یوسف در چنگال برادران
برادران، یوسف را بردند و تصمیم گرفتند او را در ته چاه بیندازند. حال در نظربگیرید یوسف را در چنگال برادران، و در نظر بگیرید برادران را که چگونه سعی کردند پدر را قانع کنند تا یوسف را به آن ها بسپارد و آن ها در برابر یعقوب، یوسف را نوازش می کنند ولی همین که از چشم پدر دور شدند، با او کردند آنچه میخواستند و دلشان نسوخت نه به حال پدر پیر و نه کودکی و بی گناهی یوسف.
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ۱۵
هنگامى كه وى را بردند و تصميم گرفتند او را در مخفیگاه آن چاه قرارش دهند
آیه مورد بحث اشعار براین دارد که فرزندان یعقوب با نیرنگ خود توانستند پدر را قانع سازند و او را راضی کردند که مانع همراه بردن یوسف نشود. در نتیجه یوسف را بغل کردند و با خود بردند تا تصمیم خود را عملی کنند. جواب لمّا در آیه شریفه حذف شده تا اشاره باشد بر اینکه از شدت فجیع بودن گفتنی نیست.
گوینده این قصه خدای تعالی است که با حذف جواب لما این معنا را رسانده که کانه مقداری سکوت کرده و از شدت تأسف و اندوه اسمی از خود جریان نیاورده است. چون گوش ها طاقت شنیدن آنچه بر سر این طفل معصوم آوردند ندارد.
آری! طفل بی گناه و مظلومی که خودش پیغمبر و پسر پیامبر است و کاری نکرده که مستحق چنین کیفری باشد، به دست کسانیکه برادرانش بودند و می دانستند که پدر پیرشان چقدر او را دوست دارد، دچار چنین سرنوشتی شد.
براستی خدا چنین حسدی را نابود کند که برادران با یوسف این گونه عمل می کنند. و پدری بزرگوار چون یعقوب پیغمبر را به دست پسران خود داغدار می سازد و چنین جنایتی را در نظر مردانی که در دامن نبوت نشو و نما کرده اند زینت می دهد.
یوسف در میان چاه
یوسف که کودکی پیش نبود از شدت خستگی و آزار و اذیت برادران از هوش رفت. اما از آن جا که خداوند مهربان همیشه یار و یاور بندگان به ویژه درماندگان است، یوسف را در چاه فراموش نمی کند. خداوند مأموریت حفظ یوسف را در چاه هم در نظر دارد.
آری دوش با یاد تو درخلوت من بزمی بود.
..خلق گفتند که سودا زده تنهاست هنوز