شناخت قلبی اسماء خداوند
مهم ترین راه برای شناخت و احصاء اسماء خداوند «قلب» است؛ چنانکه در آیه کریمه سوره ق آیه ۳۷ میفرماید:
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ
(در اين سخن براى صاحبدلان يا آنان كه با حضور گوش فرا مىدارند، اندرزى است.).
این تذکری است برای کسی که قلب دارد و یا گوش میدهد در حالی که شاهد است. قلب یا دل حقیقتی است در وجود تمام انسانها که مُدِرک حقیقی معارف ماوراء مادی است و فکر و الهام و وحی را شامل میشود، ولی قلب برای ادراک باید متوجه باشد و به مطلب اقبال داشته باشد.
تفاوت «من شرح بلاسلام صدراً » و «من شرح بلکفر صدراً» در همین است که یکی سینه خود را گشاده به طرف حقایق، و دیگری سینه خود را به سوی باطل گشاده. و طبیعی است که نفر دوم جاذب تمام شکوک و شبهات خواهد بود و اولی جاذبه حقایق و ایمان و یقین ، به اندازه ظرف خود بهره مند خواهد شد.
چنانچه در جای دیگر می فرمایند: از آسمان آبی فرو فرستاد که وادی ها را اندازه گنجایششان سیل پر میکند سوره رعد آیه ۱۷ می فرماید:
أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا …
از آسمان آب فرستاد و هر رودخانه به اندازه خويش جارى شد
در حدیث است که «قلب اقبال و ادبار دارد و وقتی اقبال دارد مشغول عبادت شوید» و چه بهتر که قلب همیشه اقبال داشته باشد و شاهد نشانه هایی باشد که در خارج از نفس و یا در خود نفس انسان وجود دارد؛ پس روشن شد که با اقبال و توجه و شرح صدر میتوان اسماء الهی را در نفس و در خارج آن تحقق کرد، و ما خودمان مظهر اسماء الهی هستیم و میتوانیم آنها را در خودمان مشاهده کنیم: « قلب المومن عرش الرحمان» و در علم شهودی جای شک و شبهه نیست ؛
و این مطالب همان است که فرموده اند خودشناسی عین خداشناسی است. ولی این نوع از علم یعنی علم شهودی به فراغت و کم کردن مشغولیات بیرونی و پرداختن به درون نیاز دارد.
پس شناخت صفات خداوند از این طریق سهل و ممتنع است . از طرفی خیلی سهلالوصول است چون ما خودمان مظهر این صفاتیم و از طرفی مشکل است چون مشغولیت و تعلقات ما حجاب ادراک ما می شوند.
ما نمیتوانیم به صفات خداوند احاطه داشته باشیم؛ ولی اینطور هم نیست که مثلا رحمتی که ما در وجود خود می یابیم کاملاً با رحمت خداوند متفاوت باشد و دو معنی داشته باشد بلکه یکی است؛ و چنان که گذشت رحمت ما ظهور رحمت الهی است اما تفاوت در این است که رحمتی که ما درک میکنیم مثل خودمان محدود است و رحمت خداوند ، نامحدود. و بقیه صفات هم به همین صورت است ، و اگر بخواهیم معرفت ما نسبت به خداوند زیادتر شود باید ظرفیت وجودمان را زیاد کنیم .
نتیجه اینکه برای احصاء اسماء الهی باید تک تک آنها را در اعتقاد خود وارد کنیم و این کار، فکر و ذکر لازم دارد؛ همان فکر و ذکری که در سیر و سلوک مطرح است.
اول فکر میکنیم ، یعنی حقیقت را در وجود خود و در خارج تحقیق می کنیم تا نشانه های آفاقی و انفسی آنها را بیابیم حال که با تجربه بیرونی و درونی آن حقیقت از پرده بیرون آمده برای اینکه دوباره در پرده نشود نوبت به ذکر می رسد.
البته خود ذکر هم میتواند به آشکار شدن حقیقت کمک کند پس درحقیقت فکر و ذکر پا به پای هم پیش میروند؛ و پس از این مرحله نوبت منعکس کردن آثار اسماء در خود می رسد یعنی اینکه سعی کنیم به آن اسم متخلق شویم .
و همچنین به آثار و لوازم اعتقاد خود ملتزم گردیم؛ مثلاً وقتی خدا را به عنوان مرکز عظمت شناختیم دیگر به عظمت ظاهری اهمیت ندهیم و به همین خاطر است که در آیه شریفه بعد از ایمان ، استقامت در عمل مطرح می شود .
«الذین قالوا ربنا الله ثم استقامو…» و در حدیث است که : «الایمان هو العمل» یعنی ایمان همان عمل است. و باز در حدیث دیگر می فرماید: « آنچه می دانید عمل کنید و گرنه آنچه دانستید از شما رحلت می کند .