حرکت جوهری
حرکت جوهری
بعضی از طرفداران «حرکت جوهری» به آیاتی از قرآن استدلال کرده یا لااقل آنرا اشاره ای بر مقصود خود میدانند ، از جمله همین آیه «کل یوم هو فی شأن» است.
توضیح اینکه : قدمای فلاسفه معتقد بودند حرکت تنها در چهار مقوله ارضیه امکان پذیر است (مقوله های «این» و «کم» و «کیف» و «وضع» ) و به تعبیر ساده تر ممکن است یک جسم از نظر مکان تغییر حرکت دهد، و یا نمو کرده بر کمیتش افزوده شود، یا فی المثل
رنگ و بو و طعم آن (همچون یک سیب بر درخت) تغییر یابد، و یا در جای خود و به دور خویش بگردد (مانند حرکت وضعی زمین) ولی معتقد بودند هرگز در جوهر و ذات جسم حرکت امکان چذیر نیست، چرا که در هر حرکتی باید ذات متحرک ثابت باشد، و عوارض آن دگرگون شود، و گر نه حرکت مفهومی نخواهد داشت.
ولی فلاسفه متأخریناین نظریه را رد کردند و معتقد به حرکت جوهری شدند و گفتند: اساس حرکت در ذات و جوهر است که آثار آن در عوارض ظاهر می شود.
و نخستین کسی که این نظریه را بصورت مشروع و مستدل عرضه کرد (ملا صدرا) بود، او گفت : تمام ذرات کائنات و جهان ماده یکپارچه حرکت است، یا به تعبیر دیگر ماده اجسام، وجودی است سیال که دائماً ذاتش دگرگون می شود ، و هر لحظه وجود تازه ای است که با وجود قبل فرق دارد، اما چون این دگرگونیها با هم اتصال دارد یک شیء محسوب می شود ، بناراین ما هر لحظه وجود تازه ای هستیم ، اما این وجودات متصل و مستمر است، و صورت واحدی دارد.
یا به تعبیر دیگر: ماده دارای چهار بُعد است: طول و عرض و عمق و بُعد دیگری که نامش را «زمان» می گذاریم، و این زمان چیزی جز مقدار حرکت در جوهر نیست (دقت کنید) .
اشتباه نشود حرکت جوهری ارتباطی با مسأله حرکت درون اتمها ندارد ، چرا که آن حرکتی است در مکان و حرکتی است در عرض.
حرکت جوهری مفهوم بسیار عمیقتری دارد که ذات و هویت جسم را شامل می شود، و عجب اینکه در اینجا متحرک عین حرکت می شود ، و اشیاء دالانی می شوند برای خودشان! (دقت کنید).
و نتیجه این عقیده فلسفی این است که ما مسأله خداشناسی را از هر زمان روشنتر درک کنیم، چرا که خلقت و آفرینش تنها در آغاز دنیا نبوده ، بلکه هر ساعت و هر لحظه آغازی است ، و دائماً خداوند دست در کار خلقت و آفرینش جدیدی است ، و دائماً ما وابسطه او و مستفیض از فیض ذات او هستیم ، «و کل یوم هو فی شأن » را نیز به این معنی تفسیر کرده اند ، البته مانعی ندارد که آن هم جزئی از مفهوم گسترده آیه باشد.
و نیز در ترجمه تفسیر المیزان در تفسیر این آیه چنین می خوانیم:
« یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ »
منظور از درخواست تمام آسمانیان و زمینیان درخواست به زبان نیست، بلکه درخواست به احتیاج است،چون احتیاج خودش زبان است، و معلوم است که موجودات زمین و آسمان از تمامی جهات وجودشان محتاج خدایند، هستیشان بسته به خدا و متمسک به ذیل غناء وجود اویند.
چنانچه فرمود: «انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی»، همه شما محتاج خدائید، تنها کسی که محتاج کسی نیست خداست، و اینکه منظور از درخواست درخواست زبانی نیست بلکه درخواست حاجتی است، فرمود: (و آتاکم من کل ما سألتموه) (از هر چه که درخواست کردید به شما داد) چون ما سراپای وجودمان حاجت است، و این حوائج را با زبان سر از خدا نخواستیم.
مثال: از او چشم، و گوش، و کبد،معده، عقل، و چه و چه نخواسته بودیم، پس منظور از این سئوال، سئوال به زبان حاجت است، و «آتاکم من کل ما سألتموه » این است که از هر چه محتاج بودید چیزی و مقداری به شما داد.
«شأن» چون بدون الف و لام آمده نکره است، برای این بود که تفرق و اختلاف را برساند در نتیجه معنای جمله چنین می شود «خدای تعالی در هر روزی کاری دارد، غیر این کاری که در روز قبل داشت، و غیر آن کاری که روز بعدش دارد پس هیچیک از کارهای او تکراری نیست، و هر شأنی از شئون او و هر چه می کند بدون الگو و قالب و نمونه است. بلکه ابداع و ایجاد است، به همین جهت خود را (بدیع) نامیده، «بدیع السموات و الارض» .