یعقوب و فرزندانش در مصر می مانند
پس از اینکه یعقوب به همراه یوسف و دیگر فرزندانش در مصر سکنی گزیدند، یوسف به هر یک از برادرانش خانه ای زیبا در مصر عطا نمود.
شبی یعقوب به فرزندش گفت: «ای نور دیده من! دوست دارم تمام قضایایی را که در صحرا برای تو پیش آمده، برایم بازگو کنی.»
یوسف جواب داد: «پدر جان! هرگز این تقاضا را از من نکن؛ زیرا من پرده از کار کسی بر نمی دارم. من برادرانم را عفو نمودم و امیدوارم که خداوند نیز آن ها را مورد رحمت و مغفرت خویش قرار دهد. خدای را سپاس که همه ما را به لطف خویش عزّت داد و ما را حجت بر بندگانش قرار داد و بار دیگر توانستم در کنار هم و در کمال سلامتی با مهر و محبت زندگی کنیم.
پدر عزیزم! اگر اجازه دهی دوست دارم در مورد معامله ای که خداوند در طی این سال ها با من نمود و مرا مورد لطف و موهبت بی کران خویش قرارداد، با تو سخن بگویم.» سپس ماجراهایی را که در مصر برایش رخ داده بود، برای پدر مهربانش تعریف کرد.