خانه / اسلايد / مراحل و منازل

مراحل و منازل

مراحل و منازل
ربوبیت و خداوندگاری و ولایت، به عبارت دیگر کمال و قدرتی که در اثر عبودیت و اخلاص و پرستش نصیب بشر می گردد، منازل و مراحلی دارد:
اولین مرحله این است که الهام بخش و تسلط بخش انسان بر نفس خویشتن است به عبارت دیگر، کمترین نشانه قبولی عمل انسان در نزد پروردگار این است که:
اولاً بینشی نافذ پیدا می کند، و روشن و بینای خود می گردد. قرآن کریم می فرماید:
إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا
(اگر تقوای الهی را داشته باشید، خداوند مایه تمیزی (میان حق از باطل) برای شما قرار می دهد.)
و نیز می فرماید: آنان که در راه ما بکوشند، ما راه های خویش را به آنها می نمایانیم.
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ
و ثانیاً آدمی برنفس و قوای خویش غالب و قاهر می گردد، اراده انسان بر خواهشهای نفسانی و حیوانی نیرومند می گردد، آدمی حاکم وجود خویش می شود، مدیریت لایقی نسبت به وجود خویش کسب می کند.
قرآن می فرماید: ای اهل ایمان! از نماز و صبر(روزه) کمک بخواهید و از این دو منبع نیرو استمداد کنید.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ
در این مرحله از عبودیت آنچه نصیب انسان می گردد این است که ضمن یک روشن بینی، خواهشها و تمایلات نفسانی انسان مسخّر وی می گردد.
بعبارت دیگر، اولین اثر عبودیت، «ربوبیت و ولایت بر نفس اماره» است.
مرحله دوم: تسلط و ولایت بر اندیشه های پراکنده است، یعنی «تسلط بر نیروی متخیّله» است.
از عجیب ترین نیروهای ما قوهء متخیله است. به موجب این قوه است که ذهن ما هر لحظه از موضوعی متوجه موضوع دیگر می شود، و این قوه در اختیار ما نیست بلکه، ما در اختیار این قوه عجیب هستیم. و بی اختیار قوه متخیله، ما را به این سو و آن سو می کشاند که حتی در نماز نمی توانیم حضور قلب داشته باشیم.
این محکومیت در برابر قوه متخیّله از خامی و ناپختگی است، اما کاملان و اهل ولایت قادرند این نیروی خودسر را مطیع خود گردانند. و یکی از وظایف بشر تسلط بر این قوه خیال است
و سالکان راه عبودیت، در دومین مرحله، این نتیجه را می گیرند که بر قوه متخیّله خویش «ولایت و ربوبیت» پیدا می کنند، و آن را برده و مطیع خود می سازند.
و نتیجه این می شود که «روح و ضمیر» به سابقه فطری خدا خواهی هر وقت میل بالا و عروج کند این قوه خیال مانع و مزاحم او نمی گردد.
و غیر از اینکه در احوال علی(ع) و ائمه اطهار وارد شده که چگونه در حال نماز مجذوب می شدند. در میان پیروان آنها نیز کسانی بوده اند که در حال نماز آنچنان مجموعیت خاطر و تمرکز ذهن داشته اند که به طور تحقیق از هر چه غیر خداست غافل بوده اند.
و ریاضت کشان از راه های دیگر، مثل مهمل گذاشتن زندگی و ستم بر بدن، اندکی بدان دست می یابند، ولی اسلام از راه عبادت و توجه دل به خدا و تذکر اینکه در برابر «رب الارباب و خالق و مدبّر خود» قرار گرفته است، زمینه تجمّع خاطر و تمرکز ذهن را فراهم می کند.
و شیخ فلاسفه اسلام در نمط نهم اشارات بعد از اینکه بیان می کند عبادت عامیانه چندان ارزش ندارد، به عبادتهای مقرون به معرفت می پردازد و می گوید:
«والعباده عند العارف ریاضة ما لهممه و قوا نفسه المتوهمة و المتخیلة لیجرها بالتعوید عن جناب الغرور الی جناب الحق فتصیر مسالمة للسرالباطن حین ما یستجلی الحق لا تنازعه فیخلص السر الی الشروق الباطن»
(عبادت از نظر اهل معرفت، ورزش همتها و قوای وهمیه و خیالیه است که در اثر تکرار و عادت دادن به حضور در محضر حق، همواره آنها را از توجه به مسائل مربوط به طبیعت و ماده به سوی تصورات ملکوتی بکشاند.
و در نتیجه، این قوا تسلیم «سرّ ضمیر» و فطرت خدا جویی انسان گردند و مطیع او شوند به حدی که هر وقت اراده کند در پی جلوه حق برآید، این قوا در جهت خلاف فعالیت نکنند و کشمکش درونی میان دو میل عٍلوی و سفلی ایجاد نشود و «سرّ باطن» بدون مزاحمت اینها از باطن کسب اشراق کند.)
مرحله سوم: این است که روح در مراحل قوّت و قدرت و ربوبیّت و ولایت خود» به مرحله ای می رسد که در بسیاری از چیزها از بدن بی نیاز می گردد، در حالی که بدن صد در صد نیازمند به روح است.
روح و بدن نیاز مند یکدیگرند. حیات بدن به روح است. روح صورت و حافظ بدن است. سلب علاقه تدبیری روح به بدن مستلزم خرابی و فساد بدن است.
از طرف دیگر روح در فعالیتهای خود نیازمند به استخدام بدن است، بدون به کار بردن اعضاء و جوارح و ابزارهای بدنی قادر به کاری نیست. بی نیازی روح از بدن به این است که در بعضی از فعالیتها، از فعالیتهای بدن بی نیاز می گردد. این بی نیازی گاهی در چند لحظه و گاهی مکرر و گاهی به طور دائم صورت می گیرد. این همان است که به «خلع بدن» معروف است.
بعضی از حکماء حکیم را کسی می دانند که بتواند خلع بدن کند و میرداماد می گوید: ما حکیم را حکیم نمی دانیم مگر آنکه خلع بدن برای او ملکه شده باشد و هر وقت اراده کند عملی گردد. حتی بعضی از محققان آن را دلیل بر کمال زیادی نمی دانند معلوم می شود مقامات بالاتری نیز وجود دارد.
مرحله چهارم: این است که خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخص در می آید
مرحله پنجم: که بالاترین مراحل است این است که حتی طبیعت خارجی نیز تحت نفوذ اراده انسان قرار می گیرد و مطیع انسان می شود. معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء حق از این مقوله است. و این همان «ولایت تصرف» است.
معجزه جز مظهری از ولایت تصرف و ولایت تکوینی نیست و معجزات به آن سبب صورت می گیرند که به صاحب آن از طرف خداوند نوعی قدرت و اراده داده شده که می تواند به اذن و امر پروردگار در کائنات تصرف کند، عصایی را اژدها نماید، کوری را بینا سازد، و حتی مرده ای را زنده کند. چنانکه در باره حضرت عیسی(ع) می فرماید:
أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ ۖ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
پيامبرى به سوى بنى‏اسرائيل مى‏فرستد كه [به آنان گويد :] من از سوى پروردگارتان براى شما معجزه‏اى [بر صدق رسالتم] آورده‏ام ؛ من از گِل براى شما چيزى به شكل پرنده مى‏سازم و در آن مى‏دَمم كه به اراده و مشيّت خدا پرنده‏اى [زنده و قادر به پرواز] مى‏شود ؛ و كور مادرزاد و مبتلاى به پيسى را بهبود مى‏بخشم ؛ و مردگان را به اِذن خدا زنده مى‏كنم ؛ و شما را از آنچه مى‏خوريد و آنچه در خانه‏هايتان ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم؛ مسلماً اگر مؤمن باشيد اين[معجزات] براى شما نشانه‏اى [بر صدق رسالت من] است ؛
قرآن در کمال صراحت آورنده «آیت» و «معجزه» را، خود رسولان می داند ولی البته به اذن و رخصت ذات احدیت.
و اذن پروردگار همان اعطای نوعی کمال است که منشأء چنین اثری می شود.
هر موجودی در هر مرتبه ای مجرای اراده و مشیت الهی است و مظهری از مظاهر آن است، پیامبران در هر کار و از جمله در اعجاز خود متکی و مستمد از منبع لایزال غیبی هستند.
قرآن داستان سلیمان و ملکه سبا را نقل می کند. سلیمان، ملکه سبا را احضار می کند و ملکه سبا به حضور سلیمان روانه می شود. سلیمان از حاضرین در مجلس می خواهد که تخت ملکه سبا را پیش از خودش حاضر نمایند. بعضی داوطلب می شوند و سلیمان به نوع کار آنها راضی نمی شود تا آنکه:
قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ
(آنکه دانشی از لوح محفوظ نزد او بود گفت: من پیش از آنکه چشم به هم بزنی آن را حاضر می کنم (و حاضر کرد) )
تعبیر قرآن این است که آن دانشمند گفت: «من آورنده آن در این مدت کم هستم» پس حول و قوه را به خود نسبت می دهد و بعلاوه می گوید: آن که دانشی از لوح محفوظ نزدش بود چنین گفت.
اشاره به این که این کار خارق العاده، نوعی دانش است و آن دانش از نوع علومی که در دفترهای بشری تا کنون ثبت شده نیست، دانشی است که با ارتباط و اتصال به لوح محفوظ یعنی با قرب به ذات حق می توان بدان رسید. و باز قرآن صریحاً در باره خود این پیامبر می گوید:
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ ﴿٣٦﴾وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ ﴿٣٧﴾وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ ﴿٣٨﴾هَٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ
[حضرت سلیمان گفت :اى پروردگار من مرا بيامرز و حكومتى به من ببخش كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد ؛ يقيناً تو بسيار بخشنده‏اى]
با اجابت دعاى او باد را براى او مسخّر كرديم كه به فرمان او هر جا كه مى‏خواست آرام روان مى‏شد .«۳۶» و هر بنّا و غواصى از شياطين را [مسخّر او نموديم ، ] «۳۷» و ديگر شياطين را كه با غل و زنجير به هم بسته بودند [در سلطه او درآورديم تا نتوانند در حكومت او فتنه و آشوب برپا كنند . ] «۳۸» [و به او گفتيم :] اين عطاى بى‏حساب ماست ، [به هر كس خواهى] بى‏حساب ببخش و [از هر كس خواهى] دريغ كن .«۳۹» بى‏ترديد او نزد ما منزلتى بلند و سرانجامى نيكو دارد .
خلاصه کسی که به قرآن اعتقاد دارد نتوان منکر «ولایت تصرف» در کائنات شد. و همین طور که گفته شد همه این مراحل نتیجه «قرب» به پروردگار است و قرب به حق یک حقیقت واقعی است و در حدیث معروف قرب نوافل که شیعه و سنی آنرا بیان کرده است بوضوح این حقیقت بیان شده است.که :
«عبادت موجب تقرب می شود، و تقرب موجب محبوبیت نزد خداست»
یعنی با عبادت انسان به خدا نزدیک می شود و در اثر این نزدیکی قابلیت و عنایت خاص می یابد.
و حقیقتاً روح مذهب شیعه، دید خاص این مذهب راجع به «انسان» است. از طرفی استعدادهای انسان را بسی شگرف می داند ، و جهان را هیچگاه از وجود «انسان کامل» که همه استعدادهای انسانی در او به فعلیت رسیده باشد خالی نمی داند.
و از طرف دیگر طبق بینش این مذهب عبودیت یگانه وسیله وصول به مقامات انسانی است.
و طی طریق عبودیت به صورت کامل و تمام جز با عنایت معنوی و قافله سالاری «انسان کامل» که «ولیّ و حجت» خداست میسر نیست.
الحمدلله..

همچنین ببینید

هدایت تکوینی:

هدایت تکوینی: به معنی ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از …

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است :

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است : 🍀 ۱ـ هدایت عام و تکوینی …

بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام

🔴 بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام   🔵 آیت الله مصباح یزدی( ره) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *