شرح دعای افتتاح قسمت هفتم
• اختلاف محلّ نزول عفو و رحمت الهی با محلّ کیفر و عقوبت او
• و أیْقَنتُ أنّک أنتَ أرحَمُ الرّاحمینَ فی مَوضعِ العَفوِ و الرّحمة؛
• «من یقین پیدا کردم که مسئله اینطور است: تو أرحمالرّاحمین هستی و رحمتت از همۀ رحمتکنندگان بیشتر است؛ امّا در جای عفو و رحمت و آنجایی که جای عفو باشد.»
• و أشَدُّ المُعاقبینَ فی مَوضعِ النَّکالِ و النَّقِمة؛
• «و از همۀ سختگیرها و
۲۶کیفردهندگان، سختگیرتری در جای عقوبت و نکبت و بدبختی و در آنجایی که باید عقوبت کنی و آن محلّی که سزاوار عقوبت است.»
• و أعظَمُ المُتَجَبِّرینَ فی مَوضعِ الکبریاءِ و العَظَمة؛
• «در آنجایی که جای آقایی و بزرگی و عظمت است، تو از همۀ آنها بزرگتری و در مقام جلال و عظمت نمایانی.»
• خدا را دارد تعریف میکند و میگوید: خدایا تو دارای این صفات هستی.
•
• خدا که أرحمالرّاحمین است چرا کفّار را عقاب میکند
• یک مسئله است و آن مسئله اینکه خدا که أرحمالرّاحمین است، چرا کفّار را به جهنّم میبرد و چرا عقاب میکند؟ افرادی را که متمرّدند، افرادی که از روی جهالت گناهی از آنها سرمیزند، اینها مستحقّ آمرزشاند؛ بنابراین خداوند أرحمالرّاحمین اصلاً چرا جهنّم را خلق کرده و چرا کیفر میدهد؟ سؤال است دیگر!
• یک جواب توحیدی دارد که باشد در جای خودش؛ ولی یک جواب ساده این است که:
• انسان اگر بخواهد کارهای خدا را بسنجد و بفهمد و بر کارهای خودش قیاس کند، چون راهی از خودش به خدا ندارد مگر صفات و غرائز خودش، میبیند در بعضی جاها، افرادی که با انسان تماس دارند کارهایی انجام میدهند که اینها مستحقّ عفو و رحمتاند و انسان از آنها میگذرد؛
• تقصیری کرده، گناهی کرده و حقّ انسان را برده است، ولی میآید و پشیمان و نادم است و عذرخواهی میکند که آقا من مال شما را بردم حالا از من بگذر، یا پشت سرِ شما غیبت کردم از من بگذر، من تعدّی کردم از من بگذر! انسان هم که به وجدان خودش مراجعه میکند، میبیند اینجا جای گذشت است دیگر، چون حالا از این بندۀ خدا از روی جهالت و نفهمی یک عصیانی سر زده و یک کاری کرده، و حالا هم پشیمان است، اینجا انسان باید چه کار کند؟ باید بگذرد دیگر!
• و این همه روایاتی که در مقام عفو و اغماض و گذشت وارد شده،۱ برای
اینجا است، که چقدر عفو و اغماض و گذشت ثواب دارد. این یک جا.
• یک جا کسی به مال و به ناموس و به عِرض یا امثال اینها تعدّی کرده است، و ابداً پشیمان هم نیست، و در همان مقام و حالی که داشته و آن گناه و آن کار را انجام داده، ایستادگی هم دارد، هیچ نفسش تنازل نکرده و شرمندگی و پشیمانی هم در او پیدا نشده و در مقابل انسان هم میایستد، و در تهِ دلش میخواهد که شاید قدرتی پیدا کند و نظیر عملی که انجام داده دو چندان یا سهچندان انجام بدهد، و همچنین قدرتش بالا برود و نظیر این کار را مدام تکرار کند، به خود انسان یا به دیگران.
• انسان وقتی به ندای باطن خودش مراجعه میکند، میگوید:
• انسان باید این شخص را گوشمالی بدهد و صحیح نیست که او را یله و رها بگذارد، چون در کُمونِ نفس او یک نقطۀ ظلمت و تاریکی و آتشی هست که او را دارد میسوزاند و تمام صفحۀ ذهن او را تاریک کرده است؛ گوشمالی و عقاب، او را از آن سرکشی میآورد پایین، از آن جنایت میآورد پایین.
• و لذا انسان اینجا باید قصاص کند؛ اگر سیلی به انسان زدند و آن کسی که سیلی زد از روی تجرّی سیلی میزند و پشیمان هم نیست، باید یک سیلی بخورد! برو برگرد ندارد! اگر انسان به او سیلی نزند، دلیل بر ضعف و شکست انسان است؛