شرح دعای افتتاح قسمت هشتم
•
• و لذا در قرآن مجید داریم:
• حکمت قصاص در اسلام
• ﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَـٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ﴾؛۱
• «از برای شما ای صاحبان خِرَد، در قصاص حیات است.»
• یعنی جامعهای که در آن بهواسطۀ جنایاتی که میشود قصاص و تلافی کنند، اینها حیات خودشان را خریدهاند. امّا اگر بنا بشود هر جنایتی بشود، نتوانند قصاص کنند، خب آن جانیان بر جنایت خود میافزایند؛ چون انسان نفسش سرکش است،
• خیلی نفس انسان سرکش است و به جایی منتهی نمیشود که سر فرود بیاورد! و لذا
۱٫ سوره بقره (٢) آیه ١٧٩.۲۸
• عقوبت در این مقام، حیات و زندگی است.
• جامعهای که در آن قصاص شود آن جامعه زنده است، و جامعهای که قصاص نشود آن جامعه مرده است، حقّ تمام ضعفا و بیچارهها میرود و یله و رها میشود، و هیچ کس به هیچ کس نمیرسد.
• امّا اگر قصاص و تلافی شد، هر کس در جامعه بداند که یک سیلی بزند، یک سیلی میخورد؛ گوش کسی را ببُرد، آن مَجنیٌّعلیه حق دارد گوش جانی را ببُرد؛ چشم کسی را در بیاورد، او میتواند چشمش را در بیاورد و این قاعده کلّی است؛ این جامعه به حال تعادل درمیآید.
• بنابراین همانطوری که انسان در سِرّ و وجدان خود مییابد که بعضی جاها باید عفو کند و بعضی جاها باید علاوه بر عفو، احسان هم بکند؛ مثلاً شخصی از روی خطا لگدی به انسان زده یا آبی به روی انسان ریخته است، حالا بگوید: «آقا معذرت میخواهم!» انسان او را فحش هم بدهد؟!
• باید بگوید: آقا برو به سلامت! کار خطایی کردی! امّا اگر کسی از روی تجرّی و جرئت میخواهد با شخصیّت انسان بازی کند و ایستادگی کند، انسان در سویدای دل نمیتواند به خود اجازه بدهد که او هر کاری میخواهد بکند، بکند، باید جلوگیری کند.
• لذا میبینیم بهترینِ شرایع در دنیا، شریعت اسلام است، و شریعت اسلام بر اساس منطق و حکمت و علم است،
• قرآن مجید در بیش از چهارصد آیه دعوتِ به علم میکند؛۱ ولی در جامعهها برای اینکه مردم راحت زندگی کنند، هم باید تبلیغات دینی داشته باشند و هم باید قصاص و حدود و دیات به جای خودش باشد.
• دزد را باید حد بزنند، زناکار را باید حد بزنند، رشوهخوار را باید محاکمه کنند. شخص بالا باشد، پایین باشد، وزیر باشد، گدا باشد، تفاوت نمیکند
• محکمۀ قاضیِ اسلام علَیالسّویّه است؛ اگر یک نفر اعیانی به شخص فقیر تعدّی کند، آن شخص فقیر پیش قاضی میآید و شکایت میکند، و قاضی آن شخص ثروتمند را حاضر میکند و طبق قانون او را مؤاخذه میکند و حقّ فقیر را میگیرد و به او میدهد. هیچ تفاوتی هم بین عالی و دانی، عالم و جاهل، فقیر و غنی، سیاه و سفید، زن و مرد و این حرفها نیست!
• اگر فرض کنید که یک مجتهدی مال کسی را ببرد، یا اینکه به آبروی کسی تعدّی بکند، آن شخص میآید پیش قاضی اسلام و میگوید که: من چه کار کنم؟ حالا آن مجتهد پیش خودش و پیش خدا دارای مقام و اعتبار است، همه به جای خودش محفوظ، امّا در اینجا با این شخص علَیالسّویّه است و قاضی او را حاضر میکند و محاکمه میکند؛ این قضاوت اسلام است.
• حالا انسان پیش خودش و بین خدا رابطه دارد، مبارکش باشد، ولیکن این رابطه به انسان اجازه نمیدهد که حقّ کسی را از بین ببرد.