همه عاشقند اما
بانوان مصری عاشق و دل باخته یوسف هستند اما نمیدانند و نتوانند بدانند که این جوان کنعانی هم عاشق است و عشق او از عشق آنان بسی سوزنده تر و جاذبه معشوق وی بسیار قوی تر است؛ و در همین حال که آنان سخنان فریبنده میگویند او در حال جذبه است و جان و عقلش به سوی دیگری مجذوب گشته و آهنگ غیبی و ملکوتی قلب و روانش را سخت مشغول کرده است.
یوسفا! حقیقت انسانیت و گوهر ذات بشریت شایسته آن است که همیشه از نور حقیقت و حقیقت نور مشعشع و برافروخته باشد، و پلیدی های عالم پست ماده هیچ گاه او را آلوده نگرداند.
عزیزا! دل آگاه و جان پاک تو که از نور نبوت و الهامات غیبی پرتو گرفته و میگیرد و در اعماق چاه از آن برخوردار بوده، بسی عزیزتر و ارجمندتر از آن است که به سخنان پوچ وآلوده این بانوان غافل سرمست توجه کند.
استقلال روح و صفای دل و عزت نفس و نور ایمان گرانبهاترین سرمایهای است که جهان بشریت می تواند داشته باشد و اکنون تو از این سرمایه پرارزش به قدر کافی بهره مند میباشی. این دنیای کثیف و آلوده، و این آب و رنگ زودگذر و بیارزش و این جهان گذرا را بگذار برای اهلش، برای آنان که از آگاهی دل و صفای باطن و لذت ایمان بی خبرند