برگی از دفتر عاشورا
شهدای اهل البیت (ع):
پس از آنکه یاران امام حسین(ع) همه به شهادت رسیدند، غیر از بنی هاشم کسی نماند.
بنی هاشم مانند پسران و برادران و برادرزادگان و پسر عموهای امام حسین(ع) آماده جنگ و شهادت شدند،
یکی پس از دیگری از امام اجازه گرفتند و از همدیگر و امام خدا حافظی کرده و به سوی میدان جنگ می رفتند.
اما شهداء از اهل بیت، فرزندان حضرت زینب(س) و فرزندان امام حسن(ع)، حضرت قاسم و برادرش عبدالله، حضرت عباس و سه برادرش، و علی اکبر که آنها بزرگانی بودند با فضائل فراوان.
مشهور است که، علی اکبر شباهت زیادی به پیامبر(ص) داشت، اولین کسی بود از اهل بیت، که برای اجازه رفتن بمیدان، به حضور امام (ع) آمد.
امام حسین(ع) به او اجازه داد، سپس نگاه مأیوسانه ای به اکبرش کرد و دو انگشت اشاره را به طرف آسمان بلند کرده و گفت:
“اللهم کن انت الشهید علیهم، فقد برز الیهم غلام اشبه الناس خَلقا وخُلقا ومنطقا برسولک وکنا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه.”
( خدایا خودت بر این قوم، شاهد باش، که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال وکمال وسخن گفتن، شبیه ترین مردم به رسول تو است و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چهره علی اکبر می نگریستیم.)
علی اکبر به میدان رفت و با دشمن می جنگید و رجز می خواند:
من علی پسر حسینم، سوگند به کعبه ما نزدیکتر و شایسته تر به (مقام) پیامبر(ص) هستیم..
وچندین مرتبه با شدت تشنگی بر دشمن حمله کرد و آنها را از اطراف پدر بزرگوارش و خیمه های حرم نبوت پراکنده ساخت.
و با زخمهائی که داشت با کمال شهامت و قوت قلب،جنگید.،
آنحضرت درخون خود می غلطید، و دردم آخر صدا بلند کرد:
“یا ابتی علیک منی السلام هذا جدی رسول الله یقرئک السلام ویقول عجل القدوم الینا. قد سقانی بکا سه الاوفی شربة لاظما بعدها ابدا.”
(ای پدر! سلام بر تو باد، هم اکنون این جد من رسول الله(ص) به تو سلام می رساند و می فرماید: به سوی ما شتاب کن. مرا از جام خود سیراب کرد که هرگز بعد از این تشنه نخواهم شد.)
بروایتی: هنگامی که بر سر مقدس آنحضرت ضربه زدند، آنحضرت نتوانست بر مرکب بنشیند، خم شد و سرش را روی یال اسب نهاد، اسب او وحشت زده به سوی لشکر دشمن روانه شد.
“فقطعوه بسیوفهم اربا اربا”. دشمنان با شمشیرهای خود بدن نازنینش را پاره پاره کردند.
حضرت ابوالفضل عباس (ع):
از بزرگی و عظمت ابوالفضل یکی اینکه در عصر روز نهم محرم (تاسوعا) که شمر بن الجوشن با دستور تاکید جنگ به کربلا می آید، امان نامه ای هم برای حضرت عباس می آورد.
عباس سه برادر داشت که پدر آنان علی و مادرشان ام البنین بود، عبدالله و عثمان و سومی جعفر بود که از او کوچکتر بودند.
در روز عاشورا حضرت اباالفضل رو به برادرا ن کرد و گفت:
ای پسران مادرم به پیش بتازید تا خلوص وخیر خواهی شما را در راه خدا و رسولخدا بنگرم.
آنها یکی بعد از دیگری روانه میدان شدند تا به شهادت رسیدند.
وجالب اینجاست که ابوالفضل(ع) اول برادان مادری خود را برای دفاع از امام خود حسین(ع) فرستاد تا به شهادت رسیدند، بعد خودش به میدان می رود.
آنگاه که همه یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند. وعباس(ع) خود و برادرش حسین را تنها دید.
به نزد امام آمد و اجازه میدان خواست، امام حسین(ع) سخت گریه کرد، و فرمود برو مقداری آب برای کودکان و تشنه لبان حرم بیاور.
عباس (ع) درحالیکه نیزه بر دست داشت، مشک خشکیده را برداشت و بسوی شریعه حرکت کرد. در حالی که شریعه در محاصره شدید دشمن بود، ولی شجاعانه با یک حمله محاصره را درهم شکست، و خود را به شریعه رساند.
تشنه وخسته است، اما همین که دست برآب می برد تا جرعه ای بیاشامد،
“فذکر عطش الحسین(ع)”
بیاد عطش برادرش حسین و اهل بیت وحرمش افتاد، و آب نخورد.
بعضی در روضه ها میخوانند که:
آب نخورد چون پدرش باو وصیت کرده بود.
اگر این طور باشد فضیلتی برای او نیست. زیرا فضیلت در این است که با با وجو اینکه آب بود و مانعی هم از آشامیدن نیست، ولی چون بیاد تشنگی حسین و اهل بیت می افتد از خوردن آب خودداری می کند.
چنانکه در کلمات خود بیان میکند:
یا نفسی من بعد الحسین هونی وبعده لا کنت ان تکونی
هذا الحسین وارد االمنون وتشربین بارد المعین
تالله ما هذا فعال دینی
ترجمة: ((ای نفس! بعد ازحسین، زندگی تو ارزش ندارد، و نباید بعد از او باقی بمانی، این حسین است که لب تشنه و در خطر مرگ قرار دارد می خواهی آب گوارا و خنک بیاشامی”))
اینجا نمی گوید چون پدرم گفت آب نخور، نمی خورم بلکه می گوید:
سوگند به خدا دین من اجازه چنین کاری را نمی دهد.
وبه نقلی فرمود: “والله لا اذوق الماء وسیدی الحسین عطشانا”
(به خدا قسم لب به آب نمیزنم در حالی که آقایم حسین(ع)تشنه باشد. )
عقل می گوید: آب بنوش تا نیرو بگیری و بتوانی خوب بجنگی،
ولی عشق و وفا و صفا می گوید:
برادرت و اهل بیت او تشنه اند، تو آب بنوشی وآنها تشنه باشند؟