خانه / اسلايد / از چاه تا کاخ

از چاه تا کاخ

 

از چاه تا کاخ

آری! بعد ازعسر، یسر است. فضل و احسان الهی چنین است که پس از هر سختی راحتی است و پس از هر مصیبت و بلا آسایشی است.

وقتی یوسف تعبیر خواب را بیان نمود، ساقی سلطان بازگشت و تعبیر را برای شاه گفت. گفته‌اند وقتی ساقی نزد سلطان رسید جماعتی از وزرا و ارکان دولت جمع بودند. در آن مجلس عام، ساقی گفته های یوسف را بازگفت. سلطان تعبیر را پسندید و گفت این شخص دانشمند حکیم و عاقل را نزد من آرید.

وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ
پادشاه گفت او را نزد من بیاورید. وقتی رسول نزد یوسف آمد که پادشاه تو را به حضور طلبیده، یوسف امتناع کرد و خواست اول بی گناهی خود را ثابت کند، بعد از زندان خارج گردد.

این بود که به رسول گفت: بر گرد به سوی مولای خود و بگو چه بود حال آن زنانی که دست‌های خود را بریدند؛ و ادب نگاه داشت و نخواست اسم زلیخا را بیاورد که مبادا به عزیز مصر توهین شود و خواست به شهادت زن‌های دیگر که شاهد قضیه بودند، بی گناهی خود را ثابت کند و خدا را شاهد گرفت که به کید و مکر آن‌ها گواه است.
قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ
[پادشاه به زنان] گفت : داستان شما هنگامى كه يوسف را به كام جويى دعوت كرديد چيست؟ [زنان] گفتند: پاك و منزّه است خدا! ما هيچ بدى در او سراغ نداريم.

و زلیخا نیز حاضر بود و چون دید زن‌ها شهادت بر پاکی یوسف دادند، زلیخا(زن عزیز) نیز اعتراف نمود.
قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ
همسر عزيز گفت : اكنون حق [پس از پنهان ماندنش] به خوبى آشكار شد، من [بودم كه] از او درخواست كام جويى كردم، يقيناً يوسف از راستگويان است.

ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ
ملک به یوسف خبر داد که زن ها به پاکی تو و گناه خود شان اعتراف كردند.

يوسف گفت این درخواست برای این بود که عزیز مصر بداند که من در غياب او به وى خيانت ننمودم و اين كه خدا نيرنگ خيانت‏كاران را به نتيجه نمى‏رساند.

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ

ظاهراً در این جا یوسف خواسته در مقام شکرگزاری، کوچکی و حقارت نفس خود و کرم و بخشش پروردگار خود را اظهار کند. این است که می گوید من نمی‌خواهم خود را ستایش نمایم به پاکی و بگویم دارای چنین نفس پاکی بودم که خود را از خیانت و عمل ناشایسته باز داشتم؛ زیرا نفس آدمی وادارکننده به بدی است، مگر کسی را که خدا به او ترحم نماید و وی را از گناه باز دارد؛ زیرا او آمرزنده خطیئات و مهربان است.

همچنین ببینید

هدایت تکوینی:

هدایت تکوینی: به معنی ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از …

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است :

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است : 🍀 ۱ـ هدایت عام و تکوینی …

بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام

🔴 بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام   🔵 آیت الله مصباح یزدی( ره) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *