برگشتن برادران یوسف به سوی پدر
آیات۶۳ تا ۸۲، داستان برگشتن برادران یوسف به سوی پدرشان و راضی کردن پدر بر این که برادر یوسف را برای گرفتن طعام بفرستد، و نیز بازگشتن ایشان به سوی یوسف و بازداشت کردن یوسف برادر خود را با حیله ای که طرح کرده بود، بیان می فرماید.
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿٦٣﴾
پسران یعقوب بر گشتند و برای پدرشان حکایت را نقل کردند و گفتند ای پدر! اگر بنیامین را با ما نفرستی، سلطان ما را از خود میراند و به ما کیل نمی دهد، برادرمان را با ما بفرست تا کیل ما را زیاد کند و همانا ما به جدیت از او محافظت می کنیم و نمی گذاریم صدمه و مشقتی بر او وارد گردد.
قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ﴿٦٤﴾
یعقوب گفت آیا من به شما اطمینان پیدا کنم همان طور که پیش از این بر برادر او(یوسف) اطمینان نمودم؟ همانا خدا بهترین حفظ کنندگان است و او رحم کننده ترین رحم کنندگان است.
آیا یعقوب، بنیامین را به مصر می فرستد؟
وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ ﴿٦٥﴾ قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَنْ يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ ﴿٦٦﴾
چون كالايشان را گشودند، ديدند اموالشان را به آنان بازگرداندهاند، گفتند: اى پدر! [بهتر از اين] چه مىخواهيم؟ اين اموال ماست كه به ما بازگردانده و ما [دوباره با همين اموال] براى خانواده خود آذوقه مىآوريم و برادرمان را حفظ مىكنيم، و بار شترى اضافه مىكنيم و آن [بار شتر از نظر عزيز كه مردى كريم است] بارى ناچيز است.
گفت: برادرتان را همراه شما [به مصر] نمىفرستم تا اين كه پيمان محكمى از خدا به من بسپاريد كه او را حتماً به من بازگردانيد، مگر اين كه بلائی بر شما نازل گردد. چون پيمان استوارشان را به پدر سپردند، گفت : خدا بر آنچه مىگوييم وكيل است.