خلافت علي(ع)
بعد از قتل عثمان، مسلمانان با علي(ع) بيعت کردند و او خليفه چهارم شد. حضرت کساني را که در زمان خليفه سوم پست و مقامي داشتند، اگر شايسته بودند در مقام خود باقي گذاشت، ولي آنهايي را که لياقت نداشتند عزل کرد. معاويه که والي شام شده بود حاضر به کنار رفتن نشد، و تا آخرين لحظه با علي(ع) که خليفه مسلمانان بود جنگيد، و چند جنگ از جمله جنگهاي جمل، صفين و نهروان را بين مسلمانان عليه علي(ع) برپا کرد. به طوري که در تمام مدت خلافت امام علي(ع) اين جنگها و کارشکنيها ادامه داشت تا در نهايت، خوارج، علي(ع) را به عنوان کافر به شهادت رساندند.
معاويه بعد از امام علي(ع)
در زمان امام حسن(ع) ، معاويه مردم را عليه امام حسن شورانيد، تا اينکه امام را به شهادت رساندند؛ زيرا همان طوري كه امام علي(ع) براي معاويه نامه مينوشتند و اعتراض خود به وي را ابراز ميکردند، امام حسن هم اعتراض خويش را بيان ميکرد؛ ولي ياراني نداشت و اصحابش از اطرافش پراکنده شدند، حتي بعضي از آنها براي معاويه نامه نوشتند که اگر بخواهي، حسن بن علي را دست بسته به تو تحويل ميدهيم! امام حسن(ع) وقتي ديدند ياراني ندارند، ناچار صلحنامه را امضاء کردند. البته در آن صلحنامه شروطي ذکر شده بود و امام با شرايطي آن را پذيرفتند. يکي از شروط اين بود که معاويه براي بعد از خودش جانشيني قرار ندهد.
آري! با حسن(ع) جنگيد تا صلح واقع شد. و بعد از صلح، در کوفه بر فراز منبر رفت و گفت:
إني شرطّتُ للحسن شروطاً وکلها تحت رجلي!؟
من شروطي را در عهد نامه به نفع حسن پذيرفته بودم و الان همه آنها زير پاي من است.
پس معاويه که فرمانروايي او مدت چهل سال طول کشيد، کسي بود که سَب اميرالمؤمنين علي(ع) را رواج داد و در قتل ذريه رسول خدا (ص) اقدام کرد، و امام حسن(ع) را مسموم نمود، و بر خلاف قرارداد صلح و عهدنامه براي يزيد بيعت گرفت و او را خليفه بعد از خود قرار داد.
در زمان امام حسين(ع) هم معاويه بود، ولي امام متعرض او نميشد، به خاطر همان صلحنامهاي که در زمان امام حسن(ع) با معاويه وجود داشت. به همين سبب، امام سکوت ميکند تا زماني که معاويه از دنيا ميرود. آن گاه از حسين(ع) براي يزيد بيعت ميخواهند، که با مخالفت امام حسين(ع) ، منجر به قيام حضرت، و واقعه کربلا و شهادت حسين(ع) ميگردد.
چند مسأله مهم
در اينجا چند مسأله قابل توجه است. يکي اينکه معاويه صلحنامه را نقض ميکند. ديگر اينکه خلافت رسول خدا (ص) را موروثي کرد؛ يعني خلافتي را که بايد از جانب خداوند تعيين شود، پادشاهي کرد؛ پادشاهي ميرود، و پادشاهي ديگر جانشين او ميشود.
سه خليفه اول سعي کردند ظاهر اسلام را رعايت کنند، ولي معاويه خليفه نبود، او والي خليفه سوم بود که بعد از صلح با امام حسن(ع) ، خود را خليفه مسلمانان خواند.
امامت و ولايت، هم معناي عميقي دارد که آن را هم منحرف کردند، و همان خلافت ظاهري پنداشتند. و هر کدام که خليفه ميشد، خلافت را به پسران خود تحويل ميداد. براي مثال بعد از مروان، پسرش عبدالملک و پس از او پسرش وليد و بعد از وي يزيد بن عبدالملک جانشين او ميشود. جالب اينکه بعد از کشتهشدن وليد، پسرش يزيد خطبه ميخواند و در آن خطبه پدرش را به کفر و الحاد متهم ميکند! پس از هارون الرشيد هم دو پسرش امين و مأمون خليفه ميشوند؛ گرچه امين کودکي بيش نيست.
حال از برادران اهل سنت ميپرسيم: آيا پيامبر(ص) بايد انتخاب خليفه بعد از خويش را به امت بسپارد و خود نميتواند او را معرفي کند؛ وليهارونالرشيد ميتواند کودک خود را خليفه مسلمانان قرار دهد و پسر ديگرش مأمون را وليعهد او قرار دهد؟! آيا هيچ عقل سليمي اين را ميپذيرد؟!
همين طور به اسم خليفه رسولالله چه ستمها و قتلها و آشوبها که عليه مسلمانان بهويژه شيعيان و اهل بيت رسولالله انجام ندادند! و اين بر اثر انحراف خلافت از مسير و حقيقت اصلي آن بود.
اوضاع شام
حکومت چهل ساله معاويه بر مردم شام تأثير فراواني گذاشته بود، تا جايي که آنها دين خود را از وي ميآموختند! آنان مسلمان بودند، اما اسلام را به خوبي نميدانستند؛ زيرا احاديث بسياري جعل و اسلام به دلخواه، به مردم فهمانده شده بود؛ يعني اسلام اموي و اسلامي تهي از ولايت!
آنها آن قدر بر ضد علي(ع) تبليغ شده بود،که وقتي خبر ميرسد علي(ع) در مسجد کشته شده، با تعجب ميپرسند مگر علي نماز هم ميخواند؟ مردم، امام علي(ع) را آن طور که بنياميه معرفي کرده بود ميشناختند. آنها نه فقط در منابر، بلکه در قنوت نماز هم علي(ع) را سب ميکردند. همچنين به امام حسن مجتبي(ع) تهمت ميزدند که همسران بسيار اختيار ميکند و طلاق ميدهد.اينها همه حاصل تبليغات بنياميه براي بد جلوهدادن اهلبيت(س) بود.
اکثر مردم شام نه فقط به اسلام، بلکه به مقام اهل بيت و علي و حسن و حسين (عليهم السلام) هم جاهل بودند؛ زيرا در زمان و مکاني زندگي ميکردند که ممکن بود کساني نماز شب هم بخوانند، ولي در نماز شب علي را سب کنند! آري، شناخت آنان از اسلام و اهلبيت(س) اين گونه بود و سب علي(ع) تا زمان عمر بن عبدالعزيز ادامه داشت.
گفته شد بعد از فتح مکه و گسترش اسلام، مثل فتح ايران و جاهاي ديگر، مردم مسلمان ميشدند، ولي اسلام را نميشناختند؛ آنان با قول لا اله الا الله، محمد رسولالله مسلمان ميشدند اما اسلام را از کساني ميآموختند که خودشان اسلام حقيقي را به خوبي نميشناختند؛ زيرا به فرمايش امام علي(ع) اسلام را مثل لباسي که وارونه پوشيده باشند معرفي کرده بودند. به همين سبب نميتوانستند حق را از باطل تشخيص دهند و فرق بين حسين و يزيد را بفهمند؛ چون اهل بيت را آن طور که بايد نميشناختند. بر خلاف اهل شام، اهل کوفه حسين بن علي را ميشناختند، و علي(ع) حدود پنج سال در کوفه خليفه مسلمانان بود، ولي با وجود اين، امام حسين(ع)، فرزند علي(ع) را ميکشند و حضرت زينب(س)، دختر علي(ع) خليفه خود را به اسارت ميبرند.
اينکه، فرق بين مسلم و مؤمن و متقي را بيان ميداريم، براي اين است که هم واقعه کربلا را، و قهرمانان آن را بشناسيم، که هر دو گروه، نهايت فضائل و نهايت رذائل را به نمايش گذاشتند، و هم عقيده خود را اصلاح کنيم.
عاشورا با شهادت امام حسين(ع) شروع شد، ولي پايان نيافت. ائمه يکي بعد از ديگري به شهادت رسيدند اما هنوز هم کربلا ادامه دارد و ما بايد خود را براي ادامه راه کربلا آماده کنيم؛ براي انقلابي بزرگ، که هنوز نداي «هل من ناصر ينصرني» امام به گوش ميرسد، و ان شاء الله در رکاب امام زمانمان به اين ندا لبيک گوييم. خدايا! ما را جزء منتظرين حقيقي قرار بده، و ظهور امام زمان(عج) را نزديک بفرما.