خانه / اسلايد / «یا مُعطیَ المسئَلات» (ای عطا کننده در خواستها )

«یا مُعطیَ المسئَلات» (ای عطا کننده در خواستها )

 ۱۶ـ «یا مُعطیَ المسئَلات» (ای عطا کننده در خواستها ) .

مولوی می گوید:
ای عطای دست شادی‌بخش تو * دست این مسکین گرفته بارها
ای کف چون بحر گوهر داده تو * از کف پایم بکنده خوارها
در قرآن سوره إبراهيم ۳۴ می فرماید:
«وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا »
و هر چه از او خواسته‌ايد به شما ارزانى داشته است و اگر خواهيد كه نعمتهايش را شمار كنيد، نتوانيد،


ای آن که هرفیض و فضلی که نصیب هر کسی می شود عطای توست؛
ای دعا از تو اجابت هم ز تو * ایمنی از تو مهابت هم ز تو
گر خطا گفتم اصلاحش تو کن * مصلحی تو ای تو سلطان سخن
این چنین میناگری ها کار توست * اینچنین اکسیر ها اسرار توست
در کلمه «مجیب الدعوات» دیدیم که «خواندن خوانندگان را بدون جواب نمی گذارد»؛ و اینجا در «معطی المسئلات» می بینیم که «محتاجم را بدون عطا نمی گذارد».

اسم مبارک «یامعطی المسئلات» به معنای «ای اجابت کننده سؤال ها، پرسش ها و تقاضاها، یکی از اسماء بسیار امیدوار کننده برای سالکان راه خداست.

 چرا دعاها مستجاب نمی شود؟

یکی اینکه ، ممکن است شرایط استجابت دعا جمع نبوده باشد.
علت دیگر، عدم استجابت خواسته های دنیوی، مربوط به بسیاری از خودِ دعاهای ماست که در اثر محجوب بودن چیزی را تقاضا می کنیم که خیرمان در آن نیست.
قرآن در سوره بقره آیه ۲۱۶ می فرماید:
«وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
شايد چيزى را دوست داشته باشيد و برايتان ناپسند افتد. خدا مى‌داند و شما نمى‌دانيد.
آری چه بسیار چیزهایی که انسان از خدا طلب می کند ولی به صلاح او نیست ، و در اثر نداشتن علم و آگاهی از عواقب و نتیجه امور آن را تقاضا می کند . در حقیقت برای خود دنبال امر خیرید، اما تقاضایتان شر است . روح دعای شما چیز دیگری بود شما از ما خیر خواستد منتها این دعایتان در واقع برایتان شر است.
یکی دیگر از دلایل عدم استجابت دعا ، این است که بسیاری از امور که شما آنها را درخواست می کردید ، هر چند شر نبود ، بر وفق مصلحت وجود شما نبود و با مرتبه و خاصیت وجودی و روند سیر شما تنافی داشت. می توان گفت :
«عدم نسبت دعا با مصلحت و خاصیت و مرتبه وجودی دعا کنند»

ارتباط زبان دعا و استجابت آن

دلیل دیگر عدم استجابت دعا که ریشه همه این مسائل است، زبان دعاست . ما سه زبان سؤال داریم. این سه زبان اکثراً جدا جدا از خدا سوال می کنند.

یکی «زبان قال» است . یعنی همین زبان ظاهری که دست را به دعا بلند می کنیم و از خدا تقاضا می‌کنیم .
یکی «زبان حال» است. گاهی وقتها زبان قال ما چیزی را سؤال می کند ولی زبان حالمان آن را سؤال نمی کند، یعنی به زبان تقاضا می‌کنیم در حالی که دل آن را تقاضا ندارد.

مثلاً به خاطر پیش آمد و وضع مؤقتی سؤال می‌کنیم در حالی که این سؤال دل و حال ما نیست . اگر خداوند تبارک و تعالی ما را بر حالمان واقع کند می بینیم که این سؤال من دروغ است و واقعاً این سؤال و خواسته را نداریم.

و مثلاً زبان به مگوییم «و لا تجعل مصیبتا فی دیننا» ما می گوییم خدایا اگر تعارضی بین دین و دنیای ما به وجود آمد دین ما را حفظ کن. در حالی که گاهی زبان حالمان غیر از این است. دل می گوید که اگر معارضه بین دین و دنیا پیدا شد دنیای ما را حفظ کند. منتها چون خودمان می‌دانیم این حرف مایه بی‌آبرویی وزشت است آن را بر زبان نمی آوریم .

خلافش را می‌گوییم در حالی که در دلمان خدایی نکرده غیر از آن را می‌گوییم. حال خداوند دعای زبان حالتان را مستجاب کند یا دعای زبان قال تان را؟

قهراً خواهید گفت که خدایا ! دعای زبان حالمان را مستجاب کن نه زبان قالمان. با وجود این تعارض، خودمان خودمان را تکذیب می‌کنیم.

اگر دقت کنیم و انصاف داشته باشیم ، این را می‌پذیریم که خداوند باید دعای زبان حال ما را مستجاب کند نه دعای زبان قال ما را، چون دعای واقعی ما دعای زبان قال نیست.

«زبان سوم» که مهمترین زبان است «زبان استعداد» ماست .این زبان خیلی مخفی است و تمام جریانات ناشی از آن است. گاهی وقتها زبان قال انسان دعا میکند، زبان حال انسان هم پشتوانه آن دعاست؛ یعنی زبان حال با زبان قال هماهنگی و هم نواست ، ولی زبان استعداد که زبان اصلی ماست این دعا را نمی کند.

«زبان استعداد زبان اصلی ماست و خدا به آن اهمیت می دهد »
خداوند به اصلی‌ترین بُعد وجودی ما که همان استعداد ماست، اهمیت می‌دهد و دعای آن دعای اصلی است . برای اینکه اولاً به زبان قال اعتباری نیست و ممکن است به هر دلیلی انسان چیزی را بخواهد ولی زبان حالش آن را نخواهد.

ثانیاً زبان حال هم نمی تواند علت اصلی باشد برای اینکه به قول معروف «کل حال یزول» یعنی حال بناست زائل بشود. کلمه «حال» از کلمه تحول یعنی زیر و رو شدن است. به دلیل پیشامدی، این شیوه در نظر شخصی خوب جلوه کرده و آن را از خدا تقاضا می کند در حالی که در کنه ذاتش ، این خواسته را ندارد و فعلاً در اثر تبلیغات یا رایج شدن امری، یا زینت پیدا کردن چیزی یا هر علت دیگری حالش اینگونه شده.

پس به «زبان حال» هم اعتباری نیست . انسان از صبح تا شب حال های متغیر یا متحول دارد که مانند امواج دریا هر لحظه شکل تازه‌ای در دل پیدا می کند، منتها بعضی‌هایشان ثابت تر است.

اگر خداوند تبارک و تعالی بخواهد به زبان حالتان نگاه کند، حال شما گاهی چیزی را از خدا می‌خواهد و گاهِ دیگر، چیز دیگری. آن وقت خداوند تبارک و تعالی چه کند؟ این را مستجاب کند یا آن را که چند لحظه بعد خواستی و ضد این بود یا هر دو را ؟ این معقول نیست .

خداوند مثل پدری است که حالات فرزندش را تشخیص می‌دهد؛ می‌بیند که واقعاً این را نمی‌خواهد و فعلاً به دلیلی طالب این شده است؛ در حالی که طالبش نیست و چند دقیقه دیگر، معلوم می‌شود که اصلاً این حرف تقاضای او نیست ، ولو این که الان زبان قالش با زبان حالش تطبیق کند، یعنی الان به دلش هم که مراجعه کنی، می بینی در دلش چیز دیگر است که واقعاً آن را می‌خواهد.

مثل ابن ملجم لعنت الله علیه بعد از اینکه حضرت به او فرمود تو قاتل منی، خیلی ناراحت شد و از امیرالمومنین سؤال و درخواست کرد ای بسا آن موقع از خدا هم این درخواست را کرد؛ که پس یا علی ، دست های من را قطع کن تا دست نداشته باشم که مرتکب این جنایت شوم . آن وقت زبان قال و حالش واقعاً همین بود چون هنوز عنادی نسبت به امیرالمومنین در دلش پیدا نشده بود .

از یمن آمده بود تا به حضرت امیرالمومنین(ع) کمک کند. چون حضرت بعد از به حکومت رسیدن عزل ها و نصب‌هایی بین والیان و حاکمان مناطق اسلامی کردند. از جمله آنان حاکم یمن بود که به او فرمودند: من تو را مجدداً به حاکمیت منصوب می کنم؛ مستلزم لوازم باش که این حکومت دارد و ده نفر از بهترین افرادی را که در یمن می شناسی برای من بفرست که کمک من باشند.

حاکم یمن ده نفر را جدا کرد که یکی از آنها ابن ملجم بود. وقتی آنها به حضور امیرالمومنین علیه السلام رسیدند، هر کسی صحبتی کرد. و ابن ملجم هم صحبت کرد. امیرالمومنین(ع) از حرف‌های او تعجب کرد.

بسیار مفصیح و بسیار بلیغ و خیلی زیبا سخن گفت ! وقتی دیگران حرف می زدند، حضرت سر به زیر داشتند ولی وقتی که این شخص حرف زد، سر مبارک را بالا کرد نگاهی به او کردند، فرمودند چقدر خوب سخن می‌گویی! اسمت چیست ؟ وقتی اسمش را گفت، فرمودند: خدا لعنتت کند ! او تعجب کرد و گفت: آقا چرا؟ حضرت فرمود: تو قاتل منی ؛ که نهایتاً این کار را می‌کنی.

گفت: آقا، دست من را قطع کنید! این را از امیرالمومنین تقاضا کرد . اگر از خدا هم تقاضا می کرد، که خدایا، من را به انجام چنین جنایت موفق نکن ، زبان قالش داشت این را می‌گفت؛ زبان حالش هم واقعا همین بود اما زبان استعدادش غیر این بود.

«زبان استعداد» ، خودش را به زودی نشان نمی دهد که معلوم شود شخص چه کاره است. فعلاً و موقتاً در اثر محجوب بودن از خودش ، این حرف را می زند؛ ولی این حرف تقاضا و سؤال خودش نیست. سؤال خودش همانی بود که به حضرت ام کلثوم گفت.

وقتی ام کلثوم آمد پشت دیوار زندان و باو گفت: ای خبیث شرور! تو به امیرالمؤمنین ضربه زدی ، امیرالمؤمنین از این ضربه ها بسیار بسیار خورده است . موفق نشدی و تیرت خطا رفت . جانت را به خطر انداختی و رسوا شدی.

در جواب گفت : اگر می خواهی بر او گریه کنی ، گریه کن و مطمئن باش . من شمشیرم را هزار درهم خریدم و هزار درهم هم دادم تا آن شمشیر به زهر آب دادند. از خدا خواسته ام که این باعث قتل علی شود .

حالا خدا طبق کدام خواسته اش عمل کند ؟
طبق خواسته اول وقتی هنوز آن جریانات پیش نیامده بود و او امتحان نشده ؛ حال نهایی اش رو نیامده ؛ و تصمیم نهایی اش را نگرفته بود ؟ آنجا گفت دست مرا قطع کنید ولی حضرت نکرد؟ یا اینجا که گفت من از خدا این را خواسته ام و راست گفت ؟
البته او منافق تاریک دل بود. آن خدایی هم که نامش را بر زبان می آورد نمی شناخت . می خواست بگوید که تقاضایم این بوده و خواسته عمق دلم این است .

سرّ تفاوت ها ، تفاوت تقاضاها

معنای «یا معطی المسئلات» این است : ای عطا کننده مسئلات . هر کس هر چه می خواهد به او می‌دهی. « وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا » همه را، چه آن گروه را و چه اين گروه را، از عطاى پروردگارت پى در پى خواهيم داد، زيرا عطاى پروردگارت را از كسى باز ندارند.

وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا» (عطاى پروردگارت را از كسى باز ندارند) .
ولی ببینیم دلتان از خدا چه می‌خواهد. خداوند می فرماید: «كُلًّا نُمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ » همه را، چه آن گروه را و چه اين گروه را، از عطاى پروردگارت پى در پى خواهيم داد، زيرا عطاى پروردگارت را از كسى باز ندارند.

این دسته مؤمنین، و این دسته کافران را ما مدد می‌کنیم؛ امداد می‌کنیم. این عطای خداست که به بناست سؤال ها را اجابت کند.
و بعد می‌فرماید: عطای رب تو برای هیچ‌کس ممنوع و محظور نیست. ولی سؤال کنندگان و تقاضا هایشان با هم فرق دارد.

اگر حقیقت این معنا کشف شود، سرّ همه امور کشف خواهد شد؛ و پاسخ این سؤال که خدایا چرا در عالم اینگونه عمل کردی و چرا خلق را اینگونه کردی روشن خواهد شد.

خداوند در پاسخ به این سؤال می فرماید: تقاضای خودشان این بود؛ ما بنا داریم هر کسی هر چیزی به حقیقت تقاضا طلب دارد آن را به او بدهیم و خلق این تقاضاها را از ما داشتند، این ها را خودشان از ما خواستند.

وقتی تقاضا به «زبان استعداد» رسید، تمام جریانات باطن و ظاهرشان تقاضای خودتان است. این سرّ تفاوت هاست و تبعیض نیست. این تفاوت ها ناشی از تقاضای زبان استعداد خود شماست.

«لا اله الا الله آنوقت هیچ سزاوار نیست که انسان از خدا گله مند شود و شکایت کند که خدایا چرا اینگونه کردی. خدا می فرماید: خوب! چرا خودت اینگونه خواستی؟ تو خودت خواستی بعد از ما گله می کنی . اگر انسان ذره عدل و انصاف داشته باشد خیلی مراعات ادب می کند اما اگر جاهل باشد، بی ادبی می‌کند و از خدا هم گله من می شود.

خلاصه مطلب توجه به اینکه :

شرط استجابت دعا : تطبیق زبان قال ، زبان حال و زبان استعداد است. پس با نیت خالص و با ایمان به لطف خدا دعا کنم .

همچنین ببینید

هدایت تکوینی:

هدایت تکوینی: به معنی ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از …

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است :

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است : 🍀 ۱ـ هدایت عام و تکوینی …

بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام

🔴 بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام   🔵 آیت الله مصباح یزدی( ره) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *