تفسیر عرفانی و تربیتی سوره بقره
ارتباط نماز با معرفت خدا
نماز ارتباط با خداوند است و برقراری ارتباط با خدا نیازمند شناخت و معرفت اوست،همانطور که در حدیث اشاره شد اول دین معرفت الله است. کسی که از معرفت الله بهرهمند باشد در حقیقت با خدا انس می یابد، و نمازش هم با حضور قلب و خشوع خواهد بود.
لذا برای حصول حضور قلب در نماز باید مراحل زیر را رعایت کنیم:باید خدا را شناخت.باید خود را بشناسیم.باید مفهوم حقیقی نماز را که ارتباط بین انسان و خداست بدانیم.البته این مسأله نیاز به تمرین دارد و با گوش دادن به یک سخنرانی و یا مطالعه یک کتاب به وجود نمیآید.
باید طهارت باطنی داشت و با تزکیه نفس رذائل را از قلب پاک کرد، و به معرفت «رب» و «نفس» پرداخته شود.همین حالا در دنیا نیز چیزی که ارزش داشته باشد که انسان تمام توجه خود را به آن جلب کند وجود ندارد و ما خیال میکنیم که مالک حقیقی خانه، فرزند، مال و ثروت و… هستیم.
اما در آن روز که حقائق بر ملا میشود خواهیم دید «لمن الملک لله الواحد القهار»، آن روز که «لا ینفع مال ولا بنون الا من اتی الله بقلب السلیم»زمانی که انسان میخواهد به نماز بایستد، طهارت ظاهری را رعایت میکند. وضو میگیرد، لباس پاک بر تن میکند و در همین حال که خود را از لحاظ ظاهری آماده میکند، باید از لحاظ باطنی نیز مهیا شود،یعنی باید طهارت ظاهری و باطنی را با هم رعایت کند.
اما تفاوتی که بین این دو وجود دارد این است که:انسان برای طهارت ظاهری، مثل وضو گرفتن، وقت زیادی را صرف نمیکند. شاید وضو گرفتن تنها چند دقیقه زمان ببرد؛اما ایجاد طهارت باطنی ممکن است سالیان سال طول بکشد تا اینکه انسان بتواند آن طهارت باطنی را به دست بیاورد.
رعایت طهارت ظاهری به جهت ظاهر نماز است و در صورت وجود نجاسات این طهارت حاصل نمیشود.قلب انسان نیز باید متوجه قبله حقیقی باشد و موانعی که از توجه باطنی جلوگیری میکنند همانا نجاسات باطنی هستند.
برای مثال،انسانها در حال نماز به مسائل مختلفی فکر میکنند؛ چرا که مسائل مهم برای انسانهای مختلف، متفاوت است. شیطان توجه انسان را به سوی آن چیزی که از نظر باطنی برایش مهم است جلب میکند.
یعنی طعمه شیطان در وجود ما موجود است و شیطان از این طعمهها بر علیه خودمان استفاده میکند؛ اما نگوییم شیطان در حقیقت این همان قوه «وهم» ما است که با ما اینچنین میکند.
رذائل در باطن ما وجود دارند.بنابراین، انسان باید سعی کند که طهارت باطنی را به دست بیاورد و همانگونه که ظاهرش را رو به قبله قرار میدهد، باطنش را نیز به سوی قبله حقیقی یعنی خداوند متوجه گرداند.«حب دنیا» مشکل بس بزرگی است که طهارت باطنی را از انسان میگیرد.توجه داشته باشید که «حب دنیا» کار کردن و داشتن خانه و… نیست؛ بلکه «حب دنیا» هر چیزی است که انسان را از یاد خدا غافل کند.
برای مثال، اگر خداوند از نظر مادی به کسی نعمتهایی را ارزانی کرده است، دوست دارد که این نعمت را در او ببیند و اینچنین نیست که انسان برای اینکه حب دنیا نداشته باشد،لباس نامرتب و ظاهر ژولیدهای داشته باشد؛بلکه انسان همانگونه که از این فضل خداوند استفاده میکند و به دیگران نیز ببخشد.در غیر این صورت است که حب دنیا، موجب غضب، تکبر، بخل و… میشود.
اگر انسان از نظر مادی ثروتمند باشد؛ اما بخیل باشد، این امر یکی از مصادیق «حب دنیا» است.اگر انسان به دیگران حسادت میورزد، در حقیقت حب دنیا دارد. چون گمان میکند که شخصی را که به او حسادت میکند دارای کمالاتی است که خود او ندارد؛اما اگر در نظر داشته باشد که هر انسانی دارای نعمتها و کمالاتی به اندازه خودش است و باید آنها را شکوفا کند، پس هیچگاه به کسی حسادت نخواهد ورزید.
دقت کنیم:دنیا جایگاه بدی نیست، بلکه «دنیا مزرعه آخرت» است.غرائز و حب نفسی که در ما وجود دارد، طعمهای برای شیطان است که فقط ما را وسوسه کند.به همین خاطر است که اغلب به هنگام نماز به سراغ ما میآید.چون در هنگام نماز از همه چیز دور میشویم و همه چیز اعم از خوردن، خوابیدن، حرف زدن و… بر ما ممنوع میشود.
طعمههای شیطان را باید از این قلب خارج کرد.باید سعی کنیم که طهارت باطنی را به دست بیاوریم.به دست آوردن طهارت باطنی کار آسانی نیست؛ بلکه سختیهای فراوانی را به دنبال دارد. انسان باید به شدت بر نفس خود کار کند و زحمت بکشد.هر کدام از ما ممکن است تصور کنیم که تزکیه نفس کردهایم و دیگر هیچگونه رذیلهای نداریم؛اما همینکه زمینه فراهم شد، میبینیم که رذائل فراوانی در ما وجود دارد.
ضرب المثلی را اینچنین بیان میکنند که:«آبی وجود ندارد؛ وگرنه همه ما شناگرهای ماهری هستیم.»
برای مثال، من گمان میکنم آنقدر روی نفس خود کار کردهام و عصبی نیستم؛ اما فقط زمانی که محیط آرام است این حالت آرامش در من وجود دارد. به محض اینکه این محیط آرام به هم بخورد و اسباب عصبی بودن من فراهم گردد؛ آن رذیله خود را نشان میدهد.
یادمان نرود که خداوند در همه حال ما را آزمایش میکند. در حقیقت، این امتحان کردن برای این است که ما خودمان را بشناسیم، نه به خاطر اینکه خداوند ما را بشناسد؛ چرا که او از ظاهر و نهان ما آگاه است.اما ما نمیخواهیم که نتیجه این آزمایش را ببینیم و با این حقیقت تلخ روبهرو گردیم.
اگر ما از کسی طلبکار باشیم میزان طلبکاریمان را به خوبی به خاطر میسپاریم و آن را هیچگاه فراموش نمیکنیم؛ اما اگر بنا باشد میزان بدهیمان را محاسبه کنیم از این کار سر باز میزنیم.البته بدهیهای ما همچنان وجود دارد، چه ما آن را حساب کنیم و چه آنها را محاسبه نکنیم.خداوند که به انسان احتیاجی ندارد. این ما هستیم که همیشه به خودمان بدهکاریم؛ چرا که نسبت به مقام انسانیت قاصریم.
برای مثال،اگر انسان چهار رکعت از نمازش قضا شود، هر چند هم که توبه کند و توبهاش نیز پذیرفته شود؛ اما جای چهار رکعت خالی است و انسان باید قضای آن را به جا بیاورد تا جای خالی آن را پر کند.حال اگر انسان قضای آن را به جا نیاورد در آنجا که باید انسان کامل گردد، به اندازه چهار رکعت نماز کسری دارد.
حال این امر ممکن است در جای دیگر به اندازه ظلمی باشد که به شخصی روا داشتهایم یا به خاطر بدقولیای که انجام دادیم و این نقصها اندک اندک جای خالی بزرگی را در انسان ایجاد کند و مانع تکامل حقیقی انسان شود. اگر خلقت ظاهری انسان به دست خودش بود، هر کدام از انسانها خود را به زیباترین شکل ممکن خلق میکرد.
انسان دارای ظاهر و باطنی است. شکل ظاهری به دست خودمان نیست؛ اما شکل و فرم دادن باطن به دست خودمان است. هیچگاه به خدا اعتراض نکن که خدایا چرا مرا اینگونه خلق کردهای؟خداوند هیچ چیز زشتی را خلق نکرده است؛ منتها چون دو چیز در کنار هم قرار میگیرند یکی زیبا و دومی نازیبا به نظر میرسند؛ اما سعی کن که باطن خود را زیبا سازی …
اگر انسان میخواهد معاد و مسأله بهشت و جهنم را بداند، باید خودش را بشناسد.انسان هم اکنون در حال ساختن باطن خود است. باید آن را پاک و تمیز کند؛ چرا که هر کدام از رذائل به عنوان یک عیب به شمار میرود.
برخی از انسانها به هر نحوی که شده در قیافه خود آنچنان که میخواهند دست میبرند.خداوند انسان را در «أحسن التقویم» آفریدهو ما باید باطن خود را در أحسن التقویم قرار دهیم.باید همه چیز در باطن و اخلاقمان تناسب داشته باشد.
نه افراط و نه تفریط؛بلکه حد وسط را در همه مسائل در نظر داشته و رعایت کنیم.و خود را به شکلی که خود دوست داریم، نه خداوند در میآوریم.«قد أفلح المؤمنون الذین هم فی صلاتهم خاشعون؛ همانا کسانی که در نماز خاشع هستند، به فلاح و رستگاری دست یافتند.»
چنانچه خداوند نیز در این مورد میفرماید:«إنها لکبیرة إلا علی الخاشعین؛ یعنی خاشعین از نماز خواندن لذت میبرند؛چرا که آنان با محبوبشان خلوت کرده و سخن میگویند! این افراد خدا را با نام «محبوب من» میخوانند.بیتردید نماز این افراد برای رسیدن به بهشت و خوف از جهنم نیست؛ بلکه هدف راز و نیاز با محبوبشان است.تنها «بودن با خدا» در هر شرایطی برای این افراد مهم است.
چنانچه امام علی(ع) در دعای کمیل میفرمایند:«و أن أدخلتنی النار أعلمت أهلها انی أحبک؛ یعنیبنده به مقامی میرسد که با رفتن به جهنم باز هم از محبت و عشقش نسبت به خدا سخن میگوید.»
و یا میفرماید:«صبرت علی عذابک فکیف أصبر علی فراقک؛ یعنی گیرم که بتوانم بر عذابی که مرا بدان معذب کردهای صبر کنم، چگونه میتوانم فراق تو را تحمل کنم.یعنی آنچه که طاقت فرساست ورود به جهنم نیست؛ بلکه فراق و دوری تو است.»
اگر انسان تنها به خاطر نرفتن به جهنم و یا ورود به بهشت نماز بخواند، در حقیقت بویی از عشق الهی نبرده است و ادای این نماز به جهت رفع تکلیف است نه برقراری ارتباط. کسانی که وجود خدا را درک و لمس کردهاند و آن زیباییهای «أسماء الله» را احساس نمودهاند از سخن گفتن با خدا لذت میبرند.
یک سئوال؟
به راستی، چند نفر از ما نماز را تنها برای برقراری ارتباط با خدا میخوانند نه به جهت خوف از جهنم و رفتن به بهشت؟!چند نفر از ما به راستی نماز را اقامه کرده و از آنچه که دارند در راه خدا انفاق کردهاند؟!در قرآن برای شناخت انسان الهی و مؤمن حقیقی معیارهایی بیان میکند:«قد أفلح المؤمنون *الذین هم فی صلاتهم خاشعون؛ همانا اهل ایمان به رستگاری رسیدند آنان که در نماز خاضع و خاشع هستند.»