چرا براى شناسايى آفريدگار جهان فكر و مطالعه مىكنيم؟
اول اینکه عشق به آگاهى و آشنايى به جهان هستى، در درون جان همه ما است. همه ما به راستى مى خواهيم بدانيم: اين آسمان بلند پايه، با اختران زيبايش اين زمين گسترده با مناظر دل فريبش اين موجودات رنگارنگ، پرندگان زيبا، ماهيان گوناگون، درياها و كوهها، شكوفهها و گلها، انواع درختان سر به آسمان كشيده و…آیا خود به خود به وجود آمده اند؟ يا اين نقشهاى عجيب به دست نقاشى ماهر و توانا و چيره دست، كشيده شده است؟…
از اين گذشته، نخستين سؤالاتى كه در زندگى براى همه ما پيدا مىشود; اين است كه:
از كجا آمده ايم؟ در كجا هستيم؟ و به كجا مى رويم؟
اگر پاسخهاى اين پرسشهاى سه گانه را بدانيم ، چقدر خوشبخت خواهيم بود؟ يعنى بدانيم آغاز زندگى ما از كجا شروع شده و سرانجام به كجا خواهيم رفت؟ و اكنون چه وظيفه اى داريم؟ روح جستجوگرِ ما به ما مىگويد: بايد آرام ننشينى تا پاسخ اين سؤالات را پيدا كنى.
بنابراين نخستين چيزى كه ما را به دنبال خداجويى و شناسايى آفريننده جهان هستى مى فرستد، همان روح تشنه و جستوجوگر ما است. آنچه با تحقیق در معارف الهی برای ما واضح می شود، اهمیت معرفت الله، خدا جويى ، و آثار خداشناسى در زندگى خواهد بود.
در بحث خداشناسى و خدا جويى و آثار خداشناسى در زندگى ، و در مطالعات عقیدتی باین نتیجه رسیدیم که کسب معرفت واجب است و حالا بحث در این مساله است که چگونه و از چه راهی باین معرفت برسیم ؟