مرتبه ایمان و توکل حضرت یعقوب(ع)
به سبب این جهات است که یعقوب بعد از آن که فرمود: «فصبر جمیل»، گفت: «والله المستعان علی ما تصفون» و کلمه صبر را با کلمه توکل تمام کرد، و در آیات بعدی همین معنا را رعایت نموده چنین گفت «فصبر جمیل عسی الله ان یأتینی بهم جمیعاً انه هو العلیم الحکیم» که ترجمه آن خواهد آمد.
پس جمله «والله المستعان علی ما تصفون» که راستی کلام عجیبی است، توکل یعقوب را بر خدای تعالی بیان نموده، و می فرماید : من می دانم که شما در این قضیه مکر و حیله ای به کار برده اید، و می دانم که یوسف را گرگ نخورده، و لکن در کشف دروغ شما و دست یابی به یوسف به اسباب ظاهری که بدون اذن خدا هیچ اثری ندارد دست نمی زنم و در میانه این اسباب دست و پا نمی زنم بلکه با صبر، ضبط نفس نموده و با توکل به خدا حقیقت مطلب را از خدا می خواهم.
پس معلوم شد که جمله «والله المستعان علی ما تصفون» دعایی بود که یعقوب(ع) در مقام توکل کرده، و معنایش این است که «پروردگارا! من در این گرفتاری بر تو توکل کردم؛ تو در آنچه این فرزندانم می گویند یاریام کن» و این جمله «توحید در فعل را میرساند»(چون مراتب توحید عبارتند از: توحید در ذات خدا و توحید در صفات و توحید در فعل او) یعقوب خواست بگوید: تنها و یگانه مستعان خداست، و مرا جز او مستعانی نیست.
آری! او معتقد بود که هیچ حکم حقی نیست مگر حکم خدا، و در آیات بعدی به همین معنا تصریح کرده و گفته است «ان الحکم الا لله علیه توکلت». که در آیات بعدی بدان اشاره خواهد شد.
و برای این که توحید در فعل را تکمیل نموده و به بالاتر از اینش برساند، اصلا اسمی از خود نبرد، و نگفت «به زودی صبر خواهم کرد»و نیز نگفت «من در آنچه شما میگویید، به خدا استعانت میجویم» بلکه خود را به کلی کنار گذاشت، و همه از خدا دم زد، تا برساند که همه امور منوط به حکم خداست، که تنها حکم حق است، و این کمال توحید را می رساند، و می فهماند با آنکه درباره یوسفش غرق اندوه و تأسف است، در عین حال یوسف را نمیخواهد و به وی عشق نمی ورزد، و از فقدانش دچار شدیدترین و جانکاه ترین اندوه نمی گردد مگر به خاطر خدا و در راه خدا .
بنابراین میگوید: از خدا میخواهم تا تلخی جام صبر را به کامم شیرین کند و مرا یاری نماید تا در برابر این طوفان عظیم، خویشتنداری نموده و زبان به سخن نادرست نیالایم. از خداوند متعال در برابر آنچه شما میگویید، یاری میطلبم.