شرح دعای افتتاح قسمت نوزدهم
شرح دعای افتتاح قسمت نوزدهم
• الحَمدُ لِلَّهِ مالِکِ المُلکِ مُجری الفُلکِ مُسَخِّرِ الرّیاحِ فالِقِ الإصباحِ دَیّانِ الدّینِ، رَبِّ العالَمین.
• [«حمد مخصوص خدایی است که سلطنت و هیمنه بر خلایق مختصّ ذات اوست، کسی که کشتیها را بر روی آب به حرکت درمیآورد و بادها را در جهت جریان حوادث در تسخیر خود قرار داده است و صبح شفق را از دل ظلمت شب بیرون میکشد، و او است که قوام دین و شرع به او پیوسته است، و هم او است که پروردگار و تربیتدهندۀ خلایق میباشد.»]
• . این بخش از دعا در ارتباط با ربوبیت آفریدگار است از این رو با صفت رب العالمین پایان مىیابد
• و بعد در ادامه می فرماید:
• الحمدلله مالك الملك مجرى الفلك مسخّرالریاح فالق الاصباح دیان الدین رب العالمین
• در این بخش از دعا مىگوییم:
• سپاس خداى را كه مُلك جهان از آن او و نظام عالم با تدبیر و أراده او سامان مىیابد.
• كشتىها در دریاها به أراده او در جریان است
• و بادها با تسخیر وى در نوسان است.
• اوست كه سینه افق را شكافته و روشنایى بامداد را از آن بیرون مىآورد(و تاریكى شب را به روشنى روز تبدیل مىكند)
• خدایى كه قانونگذار و آغازگر دین و شریعت است.
• نظام تكوین و تشریع از سوى او و قانون دین و شریعت از جانب او تنظیم و تدوین مىشود زیرا او ربالعالمین و پروردگار جهانیان است.
• اَلحَمدُ لِلّهِ عَلیٰ حِلمِهِ بَعدَ عِلمِهِ، و الحَمدُ لِلَّهِ عَلیٰ عَفوِهِ بَعدَ قُدرَتِهِ، و الحَمدُ لِلَّهِ عَلیٰ طولِ أناتِهِ فی غَضَبِهِ و هو قادِرٌ عَلیٰ ما یُرید.۱
• «تمام مراتب حمد، اختصاص به خدا دارد، چون او خداوندی حلیم است بعد از اینکه علیم است، حلم و بردباری و صبر دارد با وجود اینکه علم دارد، و عفو و آمرزش دارد با وجود اینکه قدرت دارد؛ و حمد اختصاص به خدا دارد،
• بر طول زمان بردباری و تحمّل و صبرش در عین غضبش، و در حالتیکه بر هر کاری که بخواهد، قدرت دارد.»
• منافات علم و حلم در میان اهل ظاهر
• امیرالمؤمنین علیه السّلام دربارۀ صفات متّقین در خطبۀ همام دارند:
• یَمزُجُ الحِلمَ بِالعِلم؛
• «متّقین کسانی هستند که بردباری را با علم ممزوج و مخلوط میکنند.»۱ (یعنی علم بدون حلم به درد نمیخورد!)
• اینجا داریم:
• الحَمدُ لِلَّه علیٰ حِلمِه بعد عِلمِه؛ «حمد اختصاص به خدا دارد که با وجود علم، حلم دارد!»
• یعنی با وجود اینکه به عمل و گناه و خطا و نیّت بد انسان علم دارد، او را نمیگیرد و فوراً مؤاخذه و محاکمه نمیکند، و تعجیل به عقوبت نمیکند!
• در قرآن مجید داریم:
• ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ﴾.۱
• «سرعت کنید به سوی مغفرت خدا و بهشتی که خدا برای مؤمنین معیّن کرده است!»
• سرعت کنید یعنی خود را پس نیندازید [و تأخیر نکنید]؛ تند بروید، امّا نه تندیای که از حد تجاوز کنید.
• افرادی که فقط علم دارند، در فتوا و قضاوت و رأیدادن عجله میکنند؛ آن تبحّر به آنها اجازه نمیدهد که صبر کنند و بعد قضاوت کنند، تا دو نفر برای حکومت پیش آنها بیایند فوراً حکم میکنند، چه بسا که همان سرعت او موجب اشتباهش بشود.
• وقتي حکم میکند باید مطالب دو طرف را با کمال دقّت و احتیاط بررسی کند و تأمّل کند، و از روی صبر بین آن دو به تساوی حکم کند؛ اگر عجله کند درست نیست!
• خداوند علیّ أعلیٰ آنقدر حلم دارد، در عین اینکه علم دارد! البتّه اگر خدا فقط علم داشت، و حلم نداشت، آن هم خیلی مهم بود، نه اینکه مهمّ نبود؛ چون علم خدا کافی است دیگر! علم دارد و چون علم دارد، به مقتضای علمش مؤاخذه میکند.
• بنده نمیتواند به خدا بگوید: «مؤاخذه نکن!» چون او عبد است و آن هم مولا است، مولا فرمانی داده ولی او اطاعت نکرده و مستحّق عقوبت شده است.
• امّا نه، اینقدر خدا عالی و رفیع و لطیف است که با وجود علم و با وجود اینکه میداند، به روی خود نمیآورد؛ بنده گناه و معصیت میکند و او اعتنا نمیکند، صبر میکند تا اینکه إنشاءاللَه این بنده خودبهخود برگردد و قبل از اینکه خدا او را مؤاخذه کند، راه را پیدا کند و برود.
• پس بنابراین توأم کردن حلم با علم از صفات خدا و از صفات انبیا و اولیا است، و الاّ هر عالمی حلم ندارد.
• تنافی قدرت با عفو و اغماض، در میان اهل دنیا
• و الحَمدُ لِلَهِ علیٰ عَفوِهِ بعدَ قُدرَتِه؛ «حمد اختصاص به خدا دارد که با وجود قدرت، عفو میکند!»
• افرادی که قدرت دارند، اهل عفو و إغماض نیستند. مثلاً دزد آمده منزل کسی و میگویند: برو دزد را بگیر! میروند و دزد را میگیرند و میآورند. اگر صاحبخانه اهل قدرت نباشد، خب با دزد دعوایی میکند و یک سیلی میزند و
• میگوید: «چرا دزدی کردی؟!» امّا اگر مثلاً سلطانی است و قدرت دارد، که آن را به تمام انحاءِ عقوبت، عقوبت کند میگوید: «تکّه تکّهاش کنید! دزد آمده منزل من دزدی کرده!!» و سابق هم اگر دزدها را گیر میآوردند، تکّهتکّه میکردند.
• میگویند: در زمان مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف که در مشهد بودند، و چون در یکی از دهات مشهد به نام نخودک تردّد میکردند، به حاج حسنعلی نخودکی معروف شده بودند، ولی در اصل اصفهانی بودند؛ چون اصلاً اصفهان بودند و مشهد نبودند. یکی از شاهزادهها که گویا عینالدّوله بوده که در اصفهان حکومت داشته است یک روز یکی دوتا از قالیچههای قیمتی او را دزد میبرد؛ میآیند پیش آشیخ حسنعلی که اهل ورد و دعا و مَغیبات بود و تقاضا میکنند که این دزد را پیدا کند.
• آشیخ حسنعلی میگوید: «من کاری میکنم که دزد، قالیچههایتان را بیاورد و بگذارد؛ ولی من دزد را معرّفی نمیکنم، و نمیتوانم معرّفی کنم!»
• گفتند: «نه آقا، حتماً این کار را باید بکنی! تقاضا میکنیم!» میگوید: «نه، نمیشود!» میگویند: «خیلی خوب، حالا بگو قالیها را بیاورد!»
• میگذرد، میبینند قالیها در خانه است ـ حالا به چه وسیلهای قالیها را آوردند و سر جایش گذاشتند، خدا میداند! ـ عینالدّوله میبیند که آشیخ حسنعلی همچنین قدرتی دارد که قالیچههایی را که دزد برده بود، الآن آوردهاند و در خانه پهن کردهاند؛
• حاج حسنعلی را حاضر میکند و میگوید: «باید دزد را معرّفی کنی!» میگوید: «معرّفی نمیکنم.»
• میگوید: «معرّفی نمیکنی؟!» رو میکند به أکَرِهها و نوچههایش و میگوید: «شیخ را بگیرید زیر شلاّق!»۱ و حاج شیخ حسنعلی را با این مقامات میاندازند زیر شلاّق! امّا همینکه میخواهند شلاّق بزنند، گویا شیخ حسنعلی از آن ارادههای
• باطنی میکند و دست آنها میایستد و خود عینالدّوله به دلدردی مبتلا میشود، و دیگر خجالت میکشند و عذرخواهی میکنند و شیخ حسنعلی هم از آنجا برمیخیزد و میآید،
• و میگوید: «دیگر اصفهان نمیمانم!» و یکسره حرکت میکند برای مشهد، و دیگر هم از این کارها نمیکند، یعنی مال دزدی را پیدا نمیکند؛ چون اگر پیدا کند، خب میرود زیر شلاّق و میگویند: دزد را معرّفی کن!!
• حالا اگر معرّفی کند، اوّلاً معرّفیاش غلط است؛ و ثانیاً اگر معرّفی کند آنها که به قانون شرع، نمیتوانند دست آن دزد را ببرند، چون باید چهار شاهد عادل دزد را ببینند که دزدی کرده است تا اینکه حد بر او جاری کنند؛ اینجا که شاهدِ عادل ندیده است و از روی علم غیب دزد را معیّن کرده است.
• حالا اگر دزد بیچاره را معرّفی کند، چهکارش میکند؟! شیخ را که زیر شلاّق میاندازد، خودِ دزد را زیر چه میاندازد؟! زیر شمشیر برّنده قطعهقطعهاش میکند!
• ظهور قدرت حقیقی، در خویشتنداری و غلبه بر هواهای نفسانی
• پس هر قدرتمندی عفو ندارد و عقاب میکند! امّا قدرت آن قدرتمندی واقعیّت دارد و از همۀ قدرتها عالیتر است، که قدرت خویشتنداری داشته باشد.
• امیرالمؤمنین شجاع بود، امّا شجاعت داریم تا شجاعت! یکوقت شمشیر به دست میگیرد و میزند؛ ولی یکوقت شمشیر به دست میگیرد، امّا شمشیر به اختیار او است.
• خویشتنداری امیرالمؤمنین علیه السّلام در عین قدرت
• امیرالمؤمنین بعد از رحلت رسول خدا، شمشیر را غلاف کرد؛ این شَجاعت امیرالمؤمنین ـ شَجاعت؛ شُجاعت غلط است ـ از کندن درِ خیبر و کشتن عَمرو بن عبدوَد بالاتر است.
• شجاعت اینجا است که شمشیر در مشت او است و اگر بخواهد، تمام مدینه را سیلابِ خون میکند، امّا خدا و پیغمبر دوست ندارند. بر
• خود او هم خیلی گران است که شمشیر را غلاف کند؛ چون علی یگانه یل میدان بیشۀ شجاعت و وصیّ پیغمبر است و دارند حقّ او را میبرند، امّا صبر میکند برای نگهداری آن منظور عالی.
• این خیلی مشکل است که انسان با وجود قدرت، دست به عمل نزند؛ شخصی قادر باشد و عفو کند. یک وقت شخصی گناهی انجام داده است و به انسان میگوید: «آقا ببخشید!» انسان هم میبیند که کاری از دستش برنمیآید و حتّی گوشمالی هم نمیتواند بدهد، میگوید: «آقا عفوت کردم!»
• امّا یکوقت بر تمام جهاتِ او مسلّط است، و آن شخص گناهکار در پنجههای او اسیر است و میگوید: «عفو کردم.» اینجا قیمت دارد، این را میگویند: گذشت.
• الحمدُ لِلَهِ علیٰ عفوِه بعدَ قُدرته؛ «بعد از اینکه قدرت دارد، به تمام معنا عفو میکند.»
• الحَمدُ لِلَّهِ مالِکِ المُلکِ مُجری الفُلکِ مُسَخِّرِ الرّیاحِ فالِقِ الإصباحِ دَیّانِ الدّینِ، رَبِّ العالَمین.
• [«حمد مخصوص خدایی است که سلطنت و هیمنه بر خلایق مختصّ ذات اوست، کسی که کشتیها را بر روی آب به حرکت درمیآورد و بادها را در جهت جریان حوادث در تسخیر خود قرار داده است و صبح شفق را از دل ظلمت شب بیرون میکشد، و او است که قوام دین و شرع به او پیوسته است، و هم او است که پروردگار و تربیتدهندۀ خلایق میباشد.»]
• . این بخش از دعا در ارتباط با ربوبیت آفریدگار است از این رو با صفت رب العالمین پایان مىیابد
• و بعد در ادامه می فرماید:
• الحمدلله مالك الملك مجرى الفلك مسخّرالریاح فالق الاصباح دیان الدین رب العالمین
• در این بخش از دعا مىگوییم:
• سپاس خداى را كه مُلك جهان از آن او و نظام عالم با تدبیر و أراده او سامان مىیابد.
• كشتىها در دریاها به أراده او در جریان است
• و بادها با تسخیر وى در نوسان است.
• اوست كه سینه افق را شكافته و روشنایى بامداد را از آن بیرون مىآورد(و تاریكى شب را به روشنى روز تبدیل مىكند)
• خدایى كه قانونگذار و آغازگر دین و شریعت است.
• نظام تكوین و تشریع از سوى او و قانون دین و شریعت از جانب او تنظیم و تدوین مىشود زیرا او ربالعالمین و پروردگار جهانیان است.
• اَلحَمدُ لِلّهِ عَلیٰ حِلمِهِ بَعدَ عِلمِهِ، و الحَمدُ لِلَّهِ عَلیٰ عَفوِهِ بَعدَ قُدرَتِهِ، و الحَمدُ لِلَّهِ عَلیٰ طولِ أناتِهِ فی غَضَبِهِ و هو قادِرٌ عَلیٰ ما یُرید.۱
• «تمام مراتب حمد، اختصاص به خدا دارد، چون او خداوندی حلیم است بعد از اینکه علیم است، حلم و بردباری و صبر دارد با وجود اینکه علم دارد، و عفو و آمرزش دارد با وجود اینکه قدرت دارد؛ و حمد اختصاص به خدا دارد،
• بر طول زمان بردباری و تحمّل و صبرش در عین غضبش، و در حالتیکه بر هر کاری که بخواهد، قدرت دارد.»
• منافات علم و حلم در میان اهل ظاهر
• امیرالمؤمنین علیه السّلام دربارۀ صفات متّقین در خطبۀ همام دارند:
• یَمزُجُ الحِلمَ بِالعِلم؛
• «متّقین کسانی هستند که بردباری را با علم ممزوج و مخلوط میکنند.»۱ (یعنی علم بدون حلم به درد نمیخورد!)
• اینجا داریم:
• الحَمدُ لِلَّه علیٰ حِلمِه بعد عِلمِه؛ «حمد اختصاص به خدا دارد که با وجود علم، حلم دارد!»
• یعنی با وجود اینکه به عمل و گناه و خطا و نیّت بد انسان علم دارد، او را نمیگیرد و فوراً مؤاخذه و محاکمه نمیکند، و تعجیل به عقوبت نمیکند!
• در قرآن مجید داریم:
• ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ﴾.۱
• «سرعت کنید به سوی مغفرت خدا و بهشتی که خدا برای مؤمنین معیّن کرده است!»
• سرعت کنید یعنی خود را پس نیندازید [و تأخیر نکنید]؛ تند بروید، امّا نه تندیای که از حد تجاوز کنید.
• افرادی که فقط علم دارند، در فتوا و قضاوت و رأیدادن عجله میکنند؛ آن تبحّر به آنها اجازه نمیدهد که صبر کنند و بعد قضاوت کنند، تا دو نفر برای حکومت پیش آنها بیایند فوراً حکم میکنند، چه بسا که همان سرعت او موجب اشتباهش بشود.
• وقتي حکم میکند باید مطالب دو طرف را با کمال دقّت و احتیاط بررسی کند و تأمّل کند، و از روی صبر بین آن دو به تساوی حکم کند؛ اگر عجله کند درست نیست!
• خداوند علیّ أعلیٰ آنقدر حلم دارد، در عین اینکه علم دارد! البتّه اگر خدا فقط علم داشت، و حلم نداشت، آن هم خیلی مهم بود، نه اینکه مهمّ نبود؛ چون علم خدا کافی است دیگر! علم دارد و چون علم دارد، به مقتضای علمش مؤاخذه میکند.
• بنده نمیتواند به خدا بگوید: «مؤاخذه نکن!» چون او عبد است و آن هم مولا است، مولا فرمانی داده ولی او اطاعت نکرده و مستحّق عقوبت شده است.
• امّا نه، اینقدر خدا عالی و رفیع و لطیف است که با وجود علم و با وجود اینکه میداند، به روی خود نمیآورد؛ بنده گناه و معصیت میکند و او اعتنا نمیکند، صبر میکند تا اینکه إنشاءاللَه این بنده خودبهخود برگردد و قبل از اینکه خدا او را مؤاخذه کند، راه را پیدا کند و برود.
• پس بنابراین توأم کردن حلم با علم از صفات خدا و از صفات انبیا و اولیا است، و الاّ هر عالمی حلم ندارد.
• تنافی قدرت با عفو و اغماض، در میان اهل دنیا
• و الحَمدُ لِلَهِ علیٰ عَفوِهِ بعدَ قُدرَتِه؛ «حمد اختصاص به خدا دارد که با وجود قدرت، عفو میکند!»
• افرادی که قدرت دارند، اهل عفو و إغماض نیستند. مثلاً دزد آمده منزل کسی و میگویند: برو دزد را بگیر! میروند و دزد را میگیرند و میآورند. اگر صاحبخانه اهل قدرت نباشد، خب با دزد دعوایی میکند و یک سیلی میزند و
• میگوید: «چرا دزدی کردی؟!» امّا اگر مثلاً سلطانی است و قدرت دارد، که آن را به تمام انحاءِ عقوبت، عقوبت کند میگوید: «تکّه تکّهاش کنید! دزد آمده منزل من دزدی کرده!!» و سابق هم اگر دزدها را گیر میآوردند، تکّهتکّه میکردند.
• میگویند: در زمان مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف که در مشهد بودند، و چون در یکی از دهات مشهد به نام نخودک تردّد میکردند، به حاج حسنعلی نخودکی معروف شده بودند، ولی در اصل اصفهانی بودند؛ چون اصلاً اصفهان بودند و مشهد نبودند. یکی از شاهزادهها که گویا عینالدّوله بوده که در اصفهان حکومت داشته است یک روز یکی دوتا از قالیچههای قیمتی او را دزد میبرد؛ میآیند پیش آشیخ حسنعلی که اهل ورد و دعا و مَغیبات بود و تقاضا میکنند که این دزد را پیدا کند.
• آشیخ حسنعلی میگوید: «من کاری میکنم که دزد، قالیچههایتان را بیاورد و بگذارد؛ ولی من دزد را معرّفی نمیکنم، و نمیتوانم معرّفی کنم!»
• گفتند: «نه آقا، حتماً این کار را باید بکنی! تقاضا میکنیم!» میگوید: «نه، نمیشود!» میگویند: «خیلی خوب، حالا بگو قالیها را بیاورد!»
• میگذرد، میبینند قالیها در خانه است ـ حالا به چه وسیلهای قالیها را آوردند و سر جایش گذاشتند، خدا میداند! ـ عینالدّوله میبیند که آشیخ حسنعلی همچنین قدرتی دارد که قالیچههایی را که دزد برده بود، الآن آوردهاند و در خانه پهن کردهاند؛
• حاج حسنعلی را حاضر میکند و میگوید: «باید دزد را معرّفی کنی!» میگوید: «معرّفی نمیکنم.»
• میگوید: «معرّفی نمیکنی؟!» رو میکند به أکَرِهها و نوچههایش و میگوید: «شیخ را بگیرید زیر شلاّق!»۱ و حاج شیخ حسنعلی را با این مقامات میاندازند زیر شلاّق! امّا همینکه میخواهند شلاّق بزنند، گویا شیخ حسنعلی از آن ارادههای
• باطنی میکند و دست آنها میایستد و خود عینالدّوله به دلدردی مبتلا میشود، و دیگر خجالت میکشند و عذرخواهی میکنند و شیخ حسنعلی هم از آنجا برمیخیزد و میآید،
• و میگوید: «دیگر اصفهان نمیمانم!» و یکسره حرکت میکند برای مشهد، و دیگر هم از این کارها نمیکند، یعنی مال دزدی را پیدا نمیکند؛ چون اگر پیدا کند، خب میرود زیر شلاّق و میگویند: دزد را معرّفی کن!!
• حالا اگر معرّفی کند، اوّلاً معرّفیاش غلط است؛ و ثانیاً اگر معرّفی کند آنها که به قانون شرع، نمیتوانند دست آن دزد را ببرند، چون باید چهار شاهد عادل دزد را ببینند که دزدی کرده است تا اینکه حد بر او جاری کنند؛ اینجا که شاهدِ عادل ندیده است و از روی علم غیب دزد را معیّن کرده است.
• حالا اگر دزد بیچاره را معرّفی کند، چهکارش میکند؟! شیخ را که زیر شلاّق میاندازد، خودِ دزد را زیر چه میاندازد؟! زیر شمشیر برّنده قطعهقطعهاش میکند!
• ظهور قدرت حقیقی، در خویشتنداری و غلبه بر هواهای نفسانی
• پس هر قدرتمندی عفو ندارد و عقاب میکند! امّا قدرت آن قدرتمندی واقعیّت دارد و از همۀ قدرتها عالیتر است، که قدرت خویشتنداری داشته باشد.
• امیرالمؤمنین شجاع بود، امّا شجاعت داریم تا شجاعت! یکوقت شمشیر به دست میگیرد و میزند؛ ولی یکوقت شمشیر به دست میگیرد، امّا شمشیر به اختیار او است.
• خویشتنداری امیرالمؤمنین علیه السّلام در عین قدرت
• امیرالمؤمنین بعد از رحلت رسول خدا، شمشیر را غلاف کرد؛ این شَجاعت امیرالمؤمنین ـ شَجاعت؛ شُجاعت غلط است ـ از کندن درِ خیبر و کشتن عَمرو بن عبدوَد بالاتر است.
• شجاعت اینجا است که شمشیر در مشت او است و اگر بخواهد، تمام مدینه را سیلابِ خون میکند، امّا خدا و پیغمبر دوست ندارند. بر
• خود او هم خیلی گران است که شمشیر را غلاف کند؛ چون علی یگانه یل میدان بیشۀ شجاعت و وصیّ پیغمبر است و دارند حقّ او را میبرند، امّا صبر میکند برای نگهداری آن منظور عالی.
• این خیلی مشکل است که انسان با وجود قدرت، دست به عمل نزند؛ شخصی قادر باشد و عفو کند. یک وقت شخصی گناهی انجام داده است و به انسان میگوید: «آقا ببخشید!» انسان هم میبیند که کاری از دستش برنمیآید و حتّی گوشمالی هم نمیتواند بدهد، میگوید: «آقا عفوت کردم!»
• امّا یکوقت بر تمام جهاتِ او مسلّط است، و آن شخص گناهکار در پنجههای او اسیر است و میگوید: «عفو کردم.» اینجا قیمت دارد، این را میگویند: گذشت.
• الحمدُ لِلَهِ علیٰ عفوِه بعدَ قُدرته؛ «بعد از اینکه قدرت دارد، به تمام معنا عفو میکند.»
•
• بردباری و حلم خداوند در حین غضب نمودن
• و الحمدُ لِلَهِ علیٰ طولِ أناتِه فی غَضبهِ.
• أنات به معنای بردباری و حلم است. حمد اختصاص به خدا دارد، حمد بر این کار خدا که أنات و بردباریاش خیلی بلند است و خیلی طول میکشد، در عین غضب. غضب دارد و غضب هم کرده است،
• چون عملی که انجام داده شده، عمل زشتی است و مستلزم رحمت نیست، بلکه مستلزم عقوبت است؛ امّا صبر میکند و مهلت میدهد، و همینطور، مهلت میدهد تا آنجایی که در سرحدّ امکان است،
• آنجایی که دیگر قابلیّت نیست و برای آن شخص متمرّد برگشت نیست: ﴿فَأَخَذۡنَٰهُمۡ أَخۡذَ عَزِيزٖ مُّقۡتَدِرٍ﴾،۱ قمر ۴۲ او را با یدِ قدرت میگیرد. و این قدرت از طرف پروردگار، خیلی عجیب است؛ در عین غضب، میگوید: صبر کن!
• صبر یعنی: آدم عصبانی شده است و دارد عرق میریزد، در عین عصبانیّت که دشمن را گرفته است، صبر کند و یک مهلت عجیبی هم به او بدهد، و در عین عصبانیّت هم باشد!! امّا اگر آدم از عصبانیّت بیفتد و بعد او را مهلت بدهد، خب تغییر حال پیدا کرده است.
• خدا تغییر حال نمیدهد، پس وقتی خدا غضب کند، غضبش تبدیل به رحمت نمیشود، مگر اینکه طرف توبه کند یا برگردد. ولی وقتی این شخص به همان حال اوّلیۀ خودش باقی است و توبه نکرده، پس غضب خدا هم ادامه دارد؛ امّا در عین اینکه غضبش ادامه دارد و هر لحظه میتواند طرف را عقاب کند، ولی عقاب نمیکند.
• بهخلاف افراد بشر که اگر بخواهند به مقتضای غضبشان عمل کنند، چه بسا زمان طول میکشد. مثلاً کسی دیگری را کشته است، حالا اگر ولیّ خون او میخواهد قاتل را قصاص کند، فوراً که نمیتواند او را بکشد؛ باید بیاید نزد حاکم و اثبات کند و حاکم هم باید حکم کند، و قبل از اینکه حاکم حکم کند که نمیتواند قصاص کند. ممکن است تا حاکم حکم کند، طول بکشد؛ یا برای اینکه شهود بیاورد، طول بکشد؛ و شاید اصلاً شهود نباشد و دعوایش ثابت نشود.
• امّا خدا اینطور نیست که برای اثبات انتقام و گوشمالی از آن کسی که تمرّد کرده است احتیاج به گذشت زمان یا پیدایش مکان مستعد و یا شرط و علل مُعدّه داشته باشد، هیچ لازم نیست! نفس ارادۀ او قدرت اوست؛ بخواهد اراده کند کار تمام است، ولی اراده نمیکند. و عالَم را روی این نگهداشته است!
• ﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَهُ ٱلنَّاسَ بِظُلۡمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيۡهَا مِن دَآبَّةٖ﴾؛ «و اگر خدا بخواهد مردم را بر ظلمی که میکنند مؤاخذه کند، روی زمین یک جنبنده نمیماند!»
• ﴿وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾؛۱ نحل ۶۱ «تأخیر میاندازد تا آن زمان و اجلی که معیّن شده است.»
• پس همۀ افراد کم و بیش، به اختلاف درجات و مراتب خود ظلم میکنند، ولی خدا هیچ انتقام نمیگیرد واصلاً آنها را به ید قدرت خودش نمیگیرد.
•
• حقیقت معنای خالقیّت و رازقیّت حضرت حق
• الحمدُ للَّه خالقِ الخَلقِ، باسطِ الرّزقِ، فالقِ الإصباحِ، ذی الجلالِ و الإکرامِ و الفَضلِ و الإنعامِ، الّذی بَعُدَ فلا یُریٰ، و قَرُبَ فشَهِدَ النَّجویٰ، تبارَک و تعالیٰ!۱
• حمد اختصاص به خدا دارد؛ خدایی که «خالق الخلق» است. خلق یعنی آفرینش، دستگاهِ وجود؛ اینجا خلق اعمّ از عالم خلق و عالم امر است! یعنی تمام مخلوقات خلق خدا حساب میشوند، ولو اینکه نفوس ملائکۀ مقرّب و عالم ملکوت باشد، و تمام خلقت آنها به دست پروردگار است.
• «باسط الرّزق؛ رزق را میگشاید (و سفره را پهن میکند) و مضایقه نمیکند.»
• هر کسی از این سفرۀ پروردگار روزی میبرد! و این سفره به اندازهای عجیب و غریب است که برای هر کسی سفرۀ خاصّی انداخته است. مثل اینکه شما صد نفر را در منزلتان دعوت کنید و این صد نفر هر کدام یک غذای خاصّی دارد و شما هم برای هر کدام از آنها غذای خاصّی بگذارید؛ هزار نفرند، هزار غذای خاصّ! این عجیب نیست؟!
• خداوند علیّ أعلیٰ به تعداد موجوداتی که خلق کرده است، روزی معیّنی برای آنها گذاشته است.
• شیرِ این مادر، به درد این بچّه میخورد نه به درد بچّۀ دیگر؛ خداوند برای این بچّهای که با این مادر ارتباط یافته، این شیر را درست کرده است، و این شیر برای این بچّه رسیده است.