«یا ولیّ الحسنات » (ای صاحب حسنات و نیکیها)
قرآن کریم در سوره نساء آیه ۷۹ می فرماید:
«مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ »
(هر چه از خوبیها كه به تو می رسد از جانب خداست ، و آنچه از بدیها كه به تو می رسد از جانب خود تو است.).
حدیث قدسی است: «انا اَولی بحسناتِکَ مِنک»: «من از تو، به حسناتت سزاوارم» یعنی حسنات تو بیشتر به من مربوط است و از من است و باید دانست که حسنات زیبائی های دنیا و آخرتند که عرض می کنیم : «ربَّنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرةِ حسنة» .(خدایا به ما عطا کن در دنیا و آخرت ، زیبائی ها و حسنات ).
تا جایی که شاگرد خوب تربیت کردن هم از حسنات است.
حدیث است: «علی ٌ حسنه من حسنات سید المرسلین » (حضرت علی علیه السلام حسنه ایست از حسنات حضرت محمد (ص) ). و خود حضرت علی(ع) فرمودند: «من بنده ای از بندگان رسول الله (ع) هستم اینجا به شخص، حسنه گفته شده ، همانطور که در قرآن کریم به حضرت عیسی مسیح کلمه، گفته شده، گویا سخنی است که خداوند فرموده است .
و به پسر حضرت نوح ، عمل غیر صالح گفته شده . پس باید دانست که فرزند صالح هم، چون درست تربیت شده ، جزء اعمال نیکو و حسنات محسوب می گردد. با این ترتیب میبینیم که دایره حسنات ، خیلی وسیع است.
هر خیر و حسنه ای از خداست
قرآن می فرماید: «ما اصابَک مِن حسنه فمن الله» خدا «ولی الحسنات» است یعنی در عالم هر حسنه ای به کسی برسد مال خداست، اگر خیری به واسطه افراد دیگر به انسان برسد و انسان دیده بصیرت داشته باشد اسباب را حذف می کند و مسبب اسباب را دیده ، می بیند که جمیع این ها مال خداست .
حذف اسباب به معنی کنار گذاشتن آن ها نیست بلکه دیده نافذ مؤمن اسباب را ذوب می کند، چون اسباب عالم مثل اسبابهایی نیست که خلق اتخاذ میکنند که مثلاً من شخصی را سبب و واسطه قرار میدهم تا پولی از من به شما برساند، و وقتی پول را به او دادم دیگر در دست من نیست و وقتی هم که شما از گرفتید واقعاً از آن شخص گرفتهاید با واسطه از من گرفته اید. اگر خداوند تبارک و تعالی دیده جان ما را منور کند، اسباب را ذوب میکند یعنی در اسباب خود مسبب را میبینی برای اینکه او «بکل شیء محیط » است.
از جهت بسیار ضعیفی دست آن شخص دست واسطه است، و از جهت بسیار قوی غیر قابل مقایسه با آن جهت قبلی، دست او دست حق است. البته نه به این معنی که خدا او را استخدام کرده چون گاهی انسان اینگونه میگوید که خدا او را سبب قرار داده است و به عبارتی اینهم درست است اما خیلی زمخت و خیلی درشت است.
گاهی خدا نور دیده را قوی میکند و همان وقت که از دست دهنده میگیرد، آن دست را دست حق می بیند. این حالت برای انسان ایجاد نمیشود مگر اینکه خدا انسان را یک بار در بحر وحدت فرو ببرد که در دعای سیفی صغیر می خوانیم:
«خدایا، درون لجه و عمق دریای احدیت خود یک بار هم که شده ما را فرو ببر، که تا این طور نشود انسان نمی تواند بفهمد که این مظاهر اسماء چگونه عین مسما هستند . مغربی در اشعاری می گوید:
بیا در بحر با ما شو، رها کن این من و ما را
که تا دریا نگردی تو ، ندانی عین دریا ر
اگر امواج دریا را بجز دریا نمی بینی
یقین دانم که بتوانی مسما دیدن اسماء را
مؤمن ناگهان اسماء الهی و مظاهر اسماء را خودم مسما میبیند. چون هر یک از این اسما پرتوی از ذات حق هستند و در نگاه مؤمن این پرتوها به خود حق که مسمای اسماست برمیگرند و مؤمن به جای اسما و مظاهر، مسما را میبیند.
رابطه اسم با مسما
بعضی اسماء و مظاهر را می بیند و می گوید اینها اسباب هستند حرف درستی است اما بسیار غلیظ و بسیار کم نور است. این دید بسیار کم نوری است که از اسباب و کثرات را در عالم می بینیم.
در اثر قوت رؤیت و نفوذ چشم مؤمن اسباب ذوب می شوند و در وراء اسباب، مسبب را میبیند. منظور از وراء هم پشت آن نیست، بلکه منظور از وراء ظاهر آن است یعنی در درون و بطون آن و در احاطه به او خود مسبب را میبیند.
«در دید مؤمن اسباب ذوب می شود و به مسبب الاسباب توجه می کند»
نگاه حقی و خلقی به اسباب
یک نکته مهم و عجیبی که باید دقت کرد آن است که خداوند تبارک و تعالی که اسباب را قرار داده ، این ها از طرف ما اسباب حساب می شوند ولی از آن طرف اسباب نیستند.
در عالم انسانی وقتی که من شخصی را سبب قرار میدهم از طرف من که مسبب هستم ، و از طرف کسی که آن شخص به خاطر او واسطه شده است نگاه کنیم سبب است؛ مثلاً شخصی قرار است پولی را به کسی برساند، از نظر دهنده و گیرنده پول سبب است،
اما در عالم تکوین اسباب اینگونه نیستند، از بالا سببی نیست و بیواسطه میدهند اما گیرنده ها با واسطه می گیرند و این یک سرّی است.
نمیتوانیم قائل شویم که خداوند تبارک و تعالی در عالم برای رساندن فیض نیاز به اسباب دارد، دلیلش را توضیح خواهیم داد، به صورت کلی خدا برای رساندن فیض نیاز به اسباب ندارد و این خلق هستند که مستقیم از او نمی توانند بگیرند و باید از وسیلهها و سبب ها و واسطه هایی که فیض را رقیق کند بگیرند، یعنی این افراد هستند که اسباب میبینند و الا از نگاه توحیدی اسبابی نیست و همه جا خود مسبب است.
فهم این مطلب بستگی به این دارد که مؤمن چقدر ترقی کرده باشد که از اول از اسباب جزئی به اسباب اصلی پی ببرد ، و از اسباب اصلی ناگاه ببیند که خود مسبب است که کار را انجام می دهد و اسباب در نظر او ذوب می شود. بقول شاعر
دیده ای باید سبب سوراخ کن
تا حجب را بر کند از بیخ و بُن
اگر این بینش و « سرّ توحیدی » برای انسان جا بیفتد از شرک های بسیاری که مؤمنین گرفتار آن ها هستند ، خلاص می شوند. اگر بینا شوی اسباب ذوب می شود چون از آن طرف سببی نیست . ذات مقدس او بی واسطه عالم را اداره می کند .
برای روشن شدن مطلب مسبب الاسباب و واسطه های فیض از طرف خداوند، به داستان «الطاف مستقیم خداوند به حضرت موسی (ع) » در قرآن کریم توجه کنید که چه زیبا الطاف الهی مشاهده می شود، از وقتی که مادرش او را در رود نیل به امان خدا می سپارد ، آرامشی که خداوند به این مادر میدهد که فرزند دلبندش را به امواج دریا می سپارد ، تا رسیدن به قصر فرعون . و باز گرداندن موسی به مادر و داستان هایی از الطاف الهی که بسیار در قرآن به آن اشاره شده.