ابتلای امت
سياست معاويه
معاويه در دوران بيستساله حکومت خود با يک سياست عميق سه جانبه، بر سراسر سرزمين وسيع اسلامي آن روز که از آفريقاي شمالي تا حدود چين توسعه يافته بود، مسلط گرديد. از يک سو، با ملايمت و بذل و بخشش فراوان، سران عرب و دانشمندان مهاجر و انصار را تا آنجا که ممکن بود فريفت و اطراف خود جمع کرد. او در محيط شام حوزهاي به ظاهر آبرومند بر اساس ترويج اسلام و قرآن و تشويق علما و دانشمندان فراهم ساخت و عوام را از اين راه فريفت وطرفدار خود نمود. معاويه با اين شيوه، مخالفان خود را به آساني در برابر قرآن و اسلام قرار ميداد.
از سوي ديگر، با کمال هوشياري وخرده بيني، مخالفان جدي و دانشمند خود را زير نظر داشت و با سياستي بيرحمانه بر آنها ميتاخت؛ وي آنها را بدون محاکمه و ملاحظه قانون و دستورات مردمي يا اسلامي از ميان برميداشت و افسراني سختدل مانند «بسربن ابي ارطاة» استاد حجاج آدمکش، و“زياد بن ابيه” را بر جان و مال آنها حکمروا ميکرد.
معاويه همچنين دستگاه تبليغاتي عمومي و بسيار وسيعي تشکيل داده بود که اساس آن شعر شاعران، حديث محدثان و تفسير مفسران قلابي و فرصت طلب بود، و هر آن چه را ميخواست، از زبان شاعراني مثل “اخطل نصراني“، و از گفته محدثاني که “ابوهريره” مربي آنها بود و از بياناتي که “کعب الاحبار” يهودي مدرس آنان بود، در بازار مسلمانان نشر ميداد.
بيست سال فرصت مناسبي بود که محيط اسلامي را به دلخواه خود درآورد و بنياميه را بر همه چيز مسلمانان مسلط کند و يزيد را به تخت حکومت نشاند.
تنها حسين(ع) بود که کمر همت بسته، در انتظار فرصت بود تا اساس اين سياست را براندازد. شکستن اين سياست چندين ساله معاويه، راهي جز فداکاري و تحمل مظلوميت نداشت، و امام حسين(ع) با تحمل فجيعترين مصائب و بذل خون پاک خود و ياران پاکش، اين سلطنت شوم بنياميه راسرنگون نمود.
سؤال بيجواب
معاويه پس از تسلط کامل بر محيط داخلي به هر قيمتي بود بيعت يزيد را به مسلمانان تحميل کرد؛ ولي از پيشوايان حجاز که مرجع احکام اسلامي بودند بسيار نگران بود.
مخالفت حجاز در شخصيتهاي بزرگي که حسين بن علي(ع) در ميان آنان بود نمود داشت. سه تن از اين مخالفان، خليفهزاده بودند و در برابر يزيد اعتراض داشتند که اگرخلافت به ارث ميرود، ما هم بايد وارث خلافت باشيم، و اگر به سابقه و لياقت است، هزاران مسلمان سابقهدارتر و لايقتر از يزيد وجود دارند و هيچ منطقي با انتخاب او موافقت ندارد. اين اعتراضها در دل اکثر مسلمانان بود، تا اينکه معاويه در آخر عمر خود به مدينه و مکه سفر کرد و با دسيسه، موافقت سکوتي از اين افراد به دست آورد و در ميان مسلمانان منتشر کرد، ولي ميدانست که اين سکوت بعد از مرگ او، شکسته و غوغاي مخالفت بلند ميشود.
درميان مخالفان، حسين بن علي(ع) از همه بيشتر مورد توجه و حقبهجانبتر است، از اين رو درباره او اهتمام بيشتري در خاطر يزيد بود و چون حسين بن علي(ع) از سختترين مخالفان او بود، ميخواست به هر قيمتي شده وي را از ميان بردارد و آسوده خاطر باشد.
مسأله بيعت ازحسين (ع)
معاويه سال ۴۱ هجري با امام حسن(ع) پيمان صلح منعقد کرد و در سال ۵۶ هجري برخلاف مفاد قرارداد، فرزند خود يزيد را به ولايتعهدي خويش برگزيد و از مردم با تهديد و تطميع براي او بيعت گرفت. در نيمه رجب سال شصت هجري معاويه از دنيا رفت و يزيد به حکومت رسيد. به همه فرمانداران خود نوشت تا از همه مسلمين به هر طريق ممکن براي او بيعت بگيرند، و در نامهاي به استاندار مدينه، مرگ معاويه را گزارش داد و نوشت: اما بعد، از حسين و عبدالله بن عمر و ابن زبير بيعت بگير و مهلت مده تا بيعت کنند والسلام.
جواب حسين(ع) وآغاز قيام
امام حسين(ع) در جواب مروان که به او گفت: «من به تو دستور ميدهم با يزيد بن معاويه بيعت کني که خير دنيا و آخرت تو در آن است». فرمود:
انا لله و انا اليه راجعون، علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد …
ديگر بايد فاتحه اسلام را خواند،که مثل يزيد رهبر مسلمانان گردد، و امت گرفتار سرپرستي يزيد باشند. من از جدم رسول خدا(ص) شنيدم که ميفرمود: خلافت بر آل ابي سفيان حرام است.
شرايط جامعه اسلامي طوري شده بود که امام حسين(ع) خود اين وضع را چنين تشريح ميکند:
الا ترون ان الحق لايعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه.
مگر نميبينيد که جامعه اسلامي ازمحورحق و عدل خارج شده و بر مدار ظلم و باطل ميگردد؟ نميبينيد که امر به حق و نهي از باطل نميشود؟ حق در لباس باطل و باطل در لباس حق خودنمايي ميکند.
به عبارت ديگر، تمدن اسلامي که قرار بود به دست ۱۲معمار علوي به کمال خود برسد و ديني که خاتم پيامبران مأمور ابلاغ آن است و بايد فراگير باشد، با حاکميت اموي از مسير الهي خارج شد و بازگشت به جاهليت و ارزشهاي مادي، به جايي رسيد که از اسلام جز نام و از قرآن جز نوشتهاي باقي نمانده بود.
يزيد متجاهر به فسق بود؛ او آشکارا شراب ميخورد و مست لايعقل ميشد. مسعودي در مروج الذهب مينويسد: ميمون را لباسهاي حرير و زيبا ميپوشانيد و در پهلوي دست خود بالاتر از رجال کشوري و لشکري مينشاند!
حال براي چنين شخصي از امام حسين(ع) بيعت ميخواهندتا اين شخص را خليفه مسلمانان بداند! امام(ع) از بيعت امتناع کرد و آنها هم به هيچ وجه از بيعتخواستن صرفنظر نميکردند و تهديد ميکردند که اگر بيعت نکني کشته ميشوي!
لذا امام به وليد ميفرمايد: ما از خاندان نبوت و رسالت هستيم؛ خانداني که خانه آنها محل رفت و آمد فرشتگان است و خداوند به خاطر ما همه چيز را آغاز کرد و همه چيز را پايان ميبخشد. اما يزيد مردي فاسق و شرابخوار و قاتل است و آشکارا جنايت و گناه ميکند، و مثل من بيعت مثل او را نخواهد کرد.
اين يک عامل براي قيام بود: تقاضاي شديد که به هيچ وجه حاضر نبودند امام حسين (ع) بيعت نکند و آزادانه در ميان مردم باشد. آنها اين بيعت نکردن را خطري براي خودشان ميدانستند؛ زيرا بيعت نکردن امام(ع) يعني معترض بودن و اطاعت يزيد را لازم نشمردن، بلکه مخالفت با او را واجب دانستن. آنها ميگفتند بايد بيعت کنيد و امام(ع) ميفرمود:
“مثلي لا يبايع مثل يزيد”
کسي مانند من با کسي مثل يزيد بيعت نميکند.
حال در مقابل اين تقاضا، امام(ع) چه وظيفهاي دارد؟ اگر بيعت نکني کشته ميشوي! به هر حال، چون گفتگو بين امام(ع) و مروان به طول انجاميد و او با حال خشم از حسين(ع) جدا شد.
خروج امام(ع) از مدينه
فرداي آن روز(۲۸رجب سال ۶۰) امام حسين(ع) با ياران و اهلبيت خود به سوي مکه حرکت کردند و سوم شعبان که سا ل روز تولد امام است، به مکه رسيدند، و در حرم امن الهي سکونت نمودند.
بعد از ظهر آن روز، وليد شخصي را نزد آن حضرت فرستاد تا حاضر شود و بيعت کند؛ اما سیدالشهدا (ع) را در مدينه نيافتند، و معلوم شد که امام شبانه با همراهان از مدينه خارج شده است.
آري! حسين شبانه با فرزندان و برادران و برادرزادگان و همه خاندان خود جز محمد حنفيه از مدينه بيرون رفته بودند.
چرا مکه؟
چرا امام(ع) مکه را انتخاب کرد؟ اول اين که مکه حرم امن خدا است و در پناه خانه خدا بودن بهتر از جاهاي ديگر است. ديگر اينکه مردم براي عمره و حج به مکه ميرفتند و در نتيجه مردم جهان در مکه از قيام امام(ع) آگاه ميشدند.
امام(ع) درمدت اقامت خود در مکه درباره قيام بر ضد حکومت يزيدي، به آگاه سازي ميپرداخت. مسأله نجات اسلام و مسلمين است و به جايي رسيده که ديگر با روشهاي عادي قابل اصلاح نيست. درخت خشکيده اسلام بايد با خون پاکاني آبياري شود که جز حق نخواهند.
سيرت آل علي با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما يکي صورت نما دارد حسين