راه سعادت با قرآن در زندگی
کيفيت سد ابواب خواطر و رفع وساوس
بدان که سد ابواب خواطر و دفع وساوس اگر چه صعب و مشکل است، وليکن مرتبهاي است بس عظمي و موهبتي است بس کبري، کليد گنج سعادت و مفتاح ابواب مرادات است؛ زيرا دل مانند ظرفي است که خالي بودن آن از محالات است،
پس لامحاله بعد از آن که از افکار بيفايده تهي گرديد،محل ذکر خدا و نزول جُند ملائکه خواهد شد از دوام ياد خدا، اُنس به او،و مرتبه شوق به لقاي وي و محبت او که اعظم مراتب و بالاترين مواهب است حاصل ميگردد.
و ابواب معارف بر دل گشوده ميشودو به آن از ظلمات شکوک و اوهام بيرون ميآيد، در اين هنگام نفس به مرتبه اطمينان و ثبات در عقايد و معارف ميرسد.
خداوند ميفرمايد:«الَّذِينَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ [بازگشتگان به سوي خدا] كساني [هستند] كه ايمان آوردند و دلهايشان به ياد خدا آرام ميگيرد،آگاه باشيد! دلها فقط به ياد خدا آرام ميگيرد.
آگاه باش که به سبب ذکر، دلها به مرتبه اطمينان ميرسند. وليکن چنانکه دانستي، خلاصي از چنگ خواطر و وساوس، موقوف است بر تخليه نفس از رذائل صفات، و تحليه آن به شرايف ملکات و مواظب بر ذکر خدا است و سرّ اين مسأله آن است که بعد از تخليه و تحليه و دوام ذکر، نفس را صفائي و بهجتي حاصل ميگردد و قوه عاقله را قوي و تسلط بر ساير قوا غالب ميگردد.
و نفس منقاد قوه عاقله ميگردد،و تنازع لشکر مَلِک و شياطين برطرف ميگردد،بلکه سد ابواب شياطين شده،و نفسي که چراگاه شيطان بود قرارگاه ملائکه خواهد شد جنود رحمان بي تنازع در آنجا قرار ميگيرند و نفس در مقام اطمينان مستقر ميشود
خدايا! قلوب ما را به نور ايمان و علم قرآن منور بفرما.
اميرالمؤمنين علی ع ميفرمايد:«عجبت لمن ينشد ضالته و قد اضل نفسه فلا يطلبها»؛ در شگفتم از کسي که گمشده خود را ميطلبد اما خود را گم کرده و نمي طلبد.
در قرآن نيز آمده: «و في انفسکم افلا يتفکرون»؛ و در جان خويش آيا نمي نگري؟
تركيب انسان از جسم و نفس
سخني از مرحوم نراقي در کتاب شريف معراج السعاده: اگر خواهي خود را بشناسي، بدان كه: هر انسانی را از دو چيز آفريده اند:يكي اين بدن ظاهر، كه آن را تن گويند که مُركّب است از: گوشت و پوست و استخوان و رگ و پي وغير اينها.و آن از جنس مخلوقات همين عالم محسوس است،كه عالم جسمانيات است.
و اصل آن مركب از عناصر چهارگانه است كه «خاك، آب، باد و آتش» است،وآن را به همين چشم ظاهري👁 ميتوان ديد.
يكي ديگر «نفس» است كه آن را روح و جان و عقل و دل نيز گويند،و آن جوهري است «مجرد» از عالم ملكوت، و گوهري است بس عزيز از جنس فرشتگان و «عقول قادسيه»،و دُري است بس گرانمايه از سنخ مجردات،كه خداي تعالي به جهت مصالحي چند كه شمه اي از آن مذكور خواهد شد،به قدرت كامله خود ربطي ميان آن و اين بدن ظاهري قرار داده و او را مقيد به قيد علاقه اين بدن و محبوس در زندان تن نموده، تا وقتي معين و اجلي موعود،كه قطع علاقه نفس از بدن ميشود،و رجوع به عالم خود ميكند.
و اين نفس را به چشم ظاهر نتوان ديد بلكه ديده نميشود مگر به بصيرت باطنيه.و هرگاه حديث نفس يا روح،يا جان،يا دل،يا عقل مذكور شد همين جزء اراده مي شود،بلكه هرگاه انسان و آدم نيز گفته شود،به غير از اين، چيز ديگر مراد نيست،زيرا چنانكه مذكور خواهد شد،حقيقت انسان و آدمي است.
و بدان كه: شناختن حقيقت «بدن»، امري است سهل و آسان،زيرا دانستي كه آن از جنس ماديات است و شناخت حقايق ماديات،چندان صعوبتي ندارد.
و اما «نفس»، چون كه از جنس مجردات است به حقيقت او رسيدن و او را به كنه، شناختن در اين عالم ميسر نيست. رو مجرد شو مجرد را ببين.
از حضرت رسول ص شرح حقيقت روح را خواستند،حضرت بيان نفرمود،تا خطاب رسيد كه:«وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً»؛ و از تو درباره روح ميپرسند،بگو:روح از امر پروردگار من است،و از دانش و علم جز اندكي به شما نداده اند.
يعني:«از تو از حقيقت روح سؤال ميكنند،بگو كه «روح» از امور پروردگار و از عالم امر است»و بيش از اين رخصت نيافت كه بيان كند.جالب است که مردم حتی در پی این علم قلیل راجع به روح و یا نفس خود نیستند آری تا در پی شناخت حقیقت خود نباشی کی میتوانی به تکامل و لقاء الله برسی ؟؟؟؟؟؟