شرح دعای افتتاح قسمت بیستم
شرح دعای افتتاح قسمت بیستم
•
الحمدُ للَّه خالقِ الخَلقِ، باسطِ الرّزقِ،
• برای هر کدام از انسانها یک غذایی، برای حیوانات یک غذایی، برای جمادات یک غذایی، برای حیوانات زیردریایی یک غذایی، برای هر موجودی از موجودات یک قسم از رزق رسیده است.
• آنوقت
• خود انسان یک مادّهای و یک فکری و یک روحی دارد
• و هر کدام از آنها یک وجودی دارند و رزقی میخواهند، و خداوند برای هر کدام آنها رزقی معیّن کرده است.
• اندازۀ این سفرهای که خداوند پهن کرده، بزرگ است به تعداد تمام موجودات؛ چون تمام موجوداتِ خداوند سر این سفره هستند، و هیچ موجودی نیست که از این سفره خارج باشد.
• پس سفرۀ خدا کجا است؟ تمام عالمِ وجود، سفرۀ خدا است، و همۀ موجودات ـ
• از آن کِرمی که در زیر زمین است تا موجودات ملکوت أعلیٰ ـ سر این سفره هستند و به اختلاف انحاءِ رزق، روزی میخورند. حالا چه کسی میتواند بگوید: من جای خدا هستم، و من روزی مردم را متکفّلم؟!
• داستان میهمانیدادن حضرت سلیمان علیه السّلام
• میگویند: حضرت سلیمان علیه السّلام با خود قرار گذاشت که تمام غذای خدم و حشم و اهل آن شهر و قبیلهای را که بود ـ از حیوانات و مَواشی و گاو و گوسفند و اسب و هرچه که هست ـ به عهدۀ ایشان باشد و بدهد.
• برای تمام اهل آن محل و برای حیوانات و… غذا پختند و تهیّه کردند، همینکه نزدیک ظهر شد و خواستند غذا را برای همۀ افراد قسمت کنند، یک ماهی در آن بندری که حضرت سلیمان منزل داشت، سر از آب بیرون آورد و دهانش را باز کرد که: «من روزی میخواهم!» تمام آن غذاهایی را که تهیّه کرده بودند برای همه، به این ماهی دادند و در حلقش ریختند، امّا باز دهانش همانطور باز بود! گفتند: «ای ماهی، آخر خجالت نمیکشی؟! تو تمام روزی این دِه و شهر و قبیله را برداشتی و رفتی، ولی هنوز سیر نشدی؟!»
• گفت: «این نیم قُرت من بود، هنوز دو قرت و نیم من باقی است!»۱
• خدا میخواست نشان بدهد که: فقط یکی از ماهیهای دریا را جلو آوردیم! پس هیچکس کار ما را گردن نگیرد؛ سفرۀ ما اینطوری است!
• میگویند: بعضی اوقات این ماهیها از دور میآیند و سرشان را تا کمر از آب بلند میکنند و جلوی کشتی میایستند و کشتی را غرق میکنند؛ خدا این مقدار قدرت به آنها داده است
• آن ماهی که آمد جلوی کشتی حضرت یونس را گرفت، یک ماهی کوچکی بود که طعمهای میخواست، یک آدم یا دوتا آدم توی حلقش میرفت، جواب میداد.
• در دریا از این ماهیها هست! تازه این یکی از مخلوقات خدا است که در این دریا است؛ و دریا یک ذرّهای است در مقابل کهکشانها و ستارهها؛ و تمام این عالم طبیعت یک ذرّهای است در مقابل عوالم دیگر.
• و همۀ اینها روزی میخواهند، جبرئیل مدد میخواهد، اسرافیل مدد میخواهد، میکائیل مدد میخواهد.
• بنابراین، «باسط الرّزق»؛ خدا بسط کرده، قبض نیست، دست خدا بسته نیست، او مُمسِک نیست و از آدم ممسک خوشش نمیآید. سفره را پهن کرده و انداخته است و میگوید: هر کسی از این سفره هر چه میل دارد بخورد! انواع و اقسام غذاها در این سفره هست!
• حکمتهایی در آفرینش انسان
• برای آن بچّهای که در شکم مادر است یک غذا معیّن کرده است، این غذا از راه بند ناف است که موادّ حیاتی و خون از مادر به بچّه میرسد و رشد میکند.
• این بچّه تا نُه ماهگی در شکم مادر است، قلبش میزند امّا نفس نمیکشد؛ چون در شکم مادر هوا نیست که نفس بکشد. امّا همینکه این بچّه از شکم مادر بیرون میآید، روزیاش تبدیل میشود به هوا و باید به او هوا بدهند و اگر یک دقیقه نفس نکشد میمیرد. تا یک دقیقه پیش مگر در شکم مادر نبود؟! در شکم مادر جای نفسکشیدن نیست، پس چرا نمیمرد؟! چرا نفس نمیکشید؟! امّا همینکه متولّد شد باید نفس بکشد؛ خیلی عجیب است!!
• مثل ماهی که تا وقتی در آب است زنده است و زندگیاش به آب است، و اگر او را از آب بیاورند بیرون میمیرد؛ بچّه را هم اگر قبل از موقع تولّدش از شکم مادر بیرون بیاورند، همین هوا او را میکُشد! این بچّه در شکم مادر است و زنده است و تنفّس هم نمیکند، امّا وقتیکه متولّد شد حتماً باید تنفّس کند و اگر یک دقیقه تنفّس نکند میمیرد.
• آنوقت خدا همان خونی را که در رحم مادر است و بهوسیلۀ بند ناف، غذای بچّه است، تبدیل به شیر میکند! این خون چه مناسبتی با شیر دارد؟! اینکه زنها در ایّام عادتِ خود حائض میشوند، بزرگترین نعمتی است که خدا به آنها داده است، و اصلاً زنی که حائض نشود مریض است و به درد نمیخورد؛ چون زنی که حائض میشود، رحم او استعداد پذیرش بچّه دارد، و خدا در وجود او کارخانۀ آدمسازی خلق کرده است.
• هر کدام از دستگاههای بدن انسان یک کاری میکند: چشم میبیند، گوش میشنود، دست میدهد و میگیرد؛ امّا رحم زن، آدم درست میکند
• و آدم یعنی مظهر خدا، یعنی گویندۀ لا إله إلّا اللَه، یعنی انسان با شعور. آدمسازی غیر از خونسازی و غیر از استخوانسازی است.
• آنوقت این خونی که به نام خون حیض در رحم مادر پیدا میشود، در وقتیکه زن آبستن است، غذای بچّه است، و لذا زنِ آبستن حائض نمیشود مگر خیلی کم؛ و در وقتیکه شیر میدهد این خون تبدیل به شیر میشود، و لذا زنی که شیر میدهد هم حائض نمیشود مگر به ندرت؛ و وقتی هم که زن نه حائض است و نه به بچّه شیر میدهد و نه آبستن است، این خون حیضْ رحم را تطهیر کرده و باز میکند و برای پذیرفتن آماده میکند. این غذای بچّه است که به این صور مختلف درمیآید!
• میگویند: بهترین موادّ غذایی در شیر هست، از همۀ غذاهایی که برای بچّه، بزرگ، مرد، زن، پیر و جوان است، چیزی نیست که قوّه و قدرتش بیشتر، و سالمتر و کم اذیّتتر از شیر باشد؛ همین شیری که به این رقیقی است!
• و همین شیر استخوانهای محکم بدن انسان را درست میکند. آنوقت این شیر را چقدر روان برداشته و از راه رگها به پستان مادر آورده است، و نوک پستان را مثل سر سوزن سوراخ کرده است که به گلوی بچّه نچکد و نجهد تا بچّه خفه نشود. و این دهانۀ پستان هم به اندازۀ دهان بچّه است، اگر دهانۀ پستان بزرگ و مثلاً به اندازۀ یک انار بود، این بچّه چطور میتوانست زندگی کند؟! یا اگر دهان بچّه بزرگ بود، چطور میتوانست سر پستان کوچک را بگیرد؟! اینها حساب دارد ها!
• آنوقت به بچّه هم یاد داده است که تا متولّد میشود، بمَکد.
• معروف است که میگویند: وقتی بچّهها متولّد میشوند، مادر تا بیست و چهار ساعت به آنها شیر نمیدهد، بلکه کره و قنداب و… میدهد، و بعد از بیست و چهار ساعت شیرشان میدهد.
• یک روز خدا به یکی از محارم ما یک اولاد داده بود، و به ما گفتند که بیایید برای دعا و اذان و اقامه، و اسمش را بگذارید. من که رفتم هنوز بیست و چهار ساعت نشده بود و به این بچّه شیر نداده بودند؛ این بچّه را که در دامن من گذاشتند و من میخواستم دعا بخوانم، دیدم همینطور مدام لبش را همچنین میکند و خودش دارد میمکد، و پستانی هم نیست!! چه کسی به این بچّه یاد داده است که بمکد؟ او خود به خود میمکد و دارد دنبال صید میگردد و دنبال روزی است، همان روزیای که خدا برایش قرار داده است.
• بچّهای بدون شعور، نفهم، بدون ادراک که تا چند ماه پیش در شکم مادر، یک جامدی بود، و دو ماه قبلتر یک نطفه بود؛ الآن به این دنیا آمده است
• و آهسته آهسته دارد حسّ و شعورش باز میشود، و دارد میمکد. وقتی میمکد یعنی دارد با لسان حال و با این ادب ظاهر برای خودش جلب روزی میکند؛ خدا هم از آنطرف، پستان مادرش را برایش معیّن کرده است، شیرش آماده است و این لب را که به اندازۀ پستان است بر پستان میگذارد.
• و خدا این غذایی را که خیلی نرم و گوارا و پُر خاصیّت است، و طوری قرار داده است که از پستان مادر قطرهقطره بیرون نمیآید، که گلوی بچّه را بگیرد، بلکه از سوراخهای ریز آن به اندازهای که میمکد شیر میآید؛ اگر شیر در پستان مادر زیاد هم باشد، زیاد نمیآید، بلکه همینقدری که میمکد میآید.
• مثل این برقِ شهری که خانه را هر مقداری که لامپ ببندیم، روشن میکند؛ اگر لامپ چهل بستیم، این لامپ چهل به اندازۀ چهل وات برق میگیرد و خانه را روشن میکند؛ اگر لامپ هزار بستیم، به اندازۀ هزار وات. برق، بیحساب میآید، امّا هر لامپ به اندازۀ قابلیّت خودش از این برق میگیرد. شیر پستان مادر هم زیاد است ولی هر بچّه به اندازۀ استعداد و قابلیّتش از آن میمکد.
• بعضی از مادرها به دو یا سه بچّه شیر میدادند؛ البتّه زنهای سابق!! امّا حالا نمیدانم قضیّه چه شده است که دیگر در پستان زنها شیر پیدا نمیشود؛ این هم از عقوبات آخر الزّمان است!
• آنوقت این شیر رقیقِ لطیف میآید در بدن بچّه و تجزیه میشود؛ یک مقدار از این شیر تبدیل به خون میشود که خود آن خون تبدیل به گوشت و عصب و مخ و پی و استخوان میشود؛
• و خود این شیر هم چیزهایی دارد که جذب خون میشود و برای بچّه ایجاد مغز و فکر و اندیشه میکند.
• این یک روزیای است که خداوند برای بچّه قرار داده است، و همۀ بچّههایی که از موجودات دیگر هستند هم یک روزیِ متناسب با خودشان دارند:
• بچّۀ مورچه، بچّۀ مگس، بچّۀ ملخ، بچّۀ مرغ، بچّۀ گرگ، بچّۀ خفّاش. خفّاش یا همان شبکور یا شبپره پرندهای است در میانِ پرندگان که تخم نمیگذارد، بلکه بچّه میزاید و حائض میشود، همیشه بچّههایش را در زیر شکم خود نگه میدارد و هرجا که میپرد بچّههایش با او هستند، و از پستان مادر شیر میخورند. شبها در آسمان میپرد و حیوانات و پشهها را میگیرد و میخورد، و میگویند: چشم هم ندارد! و این خفّاش چون نوک ندارد و مثل موشها دندان دارد، به آن میگویند: موشِ پردار. این هم قسمی از پرندگان است که خدا اینطور خلق کرده است.
•
• گسترۀ سفرۀ رزق پروردگار بر روزیهای معنوی و مادّی
• پیغمبر اکرم صلّی اللَه علیه و آله و سلّم هم روزی میخورد، ولی چه نوع روزیای میخورد؟
• آن حمیّت و فکر و اندیشه و ذهنشان نسبت به عالم ملکوت و تمام علوم اوّلین و آخرین را خدا به او میدهد، ولی میگوید: کم است!
• علم جبرئیل به او داده میشود، امّا باز ما فوق این علم را طلب میکند؛ مرکز علمِ خدا است دیگر! این هم یک روزی است!
• پس رزقها به انحاء و اقسام است، و روزی منحصر در روزیهای مادّی نیست؛
• روزیهای عقلی، روزیهای فکری،
• روزیهای حیاتی،
• روزی قدرت،
• روزی علم تا برسد به همین روزیهای مادّی،
• تمام اینها همان سفرۀ پروردگار است که گسترده شده است!
• «باسِط الرّزق» «فالِق الإصباح» را معنا کردیم که خدا چگونه صبح را بیرون میآورد.
• ذی الجلال و الإکرام؛ «خداوند علیّ أعلیٰ دارای جلال و إکرام است.»
• اکرام یعنی جمال، کَرم به معنای بزرگی و لطافت و آقایی است؛
• «ذی الجلال و الإکرام» یعنی: ذی الجلال و الجمال، هم دارای صفات اُبَّهت است ـ اُبُهَّت و ابُّهَت غلط است؛ میگوید: «فلان کس دارای اُبُهّت است.» این غلط است
• ـ و هم لطافت و جمال دارد. اگر بخواهم در مورد خصوصیّات کیفیّت جلال و جمال پروردگار بحث کنیم، ماه رمضان میگذرد و تمام میشود.
• و الفَضل و الإنعام؛ «خداوند دارای تفضّل است، و دارای نعمتها است و همینطور بر عالم وجود احسان و افاضه میکند.»
• الّذی بَعُدَ فلا یُریٰ؛ «دور است و دیده نمیشود.»
• و قَرُبَ فشَهِدَ النَّجویٰ؛ «نزدیک است و صحبتهای در گوشی انسان را میفهمد.»
• (خدا از طرفی دور است و دیده نمیشود، و از طرفی اینقدر نزدیک است که نجوای آدم را میفهمد.)
• تبارَک و تعالیٰ؛ «خیلی مبارک و بلند مرتبه است.»
• حالا چگونه میشود که: «بَعُدَ فلا یُریٰ و قَرُبَ فشَهِدَ النّجویٰ»؟ اگر از این
قسمت همینطور بگذریم، بیانصافی کردهایم! إنشاءاللَه توضیح بیشتری میدهیم که چگونه خداوند هم دور است و دیده نمیشود، و در عینِ دوری که دیده نمیشود، چنان نزدیک است که از خود انسان به انسان نزدیکتر است. «فشَهِدَ النّجویٰ» از باب تقریب گفته شده، و الاّ از آن هم به درگاه خدا نزدیکتر است.
• إنشاءاللَه خداوند علیّ أعلیٰ یقین را زیاد کند و انسان، خدا را با تمام اسماء و صفات حسنای او بشناسد و به آن مقامْ مُقِرّ و معترف بشود.
• اللَهمّ صلّ علیٰ محمّد و آل محمّد
«الْحَمْدُ لِلَّهِ خَالِقِ الْخَلْقِ، بَاسِطِ الرِّزْقِ، فَالِقِ الْإِصْبَاحِ، ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ، وَ الْفَضْلِ وَ الْإِنْعَامِ، الَّذِي بَعُدَ فَلا يُرَى، وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَى، تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
دعای شریف افتتاح، دعایی است که در ماه مبارک رمضان قرائت میشود؛ مصدر این دعا از آقا حضرت ولیعصر (عجلالله تعالی فرجه الشریف) است؛ و دارای معارف و مضامین بسیاری بلندی است. مامین این دعا عمومی و همگانی است و به مکان و زمان خاصی اختصاص ندارد؛ لذا میشود تمام یا بخشی از آن را در غیر ماه مبارک رمضان نیز خواند.
بنده بخش آخر این دعا را از حفظ دارم و در تمام طول سال در قنوت و در نماز جماعت میخوانم.
علت آن است که این دعا به سه بخش تقسیمبندی میشود؛
بخش اول راجع به صفات و اسما ذوالجلال و ذوالجمال الهی است.
بخش میانی آن راجع به ذکر صلوات و درود و رحمت الهی بر محمد و آل محمد (علیهم السلام) است؛
بخش انتهایی دعا مربوط به امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) است.
شما میتوانید فرازهایی از این دعا را که راجع به آن بزرگوار است، حفظ کرده یا در برگۀ کوچکی بنویسید و بخوانید.
مثلاً این فراز دعای افتتاح:
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ وَ أَهْلَهُ، وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ»؛
این فراز مربوط به دولت کریمۀ اهلبیت و دولت حقۀ امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) است.
در این فراز به خداوند عرضه میداریم که: خدایا ما به چنین دولتی رغبت داشته و دوست داریم و میخواهیم که به آن برسیم؛ چون با برپایی چنین دولتی، حق به حقدار میرسد؛ از مظلومین حمایت میشود؛ منشأ اقامۀ عدل در دنیا میشود.
اسلام عزیز میشود (تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ)؛ و مسلمانان (اهله) عزیز میشوند. نفاق و منافقین بهکلی زدوده، ذلیل و خوار میشوند و در دولت امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) نخواهند بود
(وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ). چرا از چنین مضامین عالی غفلت میکنیم؟
فرازهایی از این دعا در گذشته شرح و تفسیر شده است.
فرازی از این دعای شریف را به شرح و توضیح آن پرداخته میشود.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ خَالِقِ الْخَلْقِ، بَاسِطِ الرِّزْقِ، فَالِقِ الْإِصْبَاحِ، ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ، وَ الْفَضْلِ وَ الْإِنْعَامِ، الَّذِي بَعُدَ فَلا يُرَى، وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَى، تَبَارَكَ وَ تَعَالَى.
• «حمد اختصاص به خدا دارد که آفرینندۀ عالم آفرینش است، و گشاینده و باز کنندۀ روزیهاست، و پدیدآورنده و شکافندۀ صبح، و دارای مقام جلال و جمال.»
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَيْسَ لَهُ مُنَازِعٌ يُعَادِلُهُ، وَ لا شَبِيهٌ يُشَاكِلُهُ، وَ لا ظَهِيرٌ يُعَاضِدُهُ، قَهَرَ بِعِزَّتِهِ الْأَعِزَّاءَ، وَ تَوَاضَعَ لِعَظَمَتِهِ الْعُظَمَاءُ، فَبَلَغَ بِقُدْرَتِهِ مَا يَشَاءُ»؛ (صلوات بر محمد و آل محمد)
در فرازهایی که قرائت شد به دوازده صفت از صفات پروردگاری اشارهشده است.
این صفات از دهان مبارک ولیالله و حجتالله امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) که در حد اعلای معرفت هستند بیانشده است. حضرت، خداوند را اینگونه برای ما معرفی میکنند.
بخشی از این صفات، صفات جلالی خدا و بخشی دیگر راجع به صفات جمالی خداوند است.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ خَالِقِ الْخَلْقِ»؛
اینکه خدا را با این صفات تمجید، تمحید و ستایش میکنیم به علت همان صفاتی است که بعد از حمد معارف خداوندی ذکر میشود. تمامی اینها استحقاق چنین حمدی را دارد؛ چون ما هرکسی را ستایش و حمد نمیکنیم! بلکه ما آن خدایی را حمد میکنیم که ما را آفریده (خالق الخلق) و تمامی مخلوقات از آن اوست؛ حتی بنده عرض میکنم که علاوه بر خلقت طبیعی باید ببینید که در خلقت مصنوعی، مخترعین با چه علمی به چنین معرفتی رسیدهاند و این صنعت را اختراع کردهاند؟ چنین مغزی را چه کسی به آنها داده است تا توانستهاند چنین اختراعی کنند؟
لذا در خلقت طبیعی و خلقت غیرطبیعی، همه به چنین خدای آفریدگاری بازگشت دارند. موحد هیچ فرقی در این جهان نمیگذارد؛ همهچیز از جمله ذرات موجود در جهان را به خدا اسناد میدهد.
دید توحیدی میخواهد تا خالق را شناسایی کنیم و تعظیم، حمد، رکوع، سجود، خضوع و خشوع خود را منحصر به او کنیم.
«بَاسِطِ الرِّزْقِ» از صفات جمالی خدا است.
«بَاسِطِ الرِّزْقِ» از صفات جمالی خدا است. اسماء الهی یا قابض هستند که مرتبط با صفات جلال است؛ یا باسط هستند و به صفات جمال مربوط میشود. وقتی سالک وارد قبض میشود در صفات جلال الهی فرو میرود و هیبت خدا را در دل احساس میکند. سالک نباید بین حال قبض و بسط فرق بگذارد؛ چون هر دو از جانب خدا است. ممکن است آنهایی که همیشه در انبساط هستند، دچار غرور و آنهایی که همواره در حال قبض هستند، دچار یأس شوند. پس به این دو بال خوفورجا نیاز است.
مقصود از رزق در جملۀ «بَاسِطِ الرِّزْقِ»، فقط ارزاق مادی نیست؛ ارزاق معنوی بهمراتب بالاتر از ارزاق دو روزۀ دنیا است.
بسیاری از مردم به همین رزق دنیوی چشم دوختهاند؛ اما وقتی سالک در عوالم باطن فرو میرود متوجه میشود که دریایی از رحمت و ارزاق معنوی خدا در آنجا وجود دارد.
«فالِقِ الْإِصْبَاحِ»؛
«فالِقِ الْإِصْبَاحِ»؛ چه کسی جز خداوند سپیدۀ صبح را برای این جهان به تلألؤ درمیآورد؟
در ادعیه آمده است: «يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيل». با درآمدن سپیدهدم، ظلمت شب باید کنار برود تا روز و آفتاب بیاید و عالم روشن شود. ما به روز و شب نیاز داریم. نباید بین این دو فرق بگذاریم. خداوند شب را برای استراحت آفریده ولی آنقدر بعضی را طمع دنیا فراگرفته که سه نوبت کار میکنند.
چگونه میتوان با سه نوبت کار کردن برای عبادت، تفکر در معارف الهی و انجام برنامههای سلوکی وقت پیدا کرد؟ چرا انسان خودش را گم میکند؟ مگر این دنیا، پلی برای آخرت نیست؟! مگر این دنیا هدف غایی نیست؟! چرا آن را باوجود هدف نبودن، هدف قرار میدهیم؟
پس صفت [فالِقِ الْإِصْبَاحِ] از صفات جمالی خدا است؛ چون یکدفعه میبینیم که یک نوری از شکم تاریکی بلند میشود و یک فجر و انفجاری در شکم این ظلمت رخ میدهد و فجر منفجر میشود. همین انفجار نور و روشنایی است که گسترده میشود و دنیا را فرامیگیرد و مردم را به فعالیت و معیشت میکشاند. چرخش نظام خلقت با همین لیل و نهار است.
«ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ، وَ الْفَضْلِ وَ الْإِنْعَامِ»
خداوند هم صاحب جلالت مقدرت و هم صاحب کرم، تفضل، انعام و احسان است.
ما چنین خدایی را پرستش میکنیم. چگونه میتوانیم به چنین خدایی نزدیک شویم؟ با خواندن چنین کلمات و صفاتی و تفکر در آنها. بنشینیم و تفکر کنیم و ببینیم که چقدر خداوندِ بزرگِ عظیم بر ما منت نهاده تا با همین معارفی که توسط اهلبیت علیهمالسلام در این ادعیه آمده است این شناخت را در خود ایجاد کنیم.
• «ذی الجلال و الإکرام»؛ اکرام به معنای بزرگواری و نیکویی و حُسن است، که مقصود همان صفات جمال خداست. در قرآن مجید داریم: ﴿تَبَٰرَكَ ٱسۡمُ رَبِّكَ ذِي ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ﴾؛۲ الرحمن ۷۸ یعنی ذی الجلال و الجمال.
•
• تبیین معنای فضل پروردگار
• و الفضل و الإنعام؛ «و خداوند دارای فضل و دارای نعمت است.»
۱٫ فضل یعنی زیادی؛ کسی که بهرهای از چیزی میبَرد و زیادی هم میبرد، آن زیادیاش را میگویند فضل. میگویند فلان کس فاضل است، یعنی بهرۀ زیادی از علم دارد. شما بر من فضیلت دارید، یعنی یک چیزی دارید که موجب برتری و تقدّم است. فضولات، جمع فضله است، یعنی زیادی. هر چیزی از مادۀ فضل است که زیادی باشد.
• نعمتهایی که خداوند به بندگان میدهد، نعمتهایی است که از روی فضل است، یعنی زیادی است؛ چون اوّلاً: بدون استحقاق میدهد، پس هرچه میدهد زیادی است.
• اگر کسی ده تومان از کسی طلب داشته باشد و حالا بخواهد بگیرد، ده تومانش را بدهد و یک تومان هم احسان کند و زیادی بدهد، این فضل حساب میشود. امّا کسی که هیچ طلبی از کسی ندارد، ولی این یازده تومان را همینطوری به او میدهد، این همهاش فضل است.
• ثانیاً: هیچ موجودی موجود نبوده و در عالم کینونت خود و ماهیت خود استحقاقِ وجود نداشته است تا اینکه إعطای وجود از طرف پروردگار بر او، از روی استحقاق و إلزام باشد؛ پس همهاش فضل است.
• ﴿وَلَدَيۡنَا مَزِيدٞ﴾؛۱ حتّی این عباداتی که ما گفتیم بندگان ما انجام بدهند، اگر آنها انجام بدهند، علاوه بر اینکه آن وعدههایی را که ما به آنها دادهایم، خواهیم داد، اضافه هم میدهیم، نتیجۀ أعمال آنها را چربتر هم میدهیم. مثلاً میگوییم: هر کس در اوّل وقت نماز بخواند، چنین و چنان نتیجه دارد. بعد شما میبینید در روز قیامت آن نتیجهها را داده است و خیلی زیادتر هم داده است؛ ﴿وَلَدَيۡنَا مَزِيدٞ﴾، معنایش این است.
«و در نزد ما نیز چیزی زیاده از مقدار اراده و مشیّت آنان برای آنها خواهد بود.»
• مضافاً به اینکه اصل تمام نعمتهایی که خدا به انسان داده است، همه از نعمت وجود سرچشمه میگیرد، پس همهاش فضل است.
• و الإنعام؛ «تمام این نعمتها را خدا داده و همۀ اینها از روی احسان است.»
إنعام به معنای نعمت دادن و احسان است. احسان یعنی به کسی کمک کردن، بدون اینکه او استحقاقی داشته باشد.
«الَّذِي بَعُدَ فَلا يُرَى»؛
خداوند بعید و قریب است؛ یعنی خداوند، جامع صفات متضاد است. برای اولیاءش نیز اینچنین است. شاعر دربارۀ حضرت علی (علیهالسلام میگوید: «هُوَ الْبَکّاءُ فِی الِمحْرابِ لَیْلًا وَ الضَّحاک اذَا اشْتَدَّ الضَّرابُ»
اگر بخواهید علی را در شب پیدا کنید در محراب عبادت به مناجات، گریه و بکاء باخدا مشغول است. هم او که در شب برای خدای خود اینگونه روی خاک خضوع و ذلت افتاده است و آنطور گریه و ناله میکند در روز کجاست؟
میبینید که در روز همراه پیامبر در جنگها است! حضرت در غزوات و جنگهایی که پیامبر حضور نداشت و حتی در آن سه جنگی که بعد از رحلت پیامبر پیش آمد [همانند] شیر دلاور بود و به روی دشمن میخندید و ضربه میزد (وَالضَّحاک اذَا اشْتَدَّ الضَّرابُ). اینیک نمونه از تضاد صفاتی است که در علی بوده و آنها را توانسته باهم جمع کند. در شب آنطور و در روز اینچنین باشد.
خدای علی چگونه است؟
خدای علی نیز همینطور است. از یکجهت میبینیم که خدا را نمیتوانیم با چشم سر رؤیت کنیم اما با چشم دل میشود. پس خداوند در دسترس ما نیست. از جهت دیگر خداوند آنقدر به ما نزدیک است که از رگ گردن نیز نزدیکتر است (يا مَنْ هُوَ أقْرَبُ إلَىَّ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ).
در همین دعا نیز میخوانیم: «و قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَى»؛ این خدا آنقدر به ما نزدیک است که نجوای قلبی و درونی ما را حس میکند و شاهد آن نجوا است.
لذا از خداوند نمیتوانیم چیزی را مخفی کنیم. خداوند حتی از آن ذرات سر مستتر که در اعماق دل ما است خبر دارد چه برسد به آنچه در ظاهر است.
حال اد انستن اینکه خداوند شهد نجوی است و از ته دل خبر دارد چقدر لازم است که مراقبه را قوت دهیم! چقدر باید این دل را نظیف، پاک و طاهر نگهداریم تا یکوقت خدایی ناکرده خداوند از شک و شبهه دل یا رذایل باطن ما آگاه نشود. اگر خداوند این رذایل را ببیند ما چهکار خواهیم کرد؟
«تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»؛
یعنی هم وجود خداوند برای ما برکت و مبارک است و هم مقامش بلند و متعالی است.