ادامه ی درس سیزدهم
طبیعت، غریزه، فطرت
ما سه لغت داریم که خوب است این سه لغت از یکدیگر تمیز داده شوند وفرقشان بیان شود :
۱- طبیعت
طبیعت : معمولا در مورد بی جانها لغت طبیعت یا طبع به کار برده می شود . البته طبیعت را در غیر بی جان یعنی در جاندارها مثل گیاهان و حیوانات و انسان هم بکار می بریم ولی در آن جنبه هایی که با بی جانها مشترکند چون جاندارها آنچه را که بی جانها دارا هستند دارا می باشند ولی چیزهایی دارند که بی جانها ندارند .
۲- غریزه
این لغت بیشتر در مورد حیوانات به کار برده می شود و کمتر در مورد انسان به کار می رود,ولی در مورد نبات وجماد به هیچ وجه به کار برده نمی شود.
غریزه یک حالت نیمه آگاهانه ای در حیوانات وجود دارد که موجب این حالت مسیر را تشخیص می دهند واین حالت اکتسابی هم نیست یک حالت غیر اکتسابی و سرشتی است .
۳- فطرت
در مورد انسان لغت فطرت را به کار میبریم. فطرت مانند طبیعت و غریزه، یک امر تکوینی است، یعنی جزء سرشت انسان است (اکتسابی نیست) و امری است که از غریزه آگاهانهتر است انسان آنچه را که میداند، میتواند بداند که میداند؛ یعنی انسان یک سلسله فطریات دارد و میداند که چنین فطریاتی دارد.
فرق غریزه و فطرت، غریزه، در حدود مسائل مادی زندگی حیوان است و فطریات انسان مربوط میشود به مسائلی که ما آنها را مسائل انسانی (ماوراء حیوانی) مینامیم. مثلا حقیقت خواهی ، خیر أخلاقی ، حس دینی
مسأله دیگر اینکه:
انسانها دارای دو هدایت هستند: هدایت فطری وهدایت به اصطلاح اکتسابی و قرآن میخواهد بگوید که تا کسی چراغ هدایت فطری اش روشن نباشد هدایت اکتسابی برای او فایده ندارد .
این در واقع همان مطلب است که انسان تا انسانیت فطری خودش را حفظ نکرده باشد تعلیمات انبیاء برای او فایده ندارد یعنی تعلیمات انبیاءبرای اشخاص مسخ شده و انسانیت را از دست داده مفید نیست.
آیا آنچه به نام انسانیت نامیده میشود و به عنوان ملاکهای انسانی شناخته میشود، اکتسابی است یا غیراکتسابی ؟
ادامه ی درس در مطالب بعدی