نقشه شوم برادران
یعقوب به یوسف و برادر خرد سالش بنیامین علاقه فراوانی داشت؛ چون از یک سو این دو برادر مادرشان را از دست داده و از سوی دیگر از بقیه کوچک تر بودند.
همچنین دیدن رؤیای صادقه یوسف ایمان و رشد معنوی او را پیش از پیش نمایان ساخته بود و محبت یعقوب به یوسف روز به روز بیش تر می شد. و از سوی دیگر شعله های آتش حسادت برادران نیز سر کش تر میشد.
إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰ أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿٨﴾
حسد، پرده حجابی در پیش روی چشمان حقیقت بین برادران قرار داده و دیده هایشان را کور کرده بود؛ از این رو می گفتند.إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿٨﴾ مسلما پدر ما در مورد حب یوسف در گمراهی آشکاری است.
نکته ها
۱ ـ حضرت یوسف دوازده پسر داشت که دو نفر از آنان(یوسف و بنیامین) از یک مادر و بقیه از مادری دیگر بودند. علاقه پدر به یوسف،(به دلیل خردسال بودن یا به دلیل کمالاتی که داشت) موجب حسادت برادران شده بود.
۲ ـ آنان علاوه بر حسادت، با گفتن «و نحن عصبه» معلوم می کنند که «روحیه غرور و تکبر» را نیز داشته اند و در اثر این غرور و حسد پدر را هم متهم به اشتباه و انحراف در مهرورزی به فرزندان می کنند.
۳ ـ افرادی در جامعه هستند که به جای آن که خود را بالا ببرند، افراد بالا را پایین می آورند. چون خود محبوب نیستند، محبوب ها را می شکنند.
۴ ـ فرق است میان تبعیض و تفاوت. تبعیض: برتری دادن بدون دلیل است. ولی تفاوت: بر اساس لیاقت ها و شرائط است مثلاً نسخه های یک پزشک و نمره های یک معلم، تفاوت دارد، ولی این تفاوت حکیمانه است نه ظالمانه، ولی برادران یوسف، این علاقه را بی دلیل می پنداشتند.
۵ ـ گاهی علاقه زیاد سبب دردسر می شود. یعقوب، یوسف را خیلی دوست داشت و همین امر موجب حسادت برادران و افکندن یوسف در چاه شد؛ چنان که علاقه زلیخا به یوسف، به زندان شدن یوسف انجامید.
لذا زندان بان که شیفته اخلاق یوسف شده بود، وقتی به او گفت: من تو را دوست دارم، یوسف گفت: می ترسم این دوستی نیز بلائی به دنبال داشته باشد.