پاسخ به دو سؤال

پاسخ به دو سؤال

در این جا با دو سؤال روبرو می شویم که چرا یوسف(ع) خود را به برادرانش معرفی نکرد تا پدر را از غم جانگاه رهایی دهد؟
و دیگر این که یوسف با چه مجوزی برادران را به سرقت و دزدی متهم ساخت؟ و آیا هدف وسیله را توجیه می کند؟ یعنی یوسف به منظور رسیدن به هدف(نگه داشتن بنیامین) باید دست به هر کاری بزند و آبروی یازده نفر را به مخاطره اندازد؟

در پاسخ باید بگوییم: طبق فرمان الهی هنوز وقت آن فرا نرسیده که پدر از وجود یوسف مطّلع شود و به علاوه، برادران باید آزمایش شوند، که در عهدی که با پدر در زمینه حفظ بنیامین داشتند چه خواهند کرد.

و ماجرای پیمانه با توافق بنیامین بوده و متهم شدن برادران به سرقت یک موضوع زودگذر بود که به مجرد بازرسی بار بنیامین برطرف گردید و مسائل مزبور در مورد یک آزمون مهم مانعی نخواهد داشت.

به هر حال برادران باور کردند که برادرانشان بنیامین دست به دزدی و سرقت زده و سابقه آن ها را نزد عزیز مخدوش ساخته و لذا برای این که خود را تبرئه کنند، خواستند خط فاصلی میان خود و بنیامین بکشند و سرنوشت او را با برادرش یوسف پیوند دهند، و گفتند: اگر این پسر دزدی کند چیز عجیبی نیست؛ چرا که برادرش یوسف نیز قبلاً مرتکب چنین کاری شده است و دزدی کرده.

یوسف(سخت ناراحت شد) و این ناراحتی را در درون خود پنهان داشت و برای آن ها اظهار نکرد. همین اندازه گفت : شما بدتر هستید و خدا از آن چه توصیف می کنید آگاه تر است.

گفتند ای عزیز! او پدر پیری دارد و سخت ناراحت می شود؛ یکی از ما را به جای او بگیر؛ ما تو را از نیکوکاران می بینیم. گفت پناه بر خدا که ما غیر از آن کس که متاع خود را نزد او یافته ایم بگیریم که در این صورت از ظالمان خواهیم بود.

در ادامه آیات می خوانیم

فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا قَالَ كَبِيرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُمْ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ وَمِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِي يُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى يَأْذَنَ لِي أَبِي أَوْ يَحْكُمَ اللَّهُ لِي وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ ﴿٨٠﴾ ارْجِعُوا إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ ﴿٨١﴾ وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿٨٢﴾

چون از عزيز مأيوس شدند، در كنارى [با يكديگر] به گفتگوى پنهان پرداختند. بزرگشان گفت : آيا ندانستيد كه پدرتان از شما پيمان استوار خدايى گرفت و پيش‏تر هم درباره يوسف كوتاهى كرديد، بنابراين من هرگز از اين سرزمين بيرون نمى‏آيم تا پدرم به من اجازه دهد، يا خدا درباره من حكم كند؛ و او بهترين حكم‏كنندگان است. شما به سوى پدرتان بازگرديد، و به او بگوييد: اى پدر! بدون شك پسرت دزدى كرد، و ما جز به آن‌چه دانستيم گواهى نداديم و نگهبان نهان هم [كه در آن چه اتفاقى افتاده] نبوديم. حقيقت را از شهرى كه در آن بوديم [و در و ديوارش گواه است] و از كاروانى كه با آن آمديم بپرس؛ و يقيناً ما راستگوييم.

یهودا برای نجات برادرش بنیامین در مصر به سر می‌برد. اما در این مدت کسی با او همنشین و هم صحبت نمی شد؛ چرا که او و برادرانش متهم به دزدی و سرقت شده بودند. از این‌رو تصمیم گرفت به نزد سلطان رفته و به هر نحو شده، برادرش را از زندان آزاد کند.
الحمدلله