خانه / اسلايد / شناختی از خلیفه الله با تدبری در آیات قرآن

شناختی از خلیفه الله با تدبری در آیات قرآن

شناختی از خلیفه الله با تدبری در آیات قرآن
با توجه و تدبری در آیات ۲۹ تا ۳۸ سوره مبارکه بقره، «مفهوم خلیفة الله» را تا حدودی خواهیم فهمید.
در آیه ۲۹ می فرماید: هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا
(اوست كه همه آنچه را در زمين است براى شما آفريد) و بلا فاصله در آیه بعد می فرماید: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً (من در زمین خلیفه و جانشینی قرار می دهم) .
از ضمیر «لکٌم» و «واو عطف بین دو آیه» و واژه مشترک در دو آیه «فی الارض» برداشت میشود که خداوند هر آنچه را که در زمین آفریده، برای کسانی است که در جهت خلیفه شدن گام بر می دارند، سپس خداوند آنها را برای خلیفه شدن در زمین قرار می دهد.
پس
۱ـ جمیع آنچه را که خداوند در زمین خلق کرده برای خلیفه و خلیفه شدن است.
۲ـ خداوند خود خلیفه را برمی گزیند و به خلافت منصوب می نماید. «انی جاعل فی الارض خلیفه»
۳ـ خلیفه باید ربوبیت خدا را خلافت کند. یعنی باید «خلیفه رب» باشد، و چون محصول ربوبیت تربیت است پس «وظیفه خلیفه تربیت است» .خداوند از اسماء و صفات بسیاری برخوردار است و هر زمانی که بخواهد کاری انجام دهد از طریق یکی از اسماء و صفاتش آنرا انجام می دهد.
از آیه ۳۰ سوره بقره در می یابیم خداوند با ربوبیتش می خواهد خلیفه را ایجاد کند چرا؟
«اذ قال ربک.»..خداوند از ربوبیت خود سخن گفته و بعد موضوع خلیفه را مطرح می کند، می فهمیم ارتباطی بین واژه «رب و خلیفه» وجود دارد و این خلیفه باید خلیفه ربوبیت باشد، و چون محصول ربوبیت تربیت است پس خلیفه باید مربی باشد و به تربیت بپردازد.
۴ـ انسان ظرف مناسبی برای خلافت است پس خلیفه باید از جنس انسان باشد چون
موضوع این آیات آدم(ع) است، و آدم انسان است پس خلیفه باید از جنس انسان باشد.
سپس باخطاب و اعتراض ملائکه ما تو را تسبیح می کنیم «نحن نسبح»، و پاسخ خداوند به آنها «انی اعلم ما لا تعلمون» و سپس «و علم الادم الاسماء کلها» مطرح می شود نتیجه اینکه
« انسان می تواند ظرف مناسبی برای خلافت ربوبیت باشد»

۵ـ در نتیجه این انسان است که خلیفه رب است و جایگاهش نزد خداوند برتر و بالاتر از همه ملائکه است، به ملائکه می گوید: شما نمی توانید خلیفه من باشید، خلیفه من از جنس انسان است « این خلیفه ویژگیهائی دارد که شما ندارید».
و آیات بعدی با موضوع «انباء آدم» به ملائکه، و در نهایت سجده ملائکه به آدم، و شأن این انسانی که قرار است خلیفه رب، و جایگاهش نزد خدا، و برتری او از ملائکه.می باشد.
۶ـ مرکز فرمانروائی خلیفه زمین است. چرا؟ که قید جعل در زمین «فی الارض» بر می گردد نه به خلیفه، و جالب هم با طرح خلیفه در بین ملائکه و انباء آدم(ع) به ملائکه، و سجده ملائکه به آدم(ع) به این مفهوم جلب توجه می کند
که محدوده خلافت فقط زمین نیست و این خلافت در عوالم دیگر نیز جاری است. چون ملائکه از جنس عالم برزخ هستند، پس حداقل این خلافت محدوده عالم برزخ به پائین است در نتیجه زمین می شود خلافت و فرماندهی خلیفه.
۷ـ خلیفه اهل فساد و خونریزی نیست «اتجعل فیها من یفسد و یسفک الدماء»
(.آیا قرار می دهی در آن کسی را که فساد و خونریزی می کند)
خداوند این را رد نمی کند، فهمیده میشود که بعضی از انسانها در زمین فساد و خونریزی می کنند. ولی خلیفه رب که از جانب خداوند «رب» انتخاب شده اهل فساد و خونریزی نیست.
و در انتهای آیه می فرماید: «انی اعلم مالا تعلمون» همانا من چیزی می دانم که شما نمی دانید.
و همچنین از این آیه می توان فهمید، که همه انسانها در مسیر خلیفه شدن گام بر نمی دارند بلکه فساد و خونریزی می کنند.
۸ـ خلیفه کاری فراتر از تحمید و تقدیس می کند یعنی علاوه برتحمید و تقدیس به اموری فراتر می پردازد زیرا ملائکه گفتند « نحن نسبح»
۹ـ بر اساس آیه « و علّم الادم» خداوند معلم خلیفه است، معلم خلیفه ای که قرار است در زمین قرار گیرد خئاوند است.
۱۰ـ خلیفه علم همه اسماء را از خدا می آموزد و علم همه اسماء را می داند
«علّم الادم الاسماء کلها» (آموخت به آدم همه اسماء را)
۱۱ـ خلیفه توان فراگیری و انباء همه اسماء را دارد. خداوند علم همه اسماء را به آدم تعلیم میدهد « و علّم الادم» …در صورتیکه ملائکه نتوانستند از آن اسماء خبر دهند و انباء کنند.
«ثم عرضهم علی الملائکه» سپس آدم(ع) به دستور خداوند بعد از فراگیری همه اسماء شروع به انباء به ملائکه نمود.
و «نبوت آدم با انباء به ملائکه آغاز می شود.» ولی ملائکه نه توان فراگیری اسماء را داشتند، و نه توان انباء اسماء را، چرا؟ که اگر ظرفیت آن را داشتند خداوند حتماً آنها را آگاه می ساخت.
۱۲ـ خلیفه به اذن الهی انباء می کند « و قال یا آدم …..» و گفت ای آدم به اسماء آنها، ملائکه را خبر کن.
۱۳ـ خلیفه، «عالم به غیب و شهود» است . موضوع اسماء موضوعی است که به غیب ارتباط دارد و ملائکه به عالم شهود احاطه داشتند. و آدم به موضوعی انباء می کند که فراتر از عالم شهود، یعنی عالم غیب است.
زیرا خداوند بعد از انباء آدم می فرماید: « الم اقل انی اعلم غیب السموات و الارض» آیا من به شما نگفتم که من دانای به غیب آسمانها و زمین هستم . و خلیفه باید «عالم به غیب» باشد تا عالم به اسماء باشد.
۱۴ـ خلیفه کسی است که با وجه اسمائی اهل بیت(ع) آشناست و آن وجوه را «نبوت» می کند. در آیه ۳۱ …به اسماء اینان «هؤلاء» او را خبر دهند اگر در کلام خود صادقند.
در ابتداء به واژه اسماء ، و در ادامه اسماء را با واژه (هؤلا) تکمیل می کند.
و در آیه ۳۳ .بعد از اقرار ملائکه، به آدم.می فرماید:.ملائکه را به اسماء آنها (اسمائهم) آگاه کند.
حال سئوال اینست منظور از «هؤلا» اینان در آیه ۳۱ ، و «هم» اسمائهم که به هؤلا بر می گردد در آیه ۳۳ چیست؟ چه کسانی هستند؟
در روایات به صراحت بیان شده، که ملائکه با انوار اهل بیت در حول عرش آشنا بودند، و تسبیح را از آنها یاد گرفتند. اما با وجوه بالاتر اهل بیت، یعنی وجه اسمائی آنها آشنا نبودند. بلکه توان فهم و انباء آنرا نیز نداشتند، و آدم آنها را با این وجه برتر اهل بیت آشنا می سازد.
پس فهمیده می شود که یکی از مهم ترین وظیفه خلیفه اینستکه همه انسانها را، بلکه ملائکه را با وجوه مختلف اهل بیت(ع) آشنا می سازند و از آن به مردم خبر می دهند.
۱۵ـ خلیفه کسی است که بتواند موضوعاتی را از عالم غیب در یابد و در عالم شهود انباء کند، و «خلیفه ، نبی نیز است».
چون موضوع اسماء مربوط به عالم غیب است و این موضوع در آیه ۳۳ به صراحت بیان شده، پس معلوم می شود که خلیفه عالم به غیب بوده و می تواند آنرا در عالم شهود انباء کند.
حال میتوان تعریفی از نبوت مطرح کرد، که «نبی کسی است که از عالم غیب خبر می دهد و «خلیفه، نبی نیز هست».
۱۶ـ خلیفه به اذن الهی، آشکار و پنهان عالم را می داند. از آنجا که خداوند علم اسماء را که مربوط به عالم و عالم غیب است به آدم می آموزد، و تصریح آیه:
« اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون»
در آیه ۳۳ براین نکته اشاره دارد که خداوند آشکار و پنهان عالم را نیز به خلیفه اش نشان می دهد.
۱۷ـ همه ملائکه تحت فرمان خلیفه هستند و خلیفه مربی تمام ملائکه است.(امر سجده یعنی اطاعت). خلیفه من مربی شماست و شما باید تحت فرمان و اطاعت او باشید.
۱۸ـ خلیفه دشمنی بنام ابلیس دارد، قرار است انسان و ابلیس تا زمانی معین در زمین با یکدیگر در جنگ و ستیز باشند.   
«قلنا اهبطوا بعضکم لبعضٍ عدوٌّ»
۱۹ـ خداوند خلیفه اش را هدایت می کند بلکه او را ارتقاء می بخشد و نمی گذارد توسط شیطان ضایع شود
…«فتلقی آدم من ربه کلمات»
۲۰ـ خلیفه در زمین تحت هدایت الهی است و وظیفه او تبعیت از این هدایت است.
«قلنا.اهبطوا منها جمیعاً فاما یاتینکم منّی هدای»
(پس اگر زمانی از جانب من هدایتی بسوی شما آمد...)
خداوند هیچگاه خلیفه اش را تنها و بحال خود نمی گذارد، اما گوش زد می کند که خلیفه باید اهل تبعیت باشد، و همه جانبه باید از هدایت تبعیت کند.اگر این گونه شد،
«لا خوف علیهم و لا یحزنون»
۲۱ـ انسان برای خلافت آفریده شده است…در آغاز خلقت انسان، موضوع خلیفه را برای اولین بشر مطرح می نماید.این پیامی است که همه انسانها باید در جهت خلیفه شدن گام بردارند تا خداوند آنها را خلیفه خودش نماید.
و می توان خلیفة الله را این چنین معرفی کرد: *انبیاء و حجج الهی و در صدر آنها حضرت رسول(ص) خلیفة الله هستند.
اهداف خلیفة الله، آگاهی بشر و خروج آنها از ظلمات جهل به سوی نور معرفت الله و شناخت حق، و اسماء و صفات و افعال الهی است. بطوری که بداند
«هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن، و هو بکل شیء قدیر»…….
مسیر او همان صراط مستقیم است. و راه شکوفائی فطرت می باشد.
و پیروی از خلیفة الله رسیدن به کمال انسانیت و رسیدن به مقام عبودیت و عبد شدن است.
که بر تمام جوارح، قلب و قول و عمل او «وحده لااله الا هو» حکم فرما شود*.
خلیفة الله راهنمائی الهی است که با تعالیم صحیح آسمانی، انسان بالقوه را انسان بالفعل می نماید. زیرا از نظر اسلام انسان سالکی است که مقصد او لقاء پروردگار متعال است:
«يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ
(ای انسان همانا تو به سوی پروردگارت در تکاپو هستی و عاقبت به حضور پروردگار خود می روی و به ملاقات او نایل می گردی).
لذا در باره خلیفه الله باید گفت *{چون مستخلف عنه همیشه حاضر است و غیبت و شهادت و حضور و غیاب ندارد، خلیفه او هم که آیت کبرای اوست باید چنین باشد، و خلیفة الله کامل ترین انسان در هر زمان است (انسان کامل).
انسان کامل آن موجودی است که آیت کبرای حق است، لذا هم مظهر «هوالظاهر»، و هم مظهر «هوالباطن» است.
عترت طاهره همگی یک نورند و همه آیت کبرای حق بوده و از دیگر موجودات به خدای سبحان نزدیکترهستند، لذا اوصاف الهی نیز در آنها بیش از دیگران ظهور می کند و آن جامعیت را که اینها دارند دیگران ندارند، دیگران فاقد این کمالاتند.
آنها جامع حضور و غیاب و ظاهر و باطن هستند و می توانند «خلیفة الله» باشند.
انسانهای کامل که خلیفه های الهی اند به نوبه خود در هر گوشه ای امور را تدبیر می نمایند، منتها آن انسانی که کامل تر است، خلافت کامل تر از آن اوست و آن انسان که متوسط است خلافت وسطی نصیب اوست و آن که نسبت به سایرین دارای مرتبه نازل است، مرحله نازله خلافت بهرهء اوست.
بنابراین انسان مادامی که در مسیر فضیلت و حق قدم بر می دارد، خلیفة الله است و آن جا که در مسیر ضلالت گام نهاد، در تحت ولایت شیطان خواهد بود.* 

همچنین ببینید

هدایت تکوینی:

هدایت تکوینی: به معنی ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از …

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است :

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است : 🍀 ۱ـ هدایت عام و تکوینی …

بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام

🔴 بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام   🔵 آیت الله مصباح یزدی( ره) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *