير لغزشم و اگر پرده پوشى تو نبود مسلما
مـن از رسـواشـدگـان بودم و تويى که به يارى خود مرا بر دشمنانم يارى دهى و اگر نبود يارى تو
من مغلوب شده بودم اى که مخصوص کرده خود را به بلندى و برترى
و دوستانش بوسيله عزت او عزت يابند اى که پادشاهان در برابرش طوق خوارى
بـه گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند مى داند حرکت (يا خيانت ) چشمها و آنچه را سينه ها
پنهان کنند و حوادثى که در کمون زمانها و روزگارها است اى که نداند
چگونگى او را جز خود او اى که نداند چيست او جز او اى که نداند او را جز خود او
اى که زمين را بر آب فرو بُردى و هوا را به آسمان بستى اى که گرامى ترين
نامها از او است اى دارنده احسانى که هرگز قطع نشود اى گمارنده کاروان براى نجات
يـوسـف در آن جـاى بـى آب و علف و بيرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى
اى کـه او را بـرگـردانـدى بـه يـعـقوب پس از آنکه ديدگانش از اندوه سفيد شده بود و آکنده از غم بود
اى برطرف کننده سختى و گرفتارى از ايوب و اى نگهدارنده دستهاى ابراهيم
از ذبـح پـسـرش پـس از سـن پـيـرى و بـسـرآمدن عمرش اى که دعاى زکريا را به اجابت رساندى
و يـحـيى را به او بخشيدى و او را تنها و بى کس وامگذاردى اى که بيرون آورد يونس را از
شـکـم مـاهـى اى کـه شـکـافـت دريـا را بـراى بـنـى اسرائيل و (از فرعونيان ) نجاتشان داد
و فرعون و لشکريانش را غرق کرد اى که فرستاد بادها را نويد دهندگانى پيشاپيش
آمدن رحمتش اى که شتاب نکند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود اى که
نـجـات بـخـشـيد ساحران (فرعون ) را پس از سالها انکار (و کفر) و چنان بودند که متنعّم به نعمتهاى خدا بودند
کـه روزيـش را مـى خـوردنـد ولى پـرستش ديگرى را مى کردند و با خدا دشمنى و ضديت داشتند و رسولانش را تکذيب مى کردند اى خدا
اى خـدا اى آغـازنـده اى پـديـدآورنـده اى کـه هـمـتـا نـدارى اى جـاويـدانـى کـه زوال ندارى اى زنده در آنگاه که زنده اى نبود
اى زنده کن مردگان اى که مراقبت دارى بر هرکس بدانچه انجام داده اى که سپاسگزارى من برايش اندک است
ولى محرومم نکند و خطايم بزرگ است ولى رسوايم نکند و مرا بر
نـافـرمـانـى خويش بيند ولى پرده ام ندرد اى که مرا در کودکى محافظت کردى اى که در بزرگى روزيم دادى
اى که اندازه مرحمت هايى که به من کردى بشماره نيايد و نعمتهايش را تلافى ممکن نباشد اى که
روبرو شد با من به نيکى و احسان ولى من با او به بدى و گناه روبرو شدم اى که
مـرا بـه ايـمـان هـدايـت کـرد پـيـش از آنـکـه بشناسم طريقه سپاسگزارى نعمتش را اى که خواندمش
در حـال بـيمارى و او شفايم داد و در برهنگى و او مرا پوشاند و در گرسنگى و او سيرم کرد و در تشنگى
و او سـيـرابـم کـرد و در خـوارى و او عـزتـم بخشيد و در نادانى و او معرفتم بخشيد و در تنهايى و او فزونى جمعيت به من داد
و در دورى از وطـن و او بـازم گـردانـد و در نـدارى و او دارايـم کـرد و در کـمک خواهى و او ياريم داد و در ثروتمندى و او از من سلب نفرمود
و (هـنـگـامـى کـه ) از هـمـه ايـن خواسته ها دم بستم تو آغاز کردى پس از آن تو است حمد و سپاس اى که
لغـزشـم را ناديده گرفت و گرفتگى را از من دور کرد و دعايم را اجابت فرمود و عيبم را پوشاند و گناهانم را آمرزيد
و به خواسته ام رسانيد و بر دشمنم يارى داد و اگر بخواهم نعمتها
و عـطـاهـا و مـراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم اى مولاى من اين تويى که منت نهادى و اين تويى
کـه نـعـمـت دادى ايـن تـويى که احسان فرمودى اين تويى که نيکى کردى اين تويى که فزونى
بـخـشيدى اين تويى که کامل کردى اين تويى که روزى دادى اين تويى که توفيق دادى اين تويى
کـه عـطـا کردى اين تويى که بى نياز کردى اين تويى که ثروت بخشيدى اين تويى که ماءوى دادى اين
تـويـى کـه کفايت کردى اين تويى که هدايت کردى اين تويى که نگهداشتى اين تويى که
پوشاندى اين تويى که آمرزيدى اين تويى که ناديده گرفتى اين تويى که قدرت و چيرگى دادى اين تويى
که عزت بخشيدى اين تويى که کمک کردى اين تويى که پشتيبانى کردى اين تويى که
تـاءيـيـد کـردى اين تويى که يارى کردى اين تويى که شفا دادى اين تويى که عافيت دادى اين تويى
کـه اکـرام کـردى بـزرگـى و بـرتـرى از تـو اسـت و ستايش هميشه مخصوص تو است و سپاسگزارى دائمى و جاويد
از آن تواست و اما من اى معبودم کسى هستم که به گناهانم اعتراف دارم پس آنها را بيامرز و اين منم که
بد کردم اين منم که خطا کردم اين منم که (به بدى ) همت گماشتم اين منم که نادانى کردم اين منم که
غفلت ورزيدم اين منم که فراموش کردم اين منم که (به غير يا به خود) اعتماد کردم اين منم
کـه (بـه کـاربـد) تـعمّد کردم اين منم که وعده دادم واين منم که خلف وعده کردم اين منم که پيمان شکنى کردم اين منم که به بدى اقرارکردم
ايـن مـنـم کـه بـه نـعـمـت تـو بـر خـود و در پـيـش خـود اعـتراف دارم و با گناهانم بسويت بازگشته ام پس آنها را بيامرز اى
کـه زيـانش نرساند گناهان بندگان و از اطاعت ايشان بى نيازى و تو آنى که هرکس از بندگان
کردار شايسته اى انجام دهد به رحمت خويش توفيقش دهى پس تو را است ستايش اى معبود و آقاى من
خـدايـا بـه من دستور دادى و من نافرمانى کردم و نهى فرمودى ولى من نهى تو را مرتکب شدم و اکنون به حالى افتاده ام که
نـه وسـيـله تبرئه اى دارم که پوزش خواهم و نه نيرويى دارم که بدان يارى گيرم پس به چه وسيله با تو روبرو شوم
اى مولاى من آيا به گوشم يا به چشمم يا به زبانم يا به دستم يا به پايم آيا
همه اينها نعمتهاى تو نيست که در پيش من بود و با همه آنها تو را معصيت کردم اى مولاى من پس تو حجت و راه مؤ اخذه
بر من دارى اى که مرا پوشاندى از پدران و مادران که مرا از نزد خود برانند و از
فاميل و برادران که مرا سرزنش کنند و از سلاطين و حکومتها که مرا شکنجه کنند و اگر
آنـها مطلع بودند اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى از کار من در آن هنگام مهلتم نمى دادند
و از خود دورم مى کردند و از من مى بريدند و اينک خدايا اين منم که در پيشگاهت ايستاده اى آقاى من
بـا حـال خـضوع و خوارى و درماندگى و کوچکى نه وسيله تبرئه جويى دارم که پوزش طلبم و نه نيرويى که يارى جويم
و نـه حـجـت و بـرهانى که بدان چنگ زنم و نه مى توانم بگويم که گناه نکرده ام و کجا مى تواند انکار ـ فرضا که انکار کنم
اى مولاى من ـ سودم بخشد! چگونه ؟ و کجا؟ با اينکه تمام اعضاى من
گواهند بر من به آنچه انجام داده و به يقين مى دانم و هيچگونه شک و ترديدى ندارم که تو از کارهاى بزرگ از من
پرسش خواهى کرد و تويى آن داور عادلى که ستم نکند و همان عدالتت
مرا هلاک کند و از تمام عدالت تو مى گريزم اگر عذابم کنى خدايا
بـواسـطـه گـنـاهـان مـن اسـت پـس از آنـکه حجت بر من دارى و اگر از من درگذرى پس به بردبارى و بخشندگى و
بزرگوارى تو است معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از ستمکارانم معبودى جز تو
نيست منزهى تو و من از آمرزش خواهانم معبودى جز تو نيست منزهى تو
و من از يگانه پرستانم معبودى نيست جز تو منزهى تو و من از
ترسناکانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از هراسناکانم معبودى جز تو نيست
منزهى تو و من از اميدوارانم معبودى نيست جز تو منزهى تو و
مـن از مـشـتـاقـانـم مـعـبـودى جـز تـو نـيـسـت مـنـزهـى تـو و مـن از تهليل (لااله الاالله ) گويانم
معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از خواهندگانم معبودى جز تو نيست منزهى تو
و من از تسبيح گويانم معبودى جز تو نيست منزهى تو و من از تکبير
(الله اکـبـر) گـويانم معبودى نيست جز تو منزهى تو پروردگار من و پروردگار پدران پيشين من خدايا
اين است ستايش من بر تو در مقام تمجيدت و اين است اخلاص من بذکر در مقام يکتاپرستيت و اقرار من
بـه نـعـمتهايت در مقام شماره آنها گرچه من اقرار دارم که آنها را نتوانم بشماره درآورم از بسيارى آنها و فراوانى
و آشـکـارى آنـهـا و پيشى جُستن آنها از زمان پيدايش من که همواره در آن عهد مرا بوسيله آن نعمتها يادآورى مى کردى
از آن سـاعـت کـه مرا آفريدى و خلق کردى از همان ابتداى عمر که از ندارى و فقر مرا به توانگرى درآوردى
و گرفتاريم برطرف کردى و اسباب آسايش مرا فراهم ساختى و سختى را دفع نموده و اندوه را زدودى و تنم را تندرست و
دينم را بسلامت داشتى و اگر ياريم دهند به اندازه اى که نعمتت را ذکر کنم تمام
جهانيان از اولين و آخرين نه من قدرت ذکرش را دارم نه آنها منزهى تو
و بـرتـرى از اينکه پروردگارى هستى کريم و بزرگ و مهربان که مهرورزى هايت به شماره درنيايد
و سـتـايـشـت بـه آخـر نـرسـد و نـعـمـتـهـايت را تلافى نتوان کرد درود فرست بر محمد و آل محمد
و کـامـل گـردان بـر مـا نعمتهايت را و بوسيله اطاعت خويش سعادتمندمان گردان منزهى تو معبودى جز تو نيست خدايا
تـويـى کـه اجـابـت کـنـى دعـاى درمانده را و برطرف کنى بدى را و فريادرسى کنى از گرفتار و شفا دهى
بـه بـيـمـار و بـى نـيـاز کـنـى فـقـيـر را و مـرمـت کـنى شکستگى را و رحم کنى به کودک خردسال و يارى دهى به پير کهنسال
و جز تو پشتيبانى نيست و نه فوق (توانايى ) تو توانايى و تويى والاى بزرگ اى
رهـاکـنـنـده اسـيـر در کـُنـد و زنـجـيـر اى روزى دهـنـده کـودک خردسال اى پناه شخص ترسانى
کـه پـنـاه جـويـد اى کـه شـريـک و وزيـرى بـراى او نـيـسـت درود فـرسـت بـر مـحـمـد و آل
محمد و عطا کن به من در اين شام بهترين چيزى را که عطا کردى و دادى به يکى از
بندگانت چه آن نعمتى باشد که مى بخشى و يا احسانهايى که تازه کنى و بلاهايى که مى گردانى و غم و اندوهى که
برطرف کنى و دعايى که اجابت کنى و کار نيکى که بپذيرى و گناهانى که بپوشانى که براستى
تو بهر چه خواهى دقيق و آگاهى و بر هرچيز توانايى خدايا تو نزديکترين کسى هستى که
خـوانـنـدت و از هـرکـس زودتـر اجـابـت کـنـى و در گـذشـت از هـرکـس بزرگوارترى و در عطابخشى عطايت از همه وسيعتر
ودراجـابـت درخـواسـت ازهمه شنواترى اى بخشاينده دنيا و آخرت و مهربان آن دو براستى کسى که مانند تو از او درخواست شود
نـيـسـت و جـز تـو آرزو شده اى نيست خواندمت و تو اجابت کردى و درخواست کردم و تو عطا کردى و به درگاه تو ميل کردم
و تـو مـرا مورد مهر خويش قرار دادى و به تو اعتماد کردم و تو نجاتم دادى و به درگاه تو ناليدم و تو کفايتم کردى خدايا
درود فـرسـت بـر مـحـمـد بـنـده و رسـول و پـيـامـبـرت و بـر آل پاک
و پـاکيزه اش همگى و نعمتهاى خود را بر ما کامل گردان و عطايت را بر ما گوارا کن و نام ما را در زمره
سپاسگزارانت بنويس و هم جزء يادکنندگان نعمتهايت آمين آمين اى پروردگار جهانيان خدايا اى که
مالک آمد و توانا، و توانا است و قاهر و نافرمانى شد ولى پوشاند و آمرزشش خواهند و آمرزد اى کمال مطلوب
جويندگان مشتاق و منتهاى آرزوى اميدواران اى که دانشش بهر چيز احاطه دارد
و راءفـت و مـهـر و بـردبـاريش توبه جويان را فرا گرفته خدايا ما رو به درگاه تو آوريم
در اين شبى که آنرا شرافت و بزرگى دادى بوسيله محمد پيامبرت و فرستاده ات
و برگزيده ات از آفريدگان و امين تو بر وحيت آن مژده دهنده و ترساننده و آن چراغ
تابناک آنکه بوسيله اش بر مسلمانان نعمت بخشيدى و رحمت عالميان قرارش دادى
خدايا درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه محمد نزد تو شايسته آنست اى خداى
بزرگ پس درود فرست بر او و بر آل برگزيده پاک و پاکيزه اش
همگى و بپوشان ما را به گذشت خود زيرا صداها با انواع مختلف
لغـتهاشان (و هرکس به زبانى ناله اش ) بسوى تو بلند است پس اى خدا براى ما قرار ده در اين شام بهره اى از هر خيرى که
ميان بندگانت تقسيم فرمايى و نورى که بدان هدايت فرمايى و رحمتى که بگسترى آنرا و برکتى که نازلش کنى و عافيتى
که بپوشانى و روزى و رزقى که پهن کنى اى مهربانترين مهربانان خدايا برگردان ما را در اين
هنگام پيروزمند و رستگار و پذيرفته و بهره مند و از نااميدان قرارمان مده و از
رحـمـتـت دسـت خـاليـمـان مـفـرمـا و مـحـرومـمـان مـکـن از آنـچـه از فضل تو آرزومنديم
و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده و نه نااميدمان کن از آن زيادى عطايت که
آرزومنديم و ناکام بازِمان مگردان و از درگاهت مطرود و رانده مان مکن اى بخشنده ترين
بخشندگان و کريمترين کريمان ما با يقين به درگاه تو روآورديم و به آهنگ (زيارت ) خانه محترم تو (کعبه بدينجا)
آمـديـم پـس کـمـک ده مـا را بـر انـجـام مـنـاسـک حـج و حـجـمـان را کامل گردان و از ما درگذر
و تندرستمان دار زيرا که ما بسوى تو دو دست (نياز) دراز کرده ايم و آن دستها چنان است که به خوارى اعتراف به گناه نشاندار شده خدايا
در اين شام به ما عطا کن آنچه را از تو خواسته ايم و کفايت کن از ما آنچه را از تو کفايت آنرا خواستيم زيرا کفايت کننده اى
جـز تـو نـداريـم و پـروردگـارى غـيـر از تو براى ما نيست تويى که فرمانت درباره ما نافذ و دانشت به ما احاطه دارد
وحـکـمى که درباره ما فرمايى ازروى عدالت است خدايا خير و نيکى براى ما مقرر کن و از اهل خير قرارمان ده خدايا واجب گردان براى ما
از آن جـودى کـه دارى پـاداشـى بـزرگ و ذخـيـره اى گرامى و آسايشى هميشگى و بيامرز گناهان ما را
همگى و در زمره هلاک شدگان بدست هلاکتمان مسپار و مهر و راءفتت را از ما باز مگردان
اى مـهـربـانـتـرين مهربانان خدايا قرارمان ده در اين وقت از آن کسانى که از تو درخواست کرده و بديشان عطا فرموده اى
و شـکـر تـو را بـجا آورده و تو نعمتت را بر آنها افزون کرده و بسويت بازگشته و تو پذيرفته اى و از گناهان بسوى
تـو بـيـرون آمـده و تـو هـمـه را آمـرزيـده اى ، اى صاحب جلالت و بزرگوارى خدايا ما را پاکيزه و (در دين ) محکممان گردان
وتـضرع وزاريمان بپذير اى بهترين کسى که ازاو درخواست شود واى مهربانترين کسى که از او مِهر خواهند اى که بر او پوشيده نيست
بـهـم نـهـادن پـلکـهاى چشم و نه بر هم خوردن ديدگان و نه آنچه در مکنون ضمير مستقر گرديده
و نه آنچه در پرده دلها نهفته است آرى تمام آنها را
دانـش تـو شـمـاره کـرده و بـردباريت همه را در برگرفته است منزهى تو و برترى از آنچه ستمکاران گويند برترى
بسيارى ، تنزيه کنند تو را آسمانهاى هفتگانه و زمينها و هرکه در آنها است و چيزى نيست
جز آنکه به ستايش تو تسبيح کند پس تو را است ستايش و بزرگوارى و بلندى رتبه ، اى صاحب جلالت
و بزرگوارى و فضل و نعمت بخشى و موهبتهاى بزرگ و تويى بخشنده
بـزرگـوار رؤ وف و مـهـربـان خـدايـا فـراخ گـردان بـر مـن از روزى حلال خود
و عافيتم بخش در تن و هم در دينم و ترسم را امان بخش و از آتش دوزخ آزادم کن
خـدايـا مـرا بـه مکر خود دچار مساز و در غفلت تدريجى بسوى نابودى مبر و فريبم مده و شرّ
تـبـهکاران جن و انس را از من دور کن پس سر و ديده خود را بسوى آسمان بلند کرد و از ديده هاى مبارکش آب مى ريخت مانند دو مشک و بصداى بلند گفت :
اى شـنـواتـريـن شنوندگان اى
بيناترين بينايان و اى سريعترين حساب رسان و اى مهربانترين مهربانان درود فرست بر
مـحمد و آل محمد آن آقايان فرخنده و از تو اى خدا درخواست کنم حاجتم را که اگر آنرا به من
عـطـا کـنـى ديگر هرچه را از من دريغ کنى زيانم نزند و اگر آنرا از من دريغ دارى ديگر سودم ندهد هرچه
به من عطا کنى و آن اين است که از تو خواهم مرا از آتش دوزخ آزاد گردانى معبودى جز تو نيست يگانه اى که
شـريـک نـدارى از تـو اسـت فـرمـانـروايـى و از تـو است ستايش و تويى که بر هرچيز توانايى اى پروردگار اى پروردگار پـس مـکـرّر مى گفت يارَبُِّ و کسانى که دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاء آن حضرت واکتفا کرده بودند به آمين گفتن پس صداهايشان بلند شـد بـه گـريـسـتـن بـا آن حـضـرت تـا غـروب کـرد آفـتـاب وبـارکـردنـد و روانه جانب مـشـعـرالحـرام شدند مؤ لف گويد که کفعمى دعاء عرفه امام حسين (ع ) را در بلدالا مين تا اينجا نقل فرموده و علاّمه مجلسى در زاد المعاد اين دعاى شريف را موافق روايت کفعمى ايراد نموده و لکن سيّد بن طاوُس در اقبال بعد از يا رَبِّ
اين زيادتى را ذکر فرموده :
خـدا مـن چـنـانـم کـه در حال توانگرى هم فقيرم پس چگونه فقير نباشم
در حال تهيدستيم خدايا من نادانم در عين دانشمندى پس چگونه نادان نباشم در عين
نـادانـى خـدايـا بـراسـتـى اخـتـلاف تـدبـيـر تـو و سـرعـت تحول و پيچيدن در تقديرات تو جلوگيرى کنند
از بـنـدگـان عـارف تـو کـه بـه عـطايت دل آرام و مطمئن باشند و در بلاى تو ماءيوس و نااميد شوند
خـدايـا از مـن هـمـان سـرزنـد کـه شايسته پستى من است و از تو انتظار رود آنچه شايسته بزرگوارى تو است خدايا تو
خـود را بـه لطـف و مـهـر بـه مـن تـوصـيف فرمودى پيش از آنکه ناتوان باشم آيا پس از ناتوانيم لطف و مهرت را از من
دريـغ مـى دارى خـدايـا اگـر کـارهـاى نـيـک از مـن سـرزنـد بـه فضل تو بستگى دارد و تو را منّتى است بر من
و اگـر کـارهـاى بـد از مـن روى دهـد آن هـم بـسـتـگـى بـه عدل تو دارد و تو را بر من حجت است خدايا
چگونه مرا وامى گذارى در صورتى که کفايتم کردى و چگونه مورد ستم واقع گردم با اينکه تو ياور منى يا چگونه
نـاامـيـد گـردم در صـورتـى کـه تـو نـسـبـت بـه مـن مـهـربـانـى هم اکنون به درگاه تو توسل جويم بوسيله آن نيازى که به درگاهت دارم و چگونه
تـوسـل جـويـم بـوسـيـله فـقـرى کـه مـحـال اسـت پـيـرامـون تـو راه يـابـد يـا چگونه از حال خويش به درگاهت شکوه کنم با اينکه حال
مـن بـر تـو پـنـهـان نـيـسـت يـا چـگـونـه بـا زبـان (قـال ) تـرجـمـه حال خود کنم در صورتى که آنهم از پيش تو بُرُوز کرده به نزد خودت يا
چـگـونه آرزوهايم به نوميدى گرايد با اينکه به آستان تو وارد شده يا چگونه احوالم را نيکو نکنى
بـا اينکه احوال من به تو قائم است خدايا چه اندازه به من لطف دارى با اين نادانى عظيم من و چقدر به من مهر دارى
بـا ايـن کـردار زشـت مـن خـدايـا چـقـدر تـو بـه مـن نـزديـکـى و در مقابل چقدر من از تو دورم و با اينهمه که تو نسبت به من مهربانى
پس آن چيست که مرا از تو محجوب دارد خدايا آن طورى که من از روى اختلاف آثار و تغيير و تحول
اطـوار بـدسـت آورده ام مـقـصـود تـو از مـن آنـسـت کـه خـود را در هرچيزى (جداگانه ) به من بشناسانى تا من
در هـيـچ چـيـزى نـسـبـت بـه تـو جـاهـل نـبـاشـم خـدايـا هـر انـدازه پـسـتـى مـن زبـانـم را لال مى کند کرم تو آنرا گويا مى کند و هراندازه
اوصـاف من مرا ماءيوس مى کند نعمتهاى تو به طمعم اندازد خدايا آنکس که کارهاى خوبش کار بد باشد
پـس چـگـونـه کـار بدش بد نباشد و آنکس که حقيقت گويى هايش ادعايى بيش نباشد پس چگونه
ادعاهايش ادعا نباشد خدايا فرمان نافذت و مشيت قاهرت براى هيچ گوينده اى فرصت
گفتار نگذارد و براى هيچ صاحب حالى حس و حال به جاى ننهد خدايا چه بسيار طاعتى که (پيش خود) پايه گذارى کردم
و چـه بـسـيـار حـالتـى کـه بـنـيـادش کـردم ولى (يـاد) عـدل تـو اعـتـمـادى را کـه بـر آنـهـا داشـتـم يـکـسـره فـروريـخـت بـلکـه فضل تو نيز اعتمادم را بهم زد
خدايا تو مى دانى که اگر چه طاعت تو در من بصورت کارى مثبت ادامه ندارد ولى
دوستى و تصميم بر انجام آن در من ادامه دارد خدايا چگونه تصميم گيرم در صورتى که تحت قهر توام و چگونه تصميم نگيرم با اينکه
تو دستورم دهى خدايا تفکر (يا گردش ) من در آثار تو راه مرا به ديدارت دور سازد پس کردار مرا با خودت
بـوسـيـله خـدمـتـى کـه مـرا بـه تـو بـرسـانـد چـگـونـه استدلال شود بر وجود تو به چيزى که خود آن موجود در هستيش نيازمند
بـه تـو اسـت و آيـا اسـاساً براى ما سواى تو ظهورى هست که در تو نباشد تا آن وسيله ظهور تو
گـردد تـو کـِى پـنـهان شده اى تا محتاج بدليلى باشيم که به تو راهنمائى کند و چه وقت دور مانده اى تا
آثار تو ما را به تو واصل گرداند کور باد آن چشمى که تو را نبيند که مراقب
او هـسـتـى و زيـان کـار بـاد سوداى آن بنده که از محبت خويش به او بهره اى ندادى خدايا فرمان دادى
کـه بـه آثـار تـو رجـوع کنم پس بازم گردان بسوى خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششى از انوار و راهنمايى
و از بينش جوئى تا بازگردم بسويت پس از ديدن آثار هم چنانکه آمدم بسويت از آنها که نهادم
از نـظـر بـه آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم که براستى تو بر هر
چـيـز تـوانـائى خـدايـا ايـن خـوارى مـن اسـت کـه پـيـش رويـت عـيـان و آشـکـار اسـت و ايـن حال (تباه ) من است
کـه بـر تـو پوشيده نيست از تو خواهم که مرا به خود برسانى و بوسيله ذات تو بر تو دليل مى جويم
پـس بـه نـور خـود مـرا بر ذاتت راهنمائى فرما و به يادآر مرا با بندگى صادقانه در پيش رويت خدايا بياموز به من
از دانش مخزونت و محفوظم دار به پرده مصونت خدايا مرا به حقائق نزديکان درگاهت
بـياراى و به راه اهل جذبه و شوقت ببر خدايا بى نياز کن مرا به تدبير خودت در باره
از تدبير خودم و به اختيار خودت از اختيار خودم و بر جاهاى
بـيـچارگى و درماندگيم مرا واقف گردان خدايا مرا از خوارى نفسم نجات ده و پاکم کن از شک
و شـرک خـودم پـيـش از آنکه داخل گورم گردم به تو يارى جويم پس تو هم ياريم کن و بر تو توکل کنم پس
مـرا وامـگـذار و از تـو درخـواسـت کـنـم پـس نـاامـيـدم مـگـردان و در فضل تو رغبت کرده ام پس محرومم مفرما
و بـه حـضـرت تـو خـود را بسته ام پس دورم مکن و به درگاه تو ايستاده ام پس طردم مکن خدايا
مـبـرّا اسـت خـوشـنودى تو از اينکه علت و سببى از جانب تو داشته باشد پس چگونه ممکن است من سبب آن گردم
خـدايـا تـو بـه ذات خـود بـى نـيـازى از ايـنـکه سودى از جانب خودت به تو برسد پس چگونه از من بى نياز نباشى
خدايا براستى قضا و قدر مرا آرزومند مى کنند و از آن سو هواى نفس مرا به بندهاى
شهوت اسير کرده پس تو ياور من باش تا پيروزم کنى و بينايم کنى
و بـوسـيـله فـضل خويش بى نيازم گردانى تا بوسيله تو از طلب کردن بى نياز شوم توئى که تاباندى
انوار (معرفت ) را در دل اوليائت تا اينکه تو را شناختند و يگانه ات دانستند و توئى که
اغيار و بيگانگان را از دل دوستانت براندى تا اينکه کسى را جز تو دوست نداشته و به غير تو پناهنده و ملتجى
نشوند و توئى مونس ايشان در آنجا که عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و توئى که
راهـنـمـائيـشان کنى آنگاه که نشانه ها برايشان آشکار گردد چه دارد آنکس که تو را گم کرده ؟ و چه ندارد
آنکس که تو را يافته است براستى محروم است آنکس که بجاى تو بديگرى راضى شود و بطور حتم زيانکار است کسى که
از تـو بـه ديـگـرى روى کـنـد چـسـان مى شود بغير تو اميدوار بود در صورتى که تو احسانت را قطع نکردى و چگونه
از غـيـر تو مى توان طلب کرد با اينکه تو تغيير نداده اى شيوه عطابخشيت را اى خدائى که به دوستانت
شـيرينى همدمى خود را چشاندى و آنها در برابرت به چاپلوسى برخاستند و اى خدائى که پوشاندى براولياء خودت
خـلعـتـهـاى هـيبت خود را پس آنها در برابرت به آمرزش خواهى بپاخواستند توئى که ياد کنى پيش از آنکه
يـاد کـنـنـدگـان يـادت کـنـنـد و تـوئى آغـازنـده بـه احـسـان قبل از آنکه پرستش کنندگان بسويت توجه کنند و توئى
بـخشنده عطا پيش از آنکه خواهندگان از تو خواهند و توئى پربخشش و سپس همان را که به ما بخشيده اى از ما
بـه قـرض مـى خـواهـى خـدايـا مـرا بـوسـيـله رحـمـتـت بـطـلب تـا مـن بـه نـعـمـت وصالت نائل گردم
و بوسيله نعمتت مرا جذب کن تا به تو رو کنم خدايا براستى اميد من از تو قطع نگردد و اگرچه
نافرمانيت کنم چنانکه ترسم و از تو زائل نشود و گرچه فرمانت برم همانا جهانيان مرا بسوى تو رانده اند
و آن علمى که به کرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده خدايا چگونه نوميد شوم
و تـو آرزوى مـنـى و چـگـونه پست و خوار شوم با اينکه اعتمادم بر تو است خدايا چگونه عزت جويم با اينکه در
خـوارى جايم دادى و چگونه عزت نجويم با اينکه به خود مُنْتَسِبَم کردى خدايا چگونه نيازمند نباشم
بـا ايـنـکـه تـو در نـيـازمـندانم جاى دادى يا چگونه نيازمند باشم و توئى که به جود و بخششت
بـى نـيـازم کـردى و تـوئى کـه مـعبودى جز تو نيست شناساندى خود را به هر چيزو هيچ چيزى نيست که تو را نشناسد
و توئى که شناساندى خود را به من در هر چيز و من تو را آشکار در
هـر چـيـز ديـدم و تـوئى آشـکار بر هر چيز اى که بوسيله مقام رحمانيت خود (بر همه چيز) احاطه کردى
و عرش در ذاتش پنهان شد توئى که آثار را به آثار نابود کردى و اغيار را
به احاطه کننده هاى افلاک انوار محو کردى اى که در سراپرده هاى عرشش محتجب شد
از ايـنـکـه ديـده هـا او را درک کـنـنـد اى کـه تـجـلى کـردى بـه کمال زيبائى و نورانيت و پابرجا شد عظمتش از
استوارى چگونه پنهان شوى با اينکه تو آشکارى يا چگونه غايب شوى که تو نگهبان
برای دانلود دعای عرفه به صورت صوتی با صدای مداحان معروف به ادامه مراجعه شود.
…
| دانلود با حجم ۱۳٫۲ مگابایت با صدای حاج شیخ حسین انصاریان |
| دانلود با حجم ۱۵٫۶ مگابایت با صدای حاج سید مهدی میرداماد |
| دانلود با حجم ۱۲٫۵ مگابایت با صدای سید قاسم موسوی قهار |
| دانلود با حجم ۴۰٫۵ مگابایت با صدای حاج منصور ارضی |
| دانلود با حجم ۱۰ مگابایت با صدای حاج مهدی منصوری |
| دانلود با حجم ۶ مگابایت با صدای حاج عامر الکاظمی |
| دانلود با حجم ۱۰٫۸ مگابایت با صدای مهدی صدقی |
| دانلود با حجم ۵٫۲ مگابایت با صدای عادل حسین |