خانه / اسلايد / بیان نکاتی در این آیات

بیان نکاتی در این آیات

بیان نکاتی در این آیات

این که فرمود: «این فضل خدا است بر ما اهل بیت و بر مردم»، بدان جهت است که خداوند ایشان را تأیید نموده، و در سلوک راه حق توفیق داده، و این خود بالاترین فضل است، و مردم هم می توانند به اندازه وسع و طاقتشان به آنان مراجعه نموده، و به پیروی ایشان رستگار و به هدایتشان مهتدی شوند، پس فضل بر مردم هم هست.

اما این که بیش تر مردم قدر نمی دانند، بدین سبب است که این نعمت یعنی نعمت نبوّت و رسالت را کفران می کنند؛ در نتیجه اعتنایی به آن نمی‌کنند و حاملین آن را پیروی نمی نمایند، و یا بگو: به خاطر این است که نعمت توحید را کفران نموده، از ملائکه و یا جن و انس شریک برای خدا می گیرند، و آن ها را به جای خداوند می پرستند. این معنایی است که بیش‌تر مفسرین برای آیه بیان کرده اند.

حال این سوال مطرح می‌شود که مگر مساله توحید و نفی شرک از مسائلی است که محتاج به سفارش و بیان انبیاء باشد؟ چون در این آیه آن را نعمتی دانسته که مردم به وسیله انبیاء بدان نائل می‌شوند؛ با این‌که توحید مساله ای فطری و از مستقلات عقلی است که انبیا(ع) و سایر مردم در درک آن یکسانند، و اگر مردمی نسبت به آن کفر می ورزند به خاطر این است که نمی خواهند ندای فطرت و وجدان را اجابت کنند، نه ندا و دعوت انبیا را.

در پاسخ می‌گوییم همان‌طور که عنایت خداوند نسبت به بندگانش ایجاب کرده این نوع را هم از راه الهام و ارتکاز عقلی مجهز به درک خیر و شر و تقوی و فجور نموده، و هم مجهز به درک احکام دینی و قوانین شریعتش کند، و وجوب این معنا واضح است.

همچنین عنایت او واجب می کند که افرادی از این نوع را به نفوس طیب و طاهر و دل هایی سلیم و مستقیم مجهز نماید تا ملازم فطرت اصلی بوده لحظه ای از راه توحید به سوی شرک منحرف نگشته و در نتیجه اصل توحید در تمامی ادوار و اعصار در میانه این نوع باقی بماند، قرن به قرن روح سعادت همچنان زنده بماند، و به کلی از بین نرود، دلیل این معنا همان ادله ای است که نبوت و وحی را لازم و ضروری می کند.

چه فرض شرک و نسیان توحید از افراد عادی انسان ممتنع نیست، و بلکه ممکن و جایز است، و وقتی یک امری نسبت به یک فرد جائز و ممکن شد، نسبت به همه افراد هم ممکن و جایز است، و فرض مشرک شدن همه افراد و فراموش کردن توحید مساوی و مساوق با فرض فساد این نوع و بطلان غرضی است که خداوند از خلقت این نوع داشته.

به همین سبب بر او واجب است در میانه این نوع، افرادی داشته باشد که همواره دارای اخلاص در توحید باشند، و امر توحید را زنده نگه دارند، از آن دفاع نموده مردم را از خواب غفلت و جهالت بیرون نمایند، و برای آنان ادله توحید را اقامه کرده و شواهد و معجزات آن را ارائه دهند، و این رابطه که در حقیقت رابطه تعلیم و تعلّم است نه سوق(از ناحیه انبیا) و متابعت(از ناحیه مردم) همواره بر قرار باشد.

و اگر کسی قانع شد که حتماً چنین نفوسی باید در هر عصری میان مردم باشند، در حقیقت مساله نبوت انبیا و امامت ائمه را قبول کرده، و پذیرفته که وجود انبیا(ع) فضل و نعمتی است از ناحیه خدای متعال، هم بر خود آن حضرات که هستیشان داده و به تربیت ربوبی خود توحید را تعلیمشان داده و مبعوثشان کرده، و هم بر همه مردم که چنین افرادی را برای آنان نصب نموده، تا حق را به یادشان بیاورند و فطرت خواب آلودشان را بیدار کنند و در برابر غفلت و ضلالتشان از حق دفاع نمایند.

چه اشتغال مردم به امور و اعمال مادی و ممارستشان در امور حسی ایشان را به سوی لذات جلب نموده و به پستی وادار می سازد، و اگر در هر دوره و عصری مردانی خداشناس و خداپرست، و افرادی که خدا با توجه خالص به قیامت پاک و خالصشان کرده، نبوده باشند، گمراهی و کوری سراسر زمین را احاطه نموده واسطه فیض بین زمین و آسمان قطع و غایت خلقت باطل گشته، زمین، اهل خود را فرو می برد.

و از همین جا معلوم می شود که در معنای آیه شریفه حق این است که آیه را بر همین حقیقت حمل نموده آن را چنین معنا کنیم: خداوند با تأیید خود ما را مؤید کرده که دیگر راهی به سوی شرک ما باقی نگذاشته، و این مصون بودنمان از شرک از فضلی است که خدا بر ما کرده(و از این بالاتر نعمتی نیست) زیرا نهایت درجه سعادت آدمی و رستگاری بزرگش به داشتن چنین هدایتی است.

و نیز فضلی است که خدا بر همه مردم کرده؛ زیرا با بودن ما انبیاء مردم بعد از نسیان متذکر شده پس از غفلت از فطریات خود متنبه می گردند، و با تعلیم ما از خطر جهل رهایی یافته و بعد از اعوجاج، مستقیم می شوند و لکن بیش تر مردم شکر این نعمت به جا نمی آورند و این فضل خدا را کفران نموده بدان اعتنایی نمی کنند و به جای این که با آغوش بازش بپذیرند از آن روی می گردانند.
يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿٣٩﴾

یوسف پیش از این که رؤیای آن دو نفر زندانی را تعبیر کند، شروع به تبلیغ نمود و گفت: ای دو رفیق زندانی من! آیا خدایان متفرق که شماها پرستش می کنید بهتر است یا خدای «واحد قهار»؟

گفته اند مقصود از «ارباب متفرقون» تمام بت ها و معبودانی بودند که مشرکین آن ها را مربّی عالم و مدبّر کون می‌دانستند؛ از خورشید و آتش و ملائکه و کواکب و غیر این ها، از صنم‌هایی که مشرکین آن‌ها را می‌ساختند و قبله گاه خود قرار می‌دادند و برای هر بتی از این‌ها فضیلت مخصوصی قائل بودند و او را منشأ اثر می دانستند. این بود که فرموده آیا این هایی که اشیاء متفرق و پراکنده اند که هر یک را به اعتباری اله و مدبر کون می دانید بهترند یا «خدای واحد قهار»؟

این جا ظاهراً حضرت یوسف(ع) خواسته است ارشاد به عقل نماید که شما رجوع به عقل خودتان کنید، که به حکم عقل اشیاء متفرق که هر یک در وجود و بقا محتاج به اشیاء دیگری است و به خودی خود نه وجودی برای آن ها متصور است و نه بقایی توانند داشت، آیا چنین اربابی که به گمان شما قابل پرستشند بهترند یا خدای واحد، که به هیچ وجه تعدد نه در ذات او و نه در صفات حقیقیه او و نه در الوهیت او تصور نمی‌شود، و نیز مستغنی از غیر است و قهار است که قاهر و غالب بر تمام ممکنات است(و هو القاهر فوق عباده) و تمام ممکنات در مقابل قهاریت او ناچیزند(کلّ شیئ هالک الاّ وجهه) آیا چنین خدایی را بایستی پرستش نمود، یا موجوداتی که سر تا پا محتاج به غیرند و ابداً قابل پرستش نمی باشند و مقهور قهر پدیدآورنده خودشانند.

چنان‌که بعضی از مفسرین گفته اند، چون مشرکین معتقد بودند که خدای تعالی اجل و بلندتر از آن است که عقل و فهم ما به او احاطه نمایدو برای ما ممکن نیست به او توجه کنیم و در حضورش خاضع گردیم، ببعض مخلوقات شریفه که در نظر آن ها در نظام عالم مؤثر می باشند توجه و آن‌ها را عبادت می‌کنیم و شفیع خود می گردانیم که به وسیله آن ها به او تقرّب جوییم.

آری! هیچ عاقلی بت‌ها و صنم ها را و نیز آن‌چه را مخلوق است آفریننده عالم نمی داند، بلکه گمان می‌کند راهی برای شناسایی خالق و موجد عالم ندارد که توجه به او کند و روی دل به او آورد و به او عرض حاجت نماید. غافل از این که فرموده «هو معکم اینما کنتم» و قوله تعالی در سوره بقره «فاینما تولوا فثمّ وجه الله» و امثال این آیات دلالت دارد که هر کسی «به فطرت خداداد» خود راه مخصوص به شناسایی مبدأ خویش دارد اگر توجه به او نماید عرض حاجت او را می شنود و بحکم « ادعونی استجب لکم» اگر اقتضاء کند حاجت وی را روا می‌نماید.

سپس اضافه کرد «این معبودهایی که غیر از خدا برای خود ساخته اید چیزی جز یک مشت اسمای بی مسمی که شما و پدرانتان آن ها را درست کرده اید نیست»؛

مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ
«این‌ها اموری است که خداوند دلیل و مدرکی برای آن نازل نفرموده» بلکه ساخته و پرداخته مغزهای ناتوان شما است؛
مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ

«بدانید حکومت جز برای خدا نیست» به همین دلیل شما نباید در برابر این بت‌ها و طاغوت‌ها و فراعنه سر تعظیم فرود آورید؛ «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ » و باز برای تاکید بیش تر اضافه کرده: «خداوند فرمان داده جز او را نپرستید»؛ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ
«این است آیین و دین پابرجا و مستقیم که هیچ‌گونه انحرافی در آن راه ندارد؛
ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

یعنی توحید در تمام ابعادش، در حکومت در جامعه، در فرهنگ و در همه چیز، آیین مستقیم و پابرجای الهی است. «ولی چه می توان کرد که بیش‌تر مردم آگاهی ندارند».
وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

و به خاطر این عدم آگاهی در بیراه‌های شرک سرگردان می‌شوند و به حکومت غیر «الله»تن در می‌دهند، و چه زجرها و بدبختی‌ها که از این رهگذر دامنشان را می‌گیرد.

همچنین ببینید

اشاره به آیات تسبیح 

اشاره به آیات تسبیح سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ   هرآنچه …

حقیقت نماز

🔸حقیقت نماز🔸   ✅اقامۀ نماز گناهان ظاهری و قلبی را درمان می‌کند. اگر کسی اهل …

سؤال؟ از مجموع این آیات چه می فهمید؟

سؤال؟ از مجموع این آیات چه می فهمید؟ معلوم میشود که معنا و حقیقت تسبیح …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *