داستان زلیخا نقل مجالس می شود
وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ
و گروهى از زنان در شهر شايع كردند كه همسر عزيز [مصر] در حالى كه عشق آن نوجوان در درون قلبش نفوذ كرده از او درخواست كام جويى مىكند؛ يقيناً ما او را در گمراهى آشكارى مىبينيم.
این آیه و پنج آیه بعد از آن متعرض داستان زنان مصر با یوسف میشود که در خانه عزیز اتفاق افتاد، و آنچه دقت در آیه افاده اش می کند، و قرائن نموده با طبع قضیه هم سازگاری دارد این است که این خبر به تدریج در شهر انتشار یافت، و نقل مجالس بانوان شد به طوری که در مجالس خود هر جا می نشستند این قضیه را پیش کشیده زلیخا را به باد سرزنش می گرفتند، که علیرغم همسرداشتن، عاشق برده خود شده! و در این عشق آنچنان عنان از دست داده که با او به مراوده پرداخته و لکه ننگی بر دامن خود نهاده.
خلاصه آنقدر این تهمت ها بر سر زبان ها جاری شد تا به گوش خود زلیخا رسید؛ همان زلیخایی که جز رسیدن به وصال یوسف، هیچ هم و غمی نداشت، این گفت و شنودها او را از خواب غفلت بیدار کرد و فهمید که دشمنان و رقیبان چگونه به رسوایی او دامن زدند، لاجرم نزد ایشان فرستاد تا در موعد معیّنی همه آنان که زنان اشرافی و سلطنتی و شوهرانشان از ارکان مملکت بودند در منزل وی حضور یابند.