خانه / اسلايد / شرح دعای افتتاح قسمت هجدهم

شرح دعای افتتاح قسمت هجدهم

شرح دعای افتتاح قسمت هجدهم

• «اللَهمَّ أذِنتَ لی فی دُعائِکَ؛ به من اذن دادی که تو را بخوانم!»
حالا از خدا طلب می کنیم ، اول یادآوری آنچه تا کنون بما داده
فَکَمْ یَا إِلَهِی مِنْ کُرْبَةٍ قَدْ فَرَّجْتَهَا
“پس ای پرورد گار من چه بسیار ناراحتی و اندوهها که تو آن را با فرج توام کردی”
وَ هُمُومٍ [غُمُومٍ‏] قَدْ کَشَفْتَهَا
“چه بسیار هم و غم را که تو برطرف کردی و از بین بردی”
وَ عَثْرَةٍ قَدْ أَقَلْتَهَا
“چه بسیار لغزش که تو بخشیدی” وَ رَحْمَةٍ قَدْ نَشَرْتَهَا “چه بسیار رحمت که آن را منتشر کردی و گستردی”
وَ حَلْقَةِ بَلاءٍ قَدْ فَکَکْتَهَا
“چه بسیار حلقه ها و زنجیرهای بلا که تو آن را منفک کردی و از بین بردی”
انسان باید عزت نفس داشته باشد و حاجت خود را فقط از خدا بخواهد

• وصیّت امیرالمؤمنین علیه السّلام راجع به حفظ مناعت و عزّت نفس
اختصاص نفس انسان برای خدا، دلیل بر عدم تنازل در برابر غیر او

• حکم فطرت انسان به درخواست از خداوند

• این اذنی که انسان در دعا دارد، اذنِ عبودیّت است. خدا به انسان اذن داده است که فقط از خدا چیز بخواهد نه از غیر خدا. نمی‌شود که انسان بگوید: چرا باید از خدا بخواهیم؟

• بله، چون ذاتش غنی است؛ ولی ذات ما ممکن است. آیا این چراغ می‌تواند به دیوار و به سقف بسته نباشد و در عین حال نور بدهد؟! نمی‌شود، چون ذاتش ذاتِ تعلیقی است؛ شما این چراغ را از سقف بردارید می‌افتد، اصل وجودش معلَّق به سقف است.
وجود ما عبد است، وجود ما به‌عنوان یک حالت ضعف و قوّت است و اصالت ندارد. ما در بدنمان، در برزخمان، در عقلمان، در همۀ نواحی وجودمان و در سرشتمان حدوث است، نیاز است، ماهیّت است، امکان است و فقر؛ آن‌وقت چطور ما متّصل به خدا نباشیم و از او چیزی نخواهیم؟! اصلاً امکان ما یعنی نیاز، ما نمی‌خواهد بگوییم ممکن و نیازمند هستیم.

• اگر هم نگوییم و اگر خلافش هم بگوییم که ما اصلاً نیازمند هم نیستیم و غنی هستیم، امّا در عین حال

• ذات انسان بر اصل ریختش و سرشتش و فلز اوّلی، نیاز است و امکان، پس در حاقّ کینونت خود به پروردگار متّصل است و از آنجا مدد می‌گیرد و نیرو می‌گیرد، آن‌وقت این می‌تواند بگوید من نیاز به خدا ندارم و چیزی از خدا نمی‌خواهم و من خودم، خودم را إشراب می‌کنم و خودم، خودم را سیر می‌کنم و با نیروی فکر خودم راه را پیدا می‌کنم؟!

• و‌.عین این چراغی که اینجا آویزان است، نیرو از طرف کارخانۀ برق دائماً به این می‌رسد و نور می‌گیرد، حالا اگر این چراغ بگوید: نه‌خیر! این نور، مال خود من است! جوابش این است که انسان یک لحظه قطعش کند و بگوید: اگر مال خودت است پس بیا نور بده، چرا نور نمی‌دهی؟!

• بنابراین ذات انسان، احتیاج و نیاز است به سوی پروردگار؛ شرع بگوید دعا کن یا نگوید، عقل بگوید از خدا چیزی بخواه یا نگوید، نه شرع قبول است و نه عقل! آن حکم، خلاف حکم فطرت است و خلاف حکم فطرت حکم کردن غلط است، اصلاً غلط است! و چون شرع اسلام بر اساس فطرت و عقل است

• لذا می‌گوید: هر وقت دلت می‌خواهد از خدا چیز بخواه! می‌بینیم که فطرت هم بر طبق عقل است. اما نصارا …؛ یعنی شرع آنها برخلاف فطرت، راه را بر آنها بسته است.

آیاتی مبنی بر اذن شرعیِ دعا کردن
•  «اللَهُمَّ أذِنتَ لی؛ اذن به من دادی!» پس سه مرحله اذن دادی:
• اوّل مرحلۀ فطرت، دوّم در مرحلۀ عقل، سوّم در مرحلۀ شرع.
• در مرحلۀ شرع آیۀ قرآن است:
• ﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَهِ إِنَّ ٱللَهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ﴾.۱
• دعا کنید! توبه کنید! این شرع است دیگر؛
• ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾.۲

• «هرچه می‌خواهید، بیایید از من بخواهید! من دعای شما را مستجاب می‌کنم، بیایید، بیایید، بیایید! آن کسانی که از خواندن من و از دعای من استکبار می‌کنند و مرا نمی‌خوانند، با نهایت ذلّت در داخل آتش خواهند افتاد.»

• این استکبار و انانیّت و شخصیّتشان آنها را در آتش می‌اندازد؛ زیرا که اینها حاضر نیستند برای خدا که از همۀ موجودات اصیل‌تر و قوی‌تر و قویم‌‌تر و استوار‌تر و مفید‌تر است، سر فرود بیاورند. و تسليم شوند.

• پس دعا کردن

• ـ در مرحلۀ فطرت و سپس در مرحلۀ عقل و سپس در مرحلۀ شرع از چیزهایی است که موجب شرافت و کمال انسان است و عبودیّتِ انسان را نسبت به پروردگار، روشن می‌کند، و ذات انسان را از حجاب بیرون می‌آورد؛ چون ذات انسان عبد است و اگر تقاضا کرد خب این به معنای عبودیّت است دیگر، چون عبد چیزی ندارد، و آنچه که دارد مال مولا است.

• امّا اگر عبد از دعا کردن استنکاف کرد، معنایش این است که سرپوشی روی عبودیّت خود گذاشته و نمی‌خواهد اقرار به عبودیّت کند: ﴿سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾؛ «ما این عبدهایی که انکار عبودیّت می‌کنند، در آتش می‌اندازیم تا آن کبر و خودپسندی و شخصیّت، گداخته بشود.»

• بازگشت همۀ موجودات با حال عبودیّت به محضر پروردگار
• ﴿إِن كُلُّ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِي ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا * لَّقَدۡ أَحۡصَىٰهُمۡ وَعَدَّهُمۡ عَدّٗا﴾.۱

• «همه باید بیایند پیش پروردگار! هر موجودی که در آسمان‌ها و در زمین است، می‌آید و پیش خدا با حال عبودیّت حضور پیدا می‌کند.»

• چه در این عالم اقرار به عبودیّت کرده باشند و چه نکرده باشند، چه مانند ملائکۀ مقرّب و فرشتگان که از اوّل اظهار عبودیّت کردند و چه مانند طایفۀ جنّ و انس که بعضی اقرار کردند و بعضی نکردند، همۀ اینها من‌حیث‌المجموع باید سر در مقام عبودیّت بنهند و اقرار به عبودیّت بکنند.

• اگر خدا فی‌الجمله با [انانیّت و استکبار] انسان مسامحه‌کاری کند و بگوید اشکالی ندارد، این به ربوبیّت او ضرر می‌زند؛ چون او ربّ است و اصیل و قدیم است و ذاتش غنی و صمد است و در او رخنه و شکاف و تزلزل معنا ندارد و نمی‌تواند پیدا بشود ـ اصلاً ذات خدا یعنی اصیل، شما بخواهید اصالت را از او بگیرید، سلب شیء از نفْس کرده‌اید؛ و این محال است! ـ، لذا تمام موجودات باید به حال عبودیّت در بیایند، و هر کسی به حال عبودیّت در نیاید ﴿سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾،۱ او را به حال ذلّت و بدبختی می‌کشند به سوی جهنّم.

• امیرالمؤمنین علیه السّلام: «عزّت برای من همین بس که من بندۀ تو باشم!»
• امیرالمؤمنین علیه السّلام می‌فرماید:

• إلٰهی کَفیٰ بی عِزًّا أن اکونَ لَکَ عَبدًا، و کَفیٰ بی فَخرًا أن تکونَ لی رَبًّا. أنتَ کَما أُحِبُّ، فاجعَلنی کما تُحِبّ!۱

• «عزّت برای من همین بس که من بندۀ تو هستم!» من بنده تو هستم نه بندۀ دیگری، و اگر من بندۀ دیگری بودم، ذلیل بودم؛ امّا بندۀ تو هستم و بندۀ خدا شدن به انسان خیلی خیلی عزّت می‌دهد.

• آن‌وقت کسی بیاید و غلام پروردگار بشود؛ امیرالمؤمنین عبارتش این است: «إلٰهی کَفیٰ بی عِزًّا أن أکونَ لَکَ عَبدًا!» من عبد هیچ‌کس نشدم، نه عبد مال شدم، نه عبد ریاست شدم، نه عبد هویٰ شدم، نه عبد هوس شدم، نه عبد برتری شدم، عبد هیچ‌کس نشدم!

• این عبودیّت امیرالمؤمنین است: کَفیٰ بی عِزًّا أن أکونَ لَکَ عَبدًا، و کَفیٰ بی فَخرًا أن تکونَ لی ربًّا؛ «وقتی خودم را عبد تو و تو را ربّ خودم می‌بینم، می‌بینم که چقدر عزیزم!»

• طریقۀ شناخت معبود و مقصود واقعی هر کس

• انسان هر موجودی را که عبادت کند، آن می‌شود خدای او. پس خدايان در دنیا خیلی زیاد است دیگر! هر کس باید ببیند در مغز و سویدای دلش، مقصد و مقصود چیست؟ آن می‌شود خدای او!﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ﴾.

• در علائم آخر الزمان هم هست: «آلِهَتُهم بُطونُهم، و نِساؤُهم قِبلَتُهم، و شَرَفُهم الدَّراهِم و الدّنانیر.» وآن می‌شود خدای او. در قلب انسان اطاعت از هرچه باشد غیر از خدا، آن می‌شود خدای انسان، حالا هرچه می‌خواهد باشد.

• امیرالمؤمنین می‌فرماید: کَفیٰ بی فَخرًا أن تکونَ لی رَبّا؛ «این افتخار برای من بس است که تو ربّ من هستی و کس دیگری ربّ من نیست.» پس حالا دو چیز را من گرفتم، یکی عزّت و یکی فخر؛ عزّت از جهت اینکه من بندۀ تو هستم، فخر از جهت اینکه تو ربّ من هستی.

• إلٰهی أنتَ کَما أُحِبّ، فاجعَلنی کما تُحِبّ!
«آیا دیدی تو کسی را که خدا و معبود خود را هوای نفس خود قرار داده، و خدا او را با وجود علم گمراه نموده است‌.»

• «إلٰهی أنتَ کَما أُحِبّ؛ تو همان‌طوری هستی که من دوست دارم.» من به‌قدری تو‌ را دوست دارم که با وجود دوستیِ تو، همۀ دوستی‌ها از بین رفته، و همۀ یارها، همۀ مقصودها، همۀ معبودها، همۀ هدف‌ها و همۀ چیزهای زیبا بی‌رنگ و کم‌رنگ شده و جلوه ندارد. تو محبوب من هستی و چنان این محبّت، شدید شده است که من غیر از تو محبوبی در خودم نمی‌بینم.

• «بنابراین، تو هم مرا، آن‌طوری قرار بده که دوست داری، نه خودم دوست دارم!» من در اینکه تو مرا چه قِسم قرار بدهی، این را هم به اختیار تو می‌گذارم و می‌خواهم تو منیّت مرا برای من اختیار کنی، تو شخصیّت مرا اندازه بگیری، تو مرا به دست خودت قرار بدهی؛ من مومی هستم در دست تو.

• نمی‌گویم که مرا بنده کن، مرا عالم کن، مرا زاهد کن، مرا شفیع کن، مرا چنین و چنان کن! من موم را می‌اندازم در دست تو و می‌گویم هر شکلی که می‌خواهی آن را در‌بیاور! تو آنچه را که اراده و مَحبّت داری، بر من اختیار بکن، نه آنچه را که من خودم اراده دارم؛ «فاجعَلنی کما تُحِبّ!»
اَللَهمّ صلّ علیٰ محمّد و آل محمّد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
• الحَمدُ لِلَّهِ الّذی لَم یتَّخِذ صاحِبَةً و لا وَلَدًا و لَم یکُن لَهُ شَریکٌ فی المُلکِ و لَم یکُن لَهُ وَلیٌّ مِنَ الذُّلِّ و کَبِّرهُ تَکبیرًا.
این بخشی درباره دعا بود و حالا بر میگردد به سپاس الهی با یک بیان دیگری.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لا وَلَدا
“سپاس از آن خدایی است که هیچ مصاحبی، همسری، و نه فرزندی بر نگرفت.”

در فراز بعدی خدایی را حمد می کنند که صفات ویژه ای برای او مطرح است یعنی خدا را تنزیه میکنند در این فرازها از آنجه برای مخلوق است.

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ
“برای او شریکی در قدرت و سلطنت وجود ندارد.”
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرا.

“و برای او هیچ ولی مددکاری که از باب نیاز برای خود انتخاب کرده باشد وجود ندارد او را بزرگ دارد و تکبیر گوی با تکبیری ویژه”؛ که در این جملات تنزیه میکند خدای رحمان را از اینکه کسی بخواهد به او یاری برساند.
الْحَمْدُ لِلَّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِهِ کُلِّهَا عَلَى جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا
“سپاس خدای را به همه محامد و حمد هایی که برای اوست بر همه نعمت های او به تمامه تمام حمدها برای خدا به تمام نعمت ها

یعنی ما در جایی خدا از باب نعمت حمد میکنیم ”
یعنی اینجا یک جهت حمد؛ حمد بر نعیم الهی است؛ در فراز قبلی حمد خدا در باب تسبیح و تنزیه بود و اینجا حمد خدا بر نعمت های او است

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا مُضَادَّ لَهُ فِی مُلْکِهِ وَ لا مُنَازِعَ لَهُ فِی أَمْرِهِ
“سپاس خدای را که هیچ ضدیت کننده ای در ملک و سلطنت او وجود ندارد و هیچ مخالفی در امر او نیست.”
ستایش دیگری است از خداوند تبارک و تعالی که او در عالم وجود یکتا است فرمان فرمان او است هیچ کس نه در مرحله ای است که بتواند با او ضدیت کند یا با او منازعه و مخالفت کند. اینها جهات مختلفی است که به حمد الهی می پردازد
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا شَرِیکَ لَهُ فِی خَلْقِهِ وَ لا شَبِیهَ [شِبْهَ‏] لَهُ فِی عَظَمَتِهِ

“سپاس خدای را که در آفرینش او شریکی برای او نیست و در عظمت او شبیهی برای او وجود ندارد؛
” شریک نداشتن در خلق یعنی خدا عالم را آفرید و در این آفرینش هیچ شراکتی برای او وجود نداشت و هیچ کس شریک او نبود؛ پس در اداره عالم هم هیچ کس شریک او نیست.

قرآن می فرماید اگر از مشرکین سوال کنید که آسمان و زمین را چه کسی آفریده؟ پاسخ می دهند خدا ! پس شما چرا به جای دیگری می روید؟ او که آفریده خودش هم اداره میکند؛ در عظمت او شبیهی برای او نیست

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِی فِی الْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ
“سپاس خدای را که امر او در خلقت او نافذ است و حمد او جاری است”
الظَّاهِرِ بِالْکَرَمِ مَجْدُهُ ”
خدایی که بزرگواریش در لطف و کرامت پدیدار است. کرامت در مجد و عظمت او ظاهر است”
الْبَاسِطِ بِالْجُودِ یَدَهُ
“پروردگاری که دست او در جود و بخشش گشاده است؛”
• الحَمدُ لِلَّهِ الَّذی لا مُضادَّ لَهُ فی مُلکِهِ و لا مُنازِعَ لَهُ فی أمرِهِ. الحَمدُ لِلَّهِ الَّذی لا شَریکَ لَهُ فی خَلقِهِ و لا شبیهَ‌ لَهُ فی عَظَمَتِهِ. الحَمدُ لِلَّهِ الفاشی فی الخَلقِ أمرُهُ و حَمدُهُ، الظّاهِرِ بِالکَرَمِ مَجدُهُ،

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا مُضَادَّ لَهُ فِی مُلْکِهِ وَ لا مُنَازِعَ لَهُ فِی أَمْرِهِ
“سپاس خدای را که هیچ ضدیت کننده ای در ملک و سلطنت او وجود ندارد و هیچ مخالفی در امر او نیست.”
ستایش دیگری است از خداوند تبارک و تعالی که او در عالم وجود یکتا است فرمان فرمان او است هیچ کس نه در مرحله ای است که بتواند با او ضدیت کند یا با او منازعه و مخالفت کند. اینها جهات مختلفی است که به حمد الهی می پردازد
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لا شَرِیکَ لَهُ فِی خَلْقِهِ وَ لا شَبِیهَ [شِبْهَ‏] لَهُ فِی عَظَمَتِهِ

“سپاس خدای را که در آفرینش او شریکی برای او نیست و در عظمت او شبیهی برای او وجود ندارد؛
” شریک نداشتن در خلق یعنی خدا عالم را آفرید و در این آفرینش هیچ شراکتی برای او وجود نداشت و هیچ کس شریک او نبود؛ پس در اداره عالم هم هیچ کس شریک او نیست.

قرآن می فرماید اگر از مشرکین سوال کنید که آسمان و زمین را چه کسی آفریده؟ پاسخ می دهند خدا ! پس شما چرا به جای دیگری می روید؟ او که آفریده خودش هم اداره میکند؛ در عظمت او شبیهی برای او نیست

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِی فِی الْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ
“سپاس خدای را که امر او در خلقت او نافذ است و حمد او جاری است”
الظَّاهِرِ بِالْکَرَمِ مَجْدُهُ ”
خدایی که بزرگواریش در لطف و کرامت پدیدار است. کرامت در مجد و عظمت او ظاهر است”

الْبَاسِطِ بِالْجُودِ یَدَهُ
“پروردگاری که دست او در جود و بخشش گشاده است؛”
این قسمت از دعا هر فقره اش با حمد الهی بیان می شود
• الحَمدُ لِلَّهِ بِجَمیعِ مَحامِدِهِ کُلِّها عَلیٰ جَمیعِ نِعَمِهِ کُلِّها.

• [«جمیع حمد و ستایش مختصّ ذات لا یزال است بر تمامی نعمت‌های او

• ستایش مخصوص پروردگاری است که در سلطنت و حکومت او را هم‌آورد و شریکی نیست، و در اراده و مشیّت او رقیبی قرار ندارد. و حمد از آنِ خدایی است که شریک در خلق ندارد و در عظمت و جلال شبیهی برای او متصوّر نیست.

• ستایش مخصوص خدایی است که ارادۀ او در عالم خلق سریان دارد، و توصیف او به نیکی در همه جا جریان دارد، و عظمت او به‌واسطۀ کرم و بخشش در همۀ زوایای عالم هستی به چشم می‌خورد، و دست او به جود و عطاء در همۀ عوالم وجود ظاهر و آشکار است، و از خزائن رحمت او هیچ‌گاه کاسته نخواهد شد، و از زیادی بخشش و سریان فیض جز فضل و نصیب بیشتر از آن او نخواهد بود.

• به‌درستی‌که او دارای عزّت، و مختصّ به بخشندگی و اعطاء است.»] •
• این ها توصیفات جدیدی است؛ جهات دیگری است از وصف خداوند متعال.
الَّذِی لا تَنْقُصُ خَزَائِنُهُ وَ لا تَزِیدُهُ [یَزِیدُهُ‏] کَثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلا جُودا وَ کَرَما
“خدایی که گنجینه های او نقص نمی پذیرد.
.و کثرت عطای او جز جود کرم بر او چیزی نمی افزاید”

این وصف در قبال مخلوق است چرا که ما اگر بر حسب ظاهر چیزی ببخشیم یا هزینه کنیم اموال ما کاسته می شود از حساب های بانکی کاسته می شود اما درباره پروردگار این گونه نیست خزائن او هر چه که ببخشد کم نمی شود.

فراوانی عطا و بخشش چیزی جز جود و کرم بر او نمی افزاید
إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ “او بسیار با عزت مقتدر و بخشنده است.
حالا كه خدا را با اين اوصاف جود و كرم و عطا و بخشش ياد كرد حالا حاجت خود را طلب مي كند .

” اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ قَلِیلا مِنْ کَثِیرٍ مَعَ حَاجَةٍ بِی إِلَیْهِ عَظِیمَةٍ وَ غِنَاکَ عَنْهُ قَدِیمٌ وَ هُوَ عِنْدِی کَثِیرٌ وَ هُوَ عَلَیْکَ سَهْلٌ یَسِیرٌ. “خدایا از تو در خواست می کنم اندکی از بسیار را با آنکه نیاز من به آن بسیار است و بی نیازی تو از او از ازل بوده است. این چیزی که می خواهم در نزد من بسیار است و در نزد تو سهل و آسان است”

در حقیقت در این چند جمله می خواهند بگویند هرچه را که من بخواهم از نظر آنچه در نزد تو است اندک است از نظر آن که نیاز من است بسیار بزرگ و عظیم است.

مناجات و ابراز خضوع

این فراز بعدی یک مناجاتی است که اظهار خضوع ویژه ای است به حضور پروردگار
اللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَکَ عَنْ ذَنْبِی
وَ تَجَاوُزَکَ عَنْ خَطِیئَتِی
وَ صَفْحَکَ عَنْ ظُلْمِی
وَ سَتْرَکَ عَلَى [عَنْ‏] قَبِیحِ عَمَلِی
وَ حِلْمَکَ عَنْ کَثِیرِ [کَبِیرِ] جُرْمِی عِنْدَ مَا کَانَ مِنْ خَطَایَ [خَطَئِی‏] وَ عَمْدِی
“خدایا عفو تو از گناهان من
و گذشت تو از خطاهای من
و بخشش تو از ظلم و کج روی من
و این که من هرچه عمل قبیح انجام می دهم تو روی آن را می پوشانی
بردباری تو در قبال جرم فراوان من؛
چه آنجا که من اشتباه کردم و چه عمدا مرتکب خطائی شدم”
این چند مسئله من را به یک طمع بی مورد انداخته است؛ کدام چند مسئله؟

۱) هر گناهی که کردم بخشیدی

۲)هر خطائی از من سر زد تو هم گذشت کردی

 ۳) هر ظلمی از من پیش آمد تو بخشیدی

۴) هر قبیحی از من سر زد تو پوشش دادی اجازه ندادی رسوا بشم.

۵) جرم من فراوان بود تو بردباری کردی أَطْمَعَنِی فِی أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ ”
من را به طمع انداختی که من از تو چیزهای ی درخواست کنم که استحقاق و شایستگی آن را ندارم”

یعنی بس که تو خوب با من برخورد کردی به تعبیرخود ما رومون زیاد شده؛ تا یک حدودی این عنایت در پدر و مادر هم هست به گونه ای به فرزند خدمات می دهند و از او می گذرند که خیلی راحت فرزند هرچه خواسته داره با یک حالت طلبکارانه ای از پدر و مادر می خواهد .

پدر و مادر یک بارقه ای از رحمت خداوند در آن ها است که این گونه خدمات می دهند؛
می گوید خدایا اینقد تو کریمانه با من برخورد کردی که من به طمع افتادم که چیزهایی را بخواهم از تو که استحقاقش را ندارم.
الذی رَزَقْتَنی مِنْ رَحْمَتِکَ وَاَرَیْتَنی مَنْ قُدْرَتِکَ
“عنایتی که تو از رحمتت برای من روزی کردی و از قدرتت آن ها را به من نشان دادی
” وَعَرَّفْتَنی مِنْ اِجابَتِکَ

• [«بار پروردگارا، گذشت تو از گناه من و چشم‌پوشی تو از لغزش و خطای من، و بخشش تو از ظلم و ستم من، و ستّاریّت و پرده‌پوشی تو بر کار زشت و ناهنجار من، و بردباری تو از کارهای خلاف و جرم من، چه از روی خطا و غفلت و چه از روی عمد،

• مرا به طمع می‌اندازد که از تو درخواست لطف و کرامتی کنم که خود هیچ‌گاه مستوجب آن نبوده‌ام، که آن برخورداری از دریای رحمت تو، و تماشای قدرت و استیلاء بر جمیع مقدّرات و حوادث عالم وجود است، و اینکه با اجابت دعاء و برآوردن تقاضای من، خود را به من شناسانده‌ای.

• بنابراین با حال طمأنینه و بدون ترس و دلهره از تو درخواست می‌کنم و تو را همدم و مونس خویش می‌پندارم و بدون خوف و دلهره از تو تقاضا می‌نمایم، و آن‌قدر در این ارتباط و انس با تو پیش رفتم که با جرئت و جسارت و اصرار در راه و مقصدم به سوی تو درخواست می‌کنم.

فَصِرْتُ اَدْعُوکَ آمِناً وَاَسْئَلُکَ مِسْتَاءنِساً لا خآئِفاً وَلا وَجِلاً

“و اجابتت را به من شناساندی یعنی به من نشان دادی که من را اجابت می کنی و حالا وضعیت من به جایی رسیده که من با امنیت خاطر از تو درخواست میکنم”
ما در خانه هرکسی با امنیت خاطر نمی توانیم برویم گاهی ممکن از دوستی بزرگی چیزی می خواهیم هی خودمون جمع و جور میکنیم حالا ناراحت میشود یا خوشش میاد ؟

خدايا ، این قدر با من زیبا برخورد کردی که در امنیت خاطر از تو درخواست میکنم و با حالت انس از تو می خواهم
خودمانی چه طور فرزند از مادر هرچی میخواهد تقاضا میکند وقتی از تو چیزی می خواهم نه ترسی در دلم هست و نه اضطرابی دارم که تو در جواب من بگویی تو گناه کردی

مُدِلاًّ عَلَیْکَ فیما قَصَدْتُ فیهِ اِلَیْکَ
“با ناز و دلال هرچه از تو می خواهم می گیرم”
مُدِلاًّ یعنی من بر تو فخر می فروشم ناز میکنم آن چیزی را که قصد میکنم طلبکارانه درخواست میکنم
فَاِنْ اَبْطَاَ عَنّی عَتَبْتُ بِجَهْلی عَلَیْکَ
اگر حاجت من را با کندی و با طول زمان به من بدی من با جهالت به تو عتاب و خطاب میکنم که خدایا مگر از تو چیزی کم می شود؟

• و اگر چنانچه انجام حاجت و تقاضایم را به تأخیر اندازی به‌واسطۀ جهل و غفلتم، تو را مورد خطاب و عتاب قرار می‌دهم؛ درحالی‌که شاید تأخیر در برآورده شدن حاجات من، به صلاح و رشاد من بوده باشد، زیرا تو به عاقبت امر و نهایت مسائل من آگاه و دانایی.

وَلَعَلَّ الَّذی اَبْطَاَعَنّی هُوَ خَیْرٌ لی
“چه بسا آن چیزی که برای من به تاخیر میندازی به نفع من است ”
معلوم نیست آن چیزی که من می خواهم حتما به خیر من باشد من باید بگویم او از من حکیم تر است پس اگر حاجت من را به تاخیر انداختی برای من خیر است نه این که به خداوند عتاب و خطاب کنم
لِعِلْمِکَ بِعاقِبَهِ الاْمُورِ “چون تو هستی که پایان کار را میدانی
” فَلَمْ اَرَ مَوْلاً کَریماً اَصْبَرَ عَلی عَبْدٍ لَئیمٍ مِنْکَ ”
خدایا من تا امروز مولایی با این کرامت ندیدم که بر بنده ای لئیم مثل صبری که تو نسبت به من داری صبر پیشه کرده باشد بنابراین به‌مانند تو مولای کریمی ندیدم که بر بندۀ لئیمی همچون من، این‌چنین صبور و بردبار باشد!»]

• یا رَبِّ، إنَّکَ تَدعونی فَأُوَلّی عَنکَ، و تَتَحَبَّبُ إلَیَّ فَأتَبَغَّضُ إلَیکَ،
• [«ای پروردگار من! تو مرا به سوی خویش می‌خوانی ولی من از تو روی برمی‌گردانم،

• و به من محبّت می‌ورزی ولی با تو درشت‌خویی و ناسازگاری می‌نمایم، و باب دوستی و آشنایی می‌گشایی امّا من به سمت و سوی تو اقبال نمی‌کنم؛ گویی که منّتی بر گردن تو دارم و بر تو ناز می‌فروشم!

• درحالی‌که هیچ مانعی در فیضان رحمت و احسان به من ایجاد نمی‌کند، و همچنان کرامت و لطف تو با وجود چنین حالاتی بر من جاری و ساری است. و جود و عطایت را از من دریغ نمی‌نمایی. پس بر بندۀ جاهل خویش رحمت‌ آور، و با فضل و احسانت به او عطا فرما! زیرا که جود و کرامت مختصّ ذات تو است.»]

” عَلَیَّ یا رَبِّ اِنَّکَ تَدْعُونی فَاُوَلّی عَنْکَ ”
تو من را می خوانی من به تو پشت میکنم ”
گاهی می شود که خداوند باب رحمتش را باز میکند در ماه مبارک رمضان را می گشاید نظر لطفش را بر بنده زیاد میکند او را دعوت میکنه به خلوت شب و به مناجات اما بنده مومن به جای خلوت و عبادت به کارهای دیگر می پردازه

روایتی زیبا در میزان الحکمه درباره نماز شب آمده است : « وقتی بنده ای در تاریکی شب به خلوت خداوند بر می خیزید راز و نیاز میکند ؛ خداوند به ملائکه خطاب میکند بنده مرا ببینید در تاریکی شب به خلوت با من برخاسته در حالیکه آن ها که اهل غفلت هستند خواب هستند کسانی که اهل باطل هستند در لهو هستند ولی او وقتش را با خلوت با من پر میکند »

وَتَتَحَبَّبُ اِلَیَّ فَاَتَبَغَّضُ اِلَیْکَ
“تو به من محبت می کنی من به تو بغض می ورزم”
گاه مادر برای این که فرزند را متذکر کند به او اخم میکند این عمل مادر از روی محبت است ولی گاه فرزند بغض میکند؛ همچنین گاه خداوند برای لطف گوش بنده را می تاباند که بنده برگردد و متذکر شود اما بنده مرتبا جسارت میکنی .
وَتَتَوَدَّدُ اِلَیَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْکَ
“تو به من مودت میکنی اما من به تو روی نمی آورم” ؛

پنج وعده به ما دستور داده شده که به نماز بایستید با خداوند صحبت کنید. در نماز به ما وعده داده شده است وقتی که به نماز می ایستیم و الله اکبر گفته می شود از آن سمت هم ارتباط برقرار می شود و هاله ای از نور از نوک قدم نماز گزار را فرا می گیرد تا عالم بالا.

کَاَنَّ لِیَ التَّطَوُّلَ عَلَیْکَ
“تا جایی که گویا من بر تو نازی می فروشم مثل این که من منتی بر تو دارم .”
این فراز دعا بسیار زیبا است چرا که بدی بنده باعث نمی شود که خدا لطفش از وی قطع کند.

مانند پدر و مادر؛ رحمتی که در والدین وجود دارد بارقه ای از رحمت خدا است ؛ قطره ای است از دریای رحمت الهی؛ جلوه رحمت الهی در آن هستند. این همه که فرزندان خطا و اشتباه میکنند اما والدین از آموزش آن ها دست بر نمی دارند مثلا پیگیری می کنند تا برای وی مدرسه ای مناسب پیدا کنند با وجود همه خطا و اشتباهات فرزند باز پدر و مادر دست از سعی و تلاش برای به کمال رسیدن فرزندانشان کوتاهی نمی کنند.

بالاترین مرحله این رحمت را خداوند دارد؛ آن قدر لطف خدا فراوان است که دیگر آن را احساس نمیکنیم مثل هوا که در آن غرق هستیم ولی آن را احساس نمی کنیم

• فصرت ادعوك آمنا و اسئلك مستأنسا لا خائفا ولاوَجِلاً مُدِلاًّ علیك فیما قصدت فیه الیك فان ابطأ عنى عَتَبْتُ بجهلى علیك و لعل الذى أبطأ عنى هو خیرلى لعلمك بعاقبة الأمور…
• در این بخش از دعا مى‏گوییم:

• خدايا لطف و رحمت تو موجب شده كه من با این همه گناه با آرامش خاطر تو را بخوانم و با احساس محبت و انس از تو حاجت بخواهم بى‏آنكه بیم و هراسى به خود راه دهم در حالى كه مقصودم را عاشقانه و با ناز و كرشمه با تو در میان مى‏گذارم و اگر حاجتم دیر آید، از روى نادانى با عتاب و خطاب با تو چون و چرا مى‏كنم. با این كه ممكن است دیر شدن اجابت به سود من باشد، زیرا سرانجام كارها را تو مى‏دانى و من از اسرار عالم آگاه نیستم و از آینده چیزى نمى‏دانم

• هر چند لطف خداوند اقتضا دارد كه ما هیچ گاه از درگاهش نومید نباشیم و همواره با امیدوارى عرض حاجت كنیم ولى باید
بدانیم كه لطف او با حكمت و مصلحت همراه است و بسیارى از تقاضاها و حاجتهاى ما به صلاح ما نیست زیرا این عالم، عالم ماده و عالم تضاد و تزاحم است و چه بسیار چیزها كه در محدوده تزاحم و تضاد نه به صلاح ما و نه به صلاح دیگران است و چه بسا در این محدوده امكان وجود ندارد البته خدا دعاى ما را بى‏پاسخ نمى‏گذارد و بى‏درنگ لبیك مى‏گوید و اگر خواسته ما را نمیدهد ولى براى ما پاداشى بزرگ مقدر مى‏فرماید و براى روز گرفتارى (روز قیامت) ما ذخیره مى‏كند

• نخست: خدا را خواندن و او را صدا زدن و اسماء صفاتش را به زبان آوردن.

• دوم: از او حاجت خواستن.

• در بعد نخست هیچ دعایى و هیچ ندایى بى پاسخ نمى‏ماند.
• اما بعد دوم دعا ممكن است گاهى به تأخیر بیفتد .
• در این بخش از دعا مى‏توان به چند نكته اشاره كرد

الف) ادب دعا

• كه مبادا لطف و عنایت الهى سبب شود كه ما ادب دعا و ادب حضور را فراموش كرده و در برابر پروردگار خود را
• طلب‏كار بدانیم زیرا ما هیچگونه حقى بر خداوند نداریم كه آن را مطالبه كنیم

• ب) آنكه دعاهاى ما بى پاسخ نمى‏ماند و وعده الهى به مقتضاى
• (اذا سئَلَكَ عِبادى عَنّى فإنّى قریبٌ أجیبُ دَعْوةَ الداعِ إذادَعانِ…» عملى خواهد شد
• .

• ج) آنكه مبادا تأخیر در پاسخ سبب نومیدى شود چون بعضى از خواسته‏هاى ما به صلاح ما نیست و خدا صلاح ما را بهتر مى‏داند و آنرا به آینده موكول مى‏كند و این آینده ممكن است روز قیامت باشد چه بسا تقاضایى كه در دنیا عملى نیست،

• زیرا دنیا دار تزاحم است و بندگان خدا گاهى چیزهاى متضاد مى‏خواهند كه در محدوده این عالم و در جهان ماده قابل تحقق نیست و به قول شاعر :

• هر كه نقش خویشتن بیند در آب برزگر باران و گازر آفتاب
• دو دشمن هر یك پیروزى خود و شكست حریف را مى‏خواهند و جمع پیروزى و شكست براى هر دو امكان ندارد پس خداوند دعاها را بر طبق حكمت و نظام احسن مستجاب مى‏فرماید

• و در صحنه تزاحم دعاى مؤمنان با پاداش نیك و دعاى كافران با پاداش متناسب به اجابت مى‏رسد و احیانا اگر براى كافران در ظاهر پیروزى دیده مى‏شود این پیروزى به خیر آنها نیست.

• و این گونه رخ دادها ممكن است در واقع براى مؤمنان آزمایش و براى كافران و املاء و استدراج باشد خداوند در قرآن مى‏فرماید

• والذین كذّبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون
• آنانكه آیات ما را تكذیب كنند آنها را به تدریج نابود مى‏كنیم .
• و نیز مى‏فرماید:
• ولایَحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلى لَهُم خیرٌ لانفسهم إنَّما نُملى لهم لِیَزدادوا إثْما و لَهُم عذاب مهین

• كافران گمان نكنند كه این مهلت چند روزه به سود آنها است ما آنها را مهلت مى‏دهیم تا به گناه خویش بیفزایند و گرفتار عذابى دردناك شوند .

• در برابر اگر مؤمنان دچار درد و رنج مى‏شوند براى آن است كه سره از ناسره (خالص از ناخالص) جدا شود و مؤمنان مخلص از پاداش بیشتر بهره گیرند .

• پس دعا و درخواست مؤمنان هیچگاه بى پاسخ نمى‏ماند. پس هیچگاه از دعا خسته نشوید و همواره خدا را بخوانید كه لطف پروردگار مرهون دعاهاى شما است چنانكه مى‏فرماید

• : قل ما یعبأبكم ربى لولا دعاؤكم؛

• بگو اگر دعاهاى شما نباشد پروردگار من به شما عنایتى نمى‏كند

• دعا نشانه بندگى و وسیله عروج بنده به سوى خدا است.

• با دعا و راز و نیاز ونماز انسان به معراج مى‏رود و به خدا نزدیك مى‏شود و سرّ نماز و حقیقت آن دعا است

• كه صلوة در اصل به معنى دعا و دعا مغز عبادت است نماز وسیله تقرب هر انسانِ پرهیزكار به خدا است
• .
• فلم ارمولىً كریما اصبر على عبدلئیم منك على یا رب، انك تدعونى فاولى عنك و تتجبب الىّ فاتبغض الیك و تودّد الى فلا اقبل منك كان لى التطول علیك فلم یمنعك ذلك من الرحمة لى و الاحسان الىّ والتفضّل علىّ بجودك و كرمك فارحم عبدك الجاهل وجد علیه بفضل احسانك انك جواد كریم.

• خدایا! من هیچ مولاى كریمى را شكیباتر از تو نسبت به بنده لئیم و بخیلى مانند خود ندیده‏ام. پروردگارا! تو مرا مى‏خوانى و من از تو روى مى‏گردانم. تو به من محبت مى‏كنى و من دشمنى، تو نسبت به من اظهار دوستى و مودت مى‏كنى و من پذیرا نیستم گویا كه من بر تو منتى و حقى دارم ولى تمام این برخوردهاى ناشایست من، تو را از رحمت و نیكى و تفضل نسبت به من باز نمى‏دارد.

• خدایا! رفتار من از روى نادانى است پس بر بنده نادانت مگیر و او را مشمول رحمتت قرار داده و با فضل و احسان و كرمت با او رفتار كن كه تو جواد و كریمى

همچنین ببینید

عدد هفت در فرهنگ دین اسلام

  ج – عدد هفت در فرهنگ دین اسلام معادل عدد «هفت» در زبان عربی …

هفت طبقه ی آسمان

هفت طبقه ی آسمان در این زمینه آیات فراوانی در قرآن آمده که به آنها …

اسرار و عجایبی درباره ی عدد هفت

اسرار و عجایبی درباره ی عدد هفت عدد هفت عددی است که شاید مثل همه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *