معرفت و عارف
هر حرفی از معرفت دلیل بر حقیقتی است.
«م» مقت نفس (یعنی مبارزه با هوای نفس تا سرحد نابودی نفس اماره)
«ع» عبادت رب به اخلاص.
«ر» رغبت به دوست.
«ف» تفویض امر به حضرت او.
«ت» تسلیم محض به خدا.
و نیز گفتهاند که پس از معرفت چهار وظیفه بر عهده عارف است:
۱ـ عمل بر اساس معرفت
۲ـ اخلاص در حد بالا به وقت عمل.
۳ـ ثابت ماندن بر عمل و اخلاص تا لحظه آخر عمر.
۴ـ ابلاغ حقایق و معارف با زبان و حال و مال و جهاد در راه خدا، برای بیداری عباد حق.
این اوصافی که امام صادق فرمودهاند، جز در انبیا و امامان و آن صدّیقانی که در عالیترین مرحله صدقند دیده نمیشود.
عارف کیست؟
امام صادق میفرماید:
العارف شخصهُ مع الخلق و قلبه مع الله تعالی، و لو سها قلبه عن الله تعالی طرفةَ عینٍ لماتَ شوقاً الیه، و العارفُ أمینُ ودائع الله تعالی و کنزُ اسراره، معدن نوره، دلیلُ رحمتهِ علی خلقه و مطیّةُ علومه، و میزانُ فضلهِ و عدلهِ، و قد غنی عن الخلق و المرادِ و الدنیا، فلا مونسَ لهُ سوی الله، و لا نطقَ و لا اشارةَ و لا نَفَسَ إلا باللهِ تعالی. و من الله، و مع الله فهوَ فی ریاض قدسهِ متردّدُ و من لطائفِ فضله متزوّدُ. «والمعرفة اصلٌ فرعه الایمان».
میفرماید: عارف به معارف الهی کسی است که قلبش در راه علم دین، و مجاهدت و ریاضت نفسانی، به نور شناخت حق و آثارش منور شده، جسمش در بین مردم، ولی قلبش با خداست. چیزی غیر از دوست (خدا) نمیبیند و نمیخواهد و نمیگوید…
خداوند، این انسان (عارف) را امین خود گردانده، و علوم و معارفش را به وی سپرده تا خلق از او طلب دانش کنند، و خداوند، عارف را گنج اسرار خود، منبع نور خود، و دلیل بر رحمت بیمنتهای خویش، هادی، راهنما و حامل علوم خود نموده و او را ترازو و میزان فضل و عدل قرار داده است.
عارف، غنی از خلق و بیاعتنا به مرید و دنیاست و مونسی جز خدا ندارد؛ نگوید و نشنود مگر برای او و در راه او. چنین وجود با عظمتی در بوستان قدس الهی متردد و از لطایف فضل خدا خوشه چین است.
آری! معرفت، اساس ایمان است، و ایمان، فرع و ثمره معرفت به شمار میآيد.
باید قلب را از رذائل جهل، حسد، کبر و… پاک کرد و بذر معرفت را در زمین دل کاشت و این معرفت را از طریق اهل بیت و پیروی از قرآن که دو ثقل برای هدایت بشر هستند به فعلیت رساند و با آب عبادت بذر معرفت را آبیاری کرد.
و عرفان، شهود عظمت حق با چشم دل میباشد، که آن هم میوه معرفت است؛ اگر انسان به آن معرفت برسد از غیر خدا منقطع میشود.
عشق، کمال است
عشق، بهترین میوه عالم ملکوت است. و چون از معرفت به خدا سرچشمه گرفته، عاشق خدا انسانی صادق است؛ چون در عشق الهی ریا امکان ندارد.
عشق حقیقی کمال انسان است؛ زیرا انسان عاشق کمال است، و چون کمال مطلق خداست، پس معشوق حقیقی خداست، و حضرت رسول حبیب الله است، و اگر حبیب الله را دوست داری باید حسین را دوست داشت.
چون حضرت فرمود: «حسین منی و انا من حسین» چون خاتم الانبیا کامل کننده دعوت پیامبران است. همه انبیا گفتهاندکه «یکی است و هیچ نیست جز او، وحده لا اله الا هو».
وظیفه رسول خدا «بناء دین» بود و حسین «بقای دین» را عهدهدار بودند؛ از این رو حب الحسین از حب خدا و رسول خدا و راه نجات امت است: «ان الحسین سفینة النجاة و مصباح الهدی».
عشق، آمدنی است نه آموختنی؛ و قلوب مستعد، عاشق میشوند. و تو باید زمینه را مهیا کنی و خود را برای عشق الهی مستعد سازی.
همه حسین را دوست دارند و مجالس عزاداری بر پا میکنند، و حتی غیر مسلمانان هزینههای آن را بر عهده میگیرند. خیلیها شیعه و یا حتی مسلمان هم نیستند اما عشق حسین را در دل دارند.
ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لا یبردُ ابداً؛
از شهادت حسین حرارتی در قلوب مؤمنین ایجاد شده که هرگز سرد نمیشود.
عشق حسین از فراز منزل ایمان حرکت میکند. یک حسین گفتیم و عشق آغاز شد.
حفظ آزادی ره شاه شهیدان است و بس
این صراطالمستقیم پاکبازان است و بس
ما به قرآن و حسین بن علی دل باختیم
راه او سرمشق ما تا روز پایان است و بس
خدایا دلهای ما را آماده جذب نوری که ما را از ظلمت جهل برهاند بگردان.