بیان طنطاوی در جمالی که در آسمان ها و زمین تجلی کرده
شیخ طنطاوی در تفسیر جواهر درباره این آیه بیانی دارند که ترجمه آن در تفسیر مخزن العرفان چنین آمده:
بدان این قصه را ذکر نکرده برای اینکه جمال یوسف را بشناسی یا فقط بفهمی زنان مصر دستهای خود را بریدند؛ کلا! نه چنین است بلکه این آیات نشانه ای است به بیان اعلا و درجات ابهی که انسان را مایل میگرداند به سوی پند گرفتن، و موعظه است برای کسب علم و اخلاق، همانا جمال محبوب است و مردم وقتی از جمال غافل گردیدند جهّالند، همانا جمال صورت و وجاهت دختران و بچه پسران را عموم مردم و خواص آنرا میشناسند، و جمال رجال و نساء معروف و مشهور است و آن بین عامه و خاصه ظاهر است.
و لکن در اینجا جمالی است اجل، و حسنی است اعلا، و بهجتی است ارقی از جمال هذه الدنیا و بهجت آن. بلکه جمال خدا، و آن جمالیکه تجلی کرده در وجود آسمانها و زمین و این جمالی است که از جهّال محجوب گردیده، و از آن بزرگان و حکماء و خواص بهره می برند که از این جمال بدیع همیشه در دنیا در بهجت و سرورند.
و وقتی زنها از صورت یوسف عقلشان مستور گردید و دستهای خود را بریدند در حالیکه یوسف مخلوقی است در عالم، چه چیز است گمان تو نسبت به کسیکه رموز عالم را بفهمد و بعضی از اسرار و عجایب آن مطلع گردد، و آنها کسانی هستند که چیزی می بینند(که جای دارد از شدت بهت) گردنهای خود را قطع نمایند؛ زیرا (مرتبه) دون آن «اولوالالباب» را متحیر میگرداند.
آیا چنین کسانی حق دارند که عمر خود را صرف نمایند در عجایب عالم [جان] و ثروت و مال خود را صرف کنند برای اینکه از آن تمتع ببرند و راحت خود را بذل کنند در درس آن، آنهایند که بهراستی و صدق خالص شده اند، آنهایند که به حقیقت و از روی صدق عاشق حقند، آنها کسانی هستند که به جمال حقیقی نظر میکنند، آنان کسانی هستند که به وصال [حق] فائز گردیده اند، آنهایند رجال، آنها کسانی می باشند که به کثرت فکر و عمل قلب خود را قطع کرده و بدن خویش را به صدمه انداخته اند؛ و چنین کسانی در محبت اکتفا نکرده اند به بریدن دستهایشان؛ زیرا این محبت دانی و ناچیز است و کجا توان مقایسه نمود دانی را به عالی!