ادامه ی درس سیزدهم
نظر قرآن دربارهی منشأ دین
انسانها دارای دو گونه هدایت هستند: هدایت فطری و هدایت اکتسابی، و قرآن میگوید که تا کسی چراغ هدایت فطریاش روشن نباشد هدایت اکتسابی برای او فایده ندارد. یعنی تعلیمات انبیاء برای اشخاص مسخ شده و انسانیت از دست داده، مفید نیست.
حال ما میخواهیم ببینیم که نظر قرآن درباره مبنا و منشأ دین چیست. یک وقت ما دین را به عنوان آنچه از ناحیه پیغمبران بر مردم عرضه میشود نگاه میکنیم، این معلوم است که منشأش وحی است.
ولی آیا همین وحی که معارفی را به عنوان معارف دین عرضه میدارد و اخلاق و تربیتی را عرضه میدارد و قانون و مقرراتی را عرضه میدارد و در مجموع، همین وحی که یک راهی را برای فکر و برای عمل انسان عرضه میدارد، آیا یک مبنا و ریشهای هم در انسانها دارد ؟
آنچه که پیغمبران عرضه داشتهاند چیزی نیست که انسان نسبت به آن یک حالت بیتفاوتی و یک حالت تساوی داشته است، بلکه یک چیزی است که اقتضای آن در سرشت و ذات انسان هست، یعنی طلب او، خواست او و جستجوی او در طبیعت و سرشت انسان هست.
بعثت پیغمبران، پاسخگویی به تقاضایی است که این تقاضا در سرشت بشر وجود دارد. این همان معنی فطرت است . در اسلام مسأله فطرت شدیدا مطرح است منتهی در تعبیر از فطرت علما استنباطشان ممکن است متفاوت باشند ولی در اصل اینکه چیزی به نام فطرت ، به نام فطرت دین، فطرت اسلامیت …
یکی از آنها همان آیۀ معروف فطرت است که در سوره مبارکۀ روم است
( فاقم وجهک للدّین حنیفاً، فطرهاللهالتی فطرالناس، لاتبدیل لخلقالله )
ترجمه
این آیه در کمال صراحت، دین را فطره الله برای همۀ مردم میشناسد.
همچنین در سوره مبارکهی یس (آیات ۶۰-۶۲)،( الم اعهد الیکم یا بنی آدم …..) سخن از یک عهد و پیمان است.
آیه دیگر آن آیه معروفی است که به آیه ذر معروف شده است ( واذ اخذ ربک من بنی آدم ….)
آیات دیگری در قرآن هست ولی شاید به این صراحت نباشد اگر چه صراحت بعضی از آنها کمتر هم نیست مثل : (افی الله شک فاطر السموات والارض )
«آیا در خدا شکی هست؟ خدای آسمانها و زمین؟» یعنی در رابطه انسان و خدا است مطلب به گونه ای که جای شک وتردید نیست مسأله کأنه استدلالی و نظری نیست که کسی یک نظریه را انتخاب کند، دیگری نظریه دیگر را انتخاب کند، بلکه اگر مسأله به صورت صحیحش طرح شود احدی شک نمیکند، پس اگر کسی شک میکند مسأله را به صورت صحیح [طرح نکرده] و در غیر خدا شک کرده و یا شک ندارد، عناد و جحود می ورزد.
آیه ای است که مطلبی را بصورت رمز و سمبلیک ذکر کرده است ( انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض ...) احزاب ۷۲
آیه دیگری ( ولئن سالتهم من خلق …..) لقمان ۲۵
جملهای که از رسول اکرم رسیده است این حدیث معروف است( کل مولود یولد علی الفطره….)
آنکه در نهج البلاغه خطبه اول است این است ( فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاءه لیستادوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسی نعمته …..) تعبیر دیگری از همه اینها عمیق تر است ( و یثیروا لهم دفائن العقول )
در اعماق ضمیر باطن شما گنجها وجود دارد خودتان غافلید آمدند روی گنجها را عقب بزنند تا بشر متوجه بشود که عجب! اینهمه گنج در ما وجود داشته وما بی خبریم ؟!
از این جهت است که در قرآن، ما به دو گونه آیات بر میخوریم: آیات آفاقی و آیات انفسی. آیات آفاقی یعنی آنچه بیرون از ضمیر انسان است: خلقت انسانهای دیگر، آسمان، زمین، ستارگان، کوه، دریا، گیاه، حیوان و…، ولی آیات انفسی یعنی آنچه در ضمیر خود انسان وجود دارد، و قرآن برای آیات انفسی اهمیت بیشتری از آیات آفاقی قائل است.
جمله ای در صحیفۀ سجادیه است: «ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا واخترعهم علی مشیئته اختراعا ثم سلک بهم طریق ارادته وبعثهم فی سبیل محبته ) و بعثهم فی سبیل محبته» خلق را در راه محبت خودش برانگیخت، یعنی اصلاً تمام این حرکتها و جنبشهای خلق، چه خودشان بفهمند و چه خودشان نفهمند، در طریق محبت خداست .
در باب فطرت، دو نوع فطرت میتوانیم داشته باشیم که اینها با یکدیگر مانعهالجمع نیستند و بلکه با همدیگر هستند:
۱- یکی فطرت ادراکی
۲- دیگر فطرت احساسی .
فطرت ادراکی معنایش این است که دین یا خصوص توحید، از نظر ادراکی برای بشر فطری است، یعنی یک فکری است که عقل انسان بالفطره آن را میپذیرد و برای پذیرفتنش نیاز به تعلیم و تعلم و مدرسه نیست، [و به طور کلی] هر چه را که ما از نظر ادراک بگوییم «فطری» معنایش این است که یا دلیل نمیخواهد و بدیهی اولی است و یا از قضایایی است که اگر هم دلیل میخواهد دلیلش همیشه همراهش هست، چون دلیلش همیشه همراهش هست باز هم نیازی به اینکه معلمی در مدرسه آن را به انسان آموخته باشد نیست .
پس فطرت یکی به معنای فطرت ادراکی است که به این معنا ( دین فطری است ) یا بگوییم توحید فطری است یعنی از نظر ادراکی فطری است.
دوم فطرت احساسی است، یعنی توجه به خدا و حتی توجه به دستورهای دین [به گونهای است که] احساسات انسان، انسان را به سوی خدا و به سوی دین میکشاند. این دو مطلب است. یکوقت میگوییم انسان بالفطره خدا را میفهمد، و یکوقت میگوییم انسان بالفطره به سوی خدا گرایش و کشش دارد و جذب می شود. (پایان کلام استاد مطهری).