قرآن و خودشناسي
در اخلاق الاهي يک طرف قضيه انسان بود و طرف ديگر خدا. در حقيقت، اين ما هستيم که بايد به عروةالوثقي تمسک کنيم تا به خدا برسيم. در اخلاق اجتماعي نيز يک طرف انسان و طرف ديگر اطرافيان او اعم از همسر، فرزند، دوست، فاميل، همسايه و… و به طور کلي اجتماع است. چنانکه گفته شد، انسان موجودي دو بُعدي است. يک بُعد وي معنوي ـ همان روح و حقيقت و (من) اوـ و بُعد ديگر او مادي ـ جسم اوـ است.
اگر بگوييم رابطه انسان با خود، اين پرسش پيش ميآيد که مگر من دو تا هستم که رابطه «خودم» با «خودم» مقصود باشد؟
روح انسان، دستگاه بسيار وسيعي از خلقت خداوند و از عالم امر است. منظور از خودشناسي، همانا شناخت ابعاد روح رابطه اين ابعاد با يکديگر است. يعني، انسان داراي قواي معيني است که بر يکديگر تأثير ميگذارند.
نفس انسان، موجود بسيطي است که امکان دارد حالتهاي مختلفي داشته باشد. تا زماني که ما نفس را نشناخته باشيم، نميتوانيم آنطور که بايد، خود را معالجه کنيم. براي تقريب به ذهن از يک مثال استفاده ميکنيم:
فرض کنيد بهمنظور خريد گُلدان گلي به گلفروشي رفتهايد. براي نگهداري از گلي که خريدهايد، اطلاعات لازم را از فروشنده ميپرسيد تا بدانيد چگونه ميتوان به گونهاي شايسته از آن گل مراقبت کرد و آن را پرورش داد. در اين ميان شما به اطلاعاتي مانند ميزان آب مورد نياز، ميزان نور، درجه حرارت و… نياز داريد.