انکار مرتبهاي از توحيد، يعني انکار توحيد
ممکن است کسي بگويد: «ابليس از برخي کافران خيلي مقامش بالاتر است؛ زيرا کافراني که ميگويند: خدايي نيست، نه توحيد در خالقيّت را قبول دارند، نه توحيد در ربوبيّت تکويني را و نه توحيد در ربوبيّت تشريعي را ؛ امّا ابليس دو مرتبه از توحيد را قبول داشت؛ پس دو ثلث توحيد را داشت؛ پس چرا رجيم شد و همه بدکاران به تبع إبليس به جهنّم ميروند و او رئيس آنهاست؟ رئيس جهنّميان بايد آن کفّاري باشند که اصلاً خدا را قبول ندارند.»
مسأله اين است که اين سه مرتبه، سه وجه يک حقيقتاند. توحيد يعني هر سه مرحله، و موحّد يعني کسي که هر سه را قبول دارد. اگر يکي را قبول نکرد، يعني اصلاً توحيد را قبول ندارد. اگر کسي بگويد: «من همه اسلام را قبول دارم و فقط نماز را قبول ندارم»، اين مؤمن است يا کافر؟ کسي مسلمان است که اين مجموعه را پذيرفته باشد. اگر يک ذرّهاش کم شد، ديگر فايده ندارد. اگر کسي يک کيلو برنج صدري بپزد و روغن خالص کرمانشاهي هم روي آن بريزد، ولي يک فضله موش، يا يک گرم زهر کشنده در آن بيافتد، چه ميشود؟ اين همه برنج خوب و گوشت خوب، چون يک گرم سمّ در آن ريخته شده همهاش فاسد ميشود. اگر اين مجموعه سالم بود، کارساز است. نبايد گفت: «چون إبليس خالقيّت را قبول داشت، از خيليها بهتر است!» چرا بايد اينگونه باشد؟ چه بسيار افرادي وجود دارند که اصلاً منکر اصل خدا، نبوت و … هستند و هيچ کدام را قبول ندارند؛ چرا اينها بايد با إبليس همسطح يا بهتر از ابليس باشند؟ جواب اين است که إبليس رکني را منکر شد که اساس اعتقاد را به هم ميريزد. با اين انکار اين مجموعه از بين رفت و فاسد شد. در اين صورت هرقدر انکار شديدتر باشد، مرتبه کفر بالاتر است. إبليس به قدري عناد دارد که رو در روي خدا ميايستد و ميگويد: « فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين»۲۲؛ با چنين عنادي، مرتبه کفر بالاتر ميرود.
به هرحال عرض بنده اين بود که ميتوان گفت: اصلاً ولايت در درون توحيد است؛ زيرا توحيد، به توحيد در خالقيّت، ربوبيّت تکويني و ربوبيّت تشريعي منحل ميشود، و ولايت از شئون ربوبيّت تشريعي است؛ يعني خدا ميگويد: حاکم را من بايد تعيين کنم و قانون را من بايد جعل کنم و اگر ديگري دخالت کند، شرک است.
امروز ولايتفقيه جامع الشرائط، حصن إلهي است