خانه / اسلايد / ۴۴ـ يا «برهان » (ای برهان)

۴۴ـ يا «برهان » (ای برهان)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۴۴ـ يا «برهان » (ای برهان)

در لغت بمعنی امر آشکار و حجت و مبرهن و روشن است . و در منطق ، برهان ، به آن دلیلی می گویند که از بدیهیات و عقلیات ساخته شده باشد. مثال بدیهیات اینکه یک چیز نمی تواند هم خودش باشد و هم غیر خودش . لذاست که گفته می شود «اجتماع نقیضین، محال است ».

به برهان منطقی می گویند : استدلال، مثلاً هر ممکن الوجودی احتیاج به واجب الوجود دارد، و هر موجود وابسته، احتیاج به موجودی دارد که روی پای خود ایستاده و او را کنترل می نماید، پس جهان، برای ایستادگی نیاز به خالق دارد. به عبارت دیگر اینکه عالم ممکن الوجود است، پس نیاز به واجب الوجود دارد.

حالا اینکه گفته می شود خداوند برهان است ، یعنی چه ؟ در پاسخ باید گفت: چون خداوند با خلق موجودات، وجود خود را آشکار و روشن نموده ، و از طرف دیگر ما از وجود او با دیده بصیرت به خود او می توانیم استدلال کنیم : آفتاب آمد دلیل آفتاب.

وجود خداوند، برهان است مثل آفتاب ؛ ولی اول باید به سوی آفتاب رو کنیم نه پشت به آفتاب باشیم. چرا ما وجود داریم ؟ چون خدا وجود دارد. پس استدلال می کنیم که چون ما هستیم، خدا هم هست ، ولی در واقع چون خدا هست ما هم هستیم .
در مرحله ثبوت «نه اثبات» ، و اگر این مرحله ثبوت مشاهده شود مسئله حل است .

پس خداوند برهان است؛ به دلیل وجود ما ، و خصوصیات اسماء و صفات خداوند در ما هست .
اگر از وجود خود، به خود پی ببریم، ممکن است ایجاد شک و شبهه شود ، ولی اگر بگوییم چون خدا هست ، ما هم هستیم ، و هستی معلول، به تنهایی معنی ندارد، مطلب روشن تر می‌شود؛. کف دریا واقعی تر است یا خود دریا ؟ البته خود دریا ؛ اما در صورتی مطلب روشن می‌شود که همهء نظر و توجه ما به کف نباشد.

«برهان» یعنی حجت ، و اسم خدای تعالی است ، به اعتبار اقامه حجت لحظه ای خداوند .
امام علی (ع) می فرماید: «من چیزی نمی بینم ، جز آنکه قبل از آن خدا را دیدم » . و نیز می فرماید: « لا اعبدُ رباً لم اره » یعنی من خدائی را که دارم می بینم پرستش می کنم نه خدائی را که او را نبینم .

با توجه به استدلال ، وجود خداوند ، دال بر وجود خود در عقل ماست، و اما خود وجود خداوند در قلب ما هم هست ، و باطن ما با خداوند مرتبط است بلکه روح ما در بحر دریای وجود او غرق است، که با چشم باطن دیده می شود، پس خداوند قابل مشاهده است اما با چشم باطن.

قرآن کریم می فرماید: «وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» و همان گونه (که گمراهی قوم ابراهیم را در امر پرستش بتها به او نمودیم، بارها و بارها نیز) مُلک عظیم آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا از زمره‌ی باورمندان راستین شود (و بر راستای خداشناسی رود).

پس ملکوت آسمان و زمین قابل مشاهده است. البته یقین کردن صددرصد بر مسائل غیبی به خداوند و غیره، مشکل به دست می‌آید، که باید دانست این چیزها در حجاب نیستند ، بلکه این ماییم که در حجابیم و حواس مناسبی نداریم. یا حواسمان پرت است .

شناخت ، برای انسان در حد علم الیقین است و عین الیقین و حق الیقین میسر است ولی مهم این است که انسان باید در هر حال به لوازم آن چیزی که شناخت ولو که شناختنش محدود باشد ملتزم شود.

برای مثال رفتن به مسافرتی، دو راه وجود دارد که یک راه یک در صد خطر دارد، و راه دیگر، بی خطر است ، مسلماً انسان راه بی خطر را انتخاب می نماید.

یعنی به یک در صد احتمال در عمل اهمیت می دهیم و کلاً ، در مسائلی که به عالم غیب و به خداوند مربوط می گردد، با همه شواهد عقلی و نقلی که از پیامبران می رسد، انسان، لااقل ۷۰ تا ۸۰ درصد احتمال درست بودن آنها را می دهد.

پس چرا عمل نمی کنیم؟ دلیلی جز اغراض نفسانی و کشش های بیرونی از هواها و اوهام و وسوسه های شیطانی ندارد. باید سعی کنیم که به یقین برسیم .

به یقین رسیدن یعنی کمال سعادت را به دست آوردن . از ما خواسته شده که به یقین برسیم، اما این امر، مانند نماز خواندن برای ما واجب نیست و محدودیت‌های شناخت در این عالم چنین اقتضا می‌کند که انسان معمولاً نتواند صددرصد به یقین دست بیاید، چون طبق تقسیمات قدیم فقط پنج حس ظاهر، و پنج حس باطن دارد ( حواس باطن شامل واهمه ، متخیله، عاقله، حس مشترک ، و ذاکره می باشد.

[لازم به ذکر است که حس مشترک، قسمتی از مغز است که همه حواس، برای درک شدن و یادآوری به آن محل می روند، و واهمه درک کننده معانی جزئی است بخلاف متخیله که درک کننده صور جزئی است .

ذاکره هم همان حافظه است.] . با این حواس محدود، که هم قائم به مغز است ، آن هم یک روز خسته است و یک روز درست کار نمی کند نمی‌تواند ملکوت آسمانها و زمین را در یابد، مگر اینکه روح پروبال بیابد یا با عقلش منور شود و یا سر از کشف و شهود درآورد .

پس به دلیل این که خداوند خودش دلیل خود است، دستور داده شده که خدا را با خود او بشناس. قرآن کریم می فرماید: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ » خداوند ( با نشان دادن جهان هستي به گونه يك واحد بهم پيوسته و يك نظام يگانه و ناگسسته ، عملاً ) گواهي مي‌دهد اين كه معبودي جز او نيست ، جز او معبودي نيست كه هم توانا است و هم حكيم .‏

خداوند گواهی می‌دهد که جز او هیچ معبودی نیست؛ این فقط شهادت لفظی و کلامی نیست، که خداوند، نسبت به توحید خودش در کتابش قرآن کریم شهادت می دهد، بلکه تکوین هم شهادت می دهد.

یعنی اگر ما به وجود نامتناهی برسیم، چون این وجود، از نظر کمالات هم نامتناهی است، و خودش شهادت می دهد که غیر از او چیز دیگری نیست و هر چیز غیر از وجود او عدم است ؛ پس خدایی جز خداوند نامتناهی، هم نمی تواند باشد.

پس شناخت خداوند، و اذعان به توحید وحدت خداوند، کار مشکلی نیست، به شرط اینکه انسان به تفکر بپردازد، و بر هوای نفس خود غلبه نماید و توجهش را به عالم معنی متصل سازد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همچنین ببینید

روزه تسلط بر نفس و قرب الهیست 

روزه تسلط بر نفس و قرب الهیست « روزه پرهیزکاری و قرب الهی است برای …

گناهکار در قفس است

گناهکار در قفس است بزرگی می گفت: گناهانتان شما را در قفس حبس کرده، استغفار …

با توبه اماده ضیافه الله شویم

با توبه اماده ضیافه الله شویم از جمله استعدادت و آمادگی ها برای حضور در …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *