منشأ فکر
غلبه جزء بشری، موجب صفات بشری میشود: مانند بدخواهی، قساوت قلب و… .
و از غلبه جزء ملکوتی، صفات ملکوتی مانند: خیرخواهی، شفقت و… ایجاد میشود. و اثرش بر کیفیت فکر به صورت آسایش خاطر و آرامش وجدان ظاهر شده، انسان را در صلح درونی نگه میدارد.
و بر عکس اثر بدخواهی بر فکر، سبب تیرگی آن میشود. این جریان، نخست «خود» را تیره کرده سبب ناآرامی ضمیر میشود، و سپس احتمال دارد به دیگران هم سرایت کند و سبب تیرگی فکر آنها شود. به طور کلی بر حسب شدت غلبه، جریان نیکخواهی یا بدخواهی بر ارگانیزم معنوی، فکر، روشنتر و یا تیرهتر خواهد شد.
هر صفتی از پیوند یک یا چند واحد صفاتی تشکیل میشود… . سخاوت ممکن است از قوه عقل و قوه شهویه و غضبیه نشات بگیرد… .
از طرف دیگر، سیستم معنوی انسان به علت دارا بودن منشأ دوگانه آسمانی و زمینی (روح ملکوتی و روح بشری)، با ورود به دنیای خاکی، (به علت عدم تعادل صفاتی) دچار احساس و کشمکش میان خیر و شر در درون آدمی میشود و نگرانی عمیق درونی به وجود میآورد. و باید با عقل اصلاح و خیر را انتخاب کند.
هرگاه توانستیم تعادلی در واحدهای صفاتی(که صفتی را میسازد) برقرار کنیم، این صفت به چیزی تبدیل میشود که آن را فضیلت الهی یا ما فوق علّی میگویند.
فضیلت الهی، در ضمیر انسان، به صورت صفتی جلوه میکند که به کمک آن در وجودش خیر و عدالت غالب میشود. و بدینوسیله آرامشی درونی و شناخت در فرد بر قرار میشود، که بر تمامی وجود اثر مثبت میگذارد.
انسان باید تمام واحدهای صفاتی خود را به فضائل الهی تبدیل کند، تا در وجودش تعادل روحی و روانی برقرار گردد، آنگاه زندگی جاوید مییابد، و ریشه رنج که معلول عدم تعادل صفاتی در اوست از بین میرود.
انسان باید در ایجاد تعادل صفاتی به تدریج تمامی فضائل الهی را (در بُعد معنوی) پرورش دهد. این فضائل خود به خود و بدون زحمت حاصل نمیشود و انسان باید ۱ـ طالب رشد ۲ـ آگاهی ۳ـ و عمل باشد.