خانه / اسلايد / دومین سفر برادران به‌سوی مصر

دومین سفر برادران به‌سوی مصر

دومین سفر برادران به‌سوی مصر

در ادامه آیات در بیان ملاقات بنیامین و یوسف می فرماید:
وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿٦٩﴾
و هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، برادر [مادرى] ش را كنار خود جاى داد، گفت: بى‏ترديد من برادر تو هستم، بنابراين بر آن‌چه آنان همواره انجام مى‏دادند [و من براى تو فاش كردم] اندوهگين مباش.

سرانجام برادران وارد بر یوسف شدند و به او اعلام داشتند که دستور تو را به کار بستیم و با این که پدر در آغاز موافق فرستادن برادر کوچک ما نبود با اصرار او را راضی ساختیم، تا بدانی ما به گفته و عهد خود وفا داریم. و یوسف، آن ها را با احترام و اکرام تمام پذیرفت، و به مهمانی خویش دعوت کرد.

از ظاهر سیاق آیات بر می آید که یوسف در خلوت و پنهان خود را به برادر معرفی کرد، و او را از عمل برادران تسلیت داده خاطرش را به دست آورد.

و بالاخره یوسف به بنیامین پیشنهاد داد آیا دوست داری مدتی نزد من بمانی؟ بنیامین گفت: بی نهایت علاقمندم نزد شما بمانم؛ منتهی برادران حاضر نمی شوند؛ زیرا به پدر قول داده و تعهد و پیمان سپرده اند که مرا بازگردانند! یوسف گفت: من نقشه ای طرح می کنم که آن ها ناچار شوند تورا باقی بگذارند.

پس از آن یوسف امر کرد جهاز برادرانش را ببندند و گفت مخفیانه سقایه ملک را که گویند مشربه‌ای بوده از زر و نقره و یا زبرجد مرصع به جواهر و آن آبخوری سلطان بود که در قحطی برای کیل آماده گذارده بود، آن را در بار بنیامین بگذارند و چون قانون سرزمین یعقوب در آن وقت چنین بود که سارق را به جای آن می گرفتند، وقتی برادران یوسف بار را بستند و اذن دخول گرفتند و عازم رفتن شدند و از شهر بیرون رفتند، کسی صدا زد و گفت ای کاروانیان! همانا شما دزدانید، و یوسف دروغ نگفت که مخل به عصمتش باشد؛ بلکه مقصودش این بود که چون شما یوسف را دزدیدید این است که شما دزدید.

از بعضی مفسرین است که یوسف این عمل را به حکم خدا کرد، و شاید حکمش این بوده که محنت یعقوب به انتها رسد و چون عادة الله بر این جاری است که وقتی محنت به انتها رسید فرج و انبساط رو می‌آورد.

ماجرا را از زبان قرآن چنین می خوانیم:
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ ﴿٧٠﴾
قَالُوا وَأَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ مَاذَا تَفْقِدُونَ ﴿٧١﴾ قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ ﴿٧٢﴾
قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِينَ ﴿٧٣﴾

چون بارشان را آماده كرد، آبخورى [پادشاه] را در بار برادرش گذاشت. سپس ندا دهنده‏اى بانگ زد: اى كاروان! يقيناً شما دزد هستيد! برادران یوسف وقتی ندا را شنیدند رو کردند به غلامان سلطان و گفتند چه چیز مفقود کرده اید؟ گفتند پیمانه ملک گم شده و هر کس بیاورد من یکبار شتر ضامن می گردم به وی انعام بدهم.

برادران یوسف گفتند قسم به خدا همانا شما می دانید که ما نیامده ایم در زمین فساد کنیم و ما سارق نیستیم.
در ادامه آیات می فرماید:

قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كَاذِبِينَ ﴿٧٤﴾ قَالُوا جَزَاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ﴿٧٥﴾ فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ ﴿٧٦﴾ قَالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّهَا يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ ﴿٧٧﴾ قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَيْخًا كَبِيرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴿٧٨﴾

گماشتگان گفتند: اگر شما دروغگو باشيد [و سارق در ميان شما يافت شود] كيفرش چيست؟ گفتند : كسى كه آبخورى در بار و بنه‏اش پيدا شود، كيفرش خود اوست [كه به غلامى گرفته شود]. ما ستمكاران را [در كنعان] به همين صورت كيفر مى‏دهيم. نهايتاً [يوسف] پيش از [بررسى] بارِ برادرش، شروع به [بررسى] بارهاى [ديگر] برادران كرد، آن گاه آبخورى پادشاه را از بار برادرش بيرون آورد.

ما اين‏گونه براى يوسف چاره‏انديشى نموديم؛ زيرا او نمى‏توانست بر پايه قوانين پادشاه [مصر] برادرش را بازداشت كند مگر اين كه خدا بخواهد [بازداشت برادرش از راهى ديگر عملى شود]. هر كه را بخواهيم [به] درجاتى بالا مى‏بريم و برتر از هر صاحب دانشى، دانشمندى است. برادران گفتند : اگر اين شخص دزدى مى‏كند [خلاف انتظار نيست]؛ زيرا پيش‏تر برادرى داشت كه او هم دزدى كرد.

يوسف [به مقتضاى كرامت و جوانمردى] اين تهمت را در دل خود پنهان داشت و نسبت به آن سخنى نگفت و اين راز را فاش نساخت.

در پاسخ آنان گفت : منزلت شما بدتر [و دامنتان آلوده‏تر از اين] است [كه ظاهرتان نشان مى‏دهد] و خدا به آن چه بيان مى‏كنيد، داناتر است.گفتند: اى عزيز! او را پدرى سالخورده و بزرگوار است، پس يكى از ما را به جاى او بازداشت كن، بى‏ترديد ما تو را از نيكوكاران مى‏بينيم.

قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِنْدَهُ إِنَّا إِذًا لَظَالِمُونَ ﴿٧٩﴾
گفت : پناه بر خدا از اين كه بازداشت كنيم مگر كسى كه متاع خود را نزد وى يافته‏ايم، كه اگر غير او را بازداشت كنيم در اين صورت ستمكار خواهيم بود.

همچنین ببینید

هدایت تکوینی:

هدایت تکوینی: به معنی ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از …

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است :

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است : 🍀 ۱ـ هدایت عام و تکوینی …

بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام

🔴 بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام   🔵 آیت الله مصباح یزدی( ره) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *