کمال چیست؟
در ذهن ما یک کمالی تصور می شود . پس دوتا یکی ناقص خودم و یکی کمال که میخواهم باشم ، حالا آن کمال چیست و کامل کیست ؟ تصور من از کامل چیست ؟ چرا هر چه ندارم از خدا میخواهم ؟ حالا این خدا کیست ؟
درسته ، همان است که کامل است و خلق و تدبیر همه هستی بدست اوست . اره او کمال مطلق است؛ پس برو او را بشناس ، آن کمال را بیاب که دنبالش هستی . ببین دنبال چی هستی؟ چه می خواهی؟ نگران چی هستی ؟
از چه می ترسی ؟ خیلی از ترس ها و نگرانیها بی مورد هستند . و آنچه انسان را از نگرانی تا حدودی بیرون می آورد اینکه بداند: او نمی میرد، و جاودانه است.
نکته انسانشناسی
پس خود را و زندگی حقیقی خودمان را زیبا بسازیم و بدانیم همه چیز عالم از آنِ خداست و به خدا برمیگردد
(وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور؛
برای اوست آنچه در آسمانها و زمین است و همه امور به او بر می گردد. اما انسان جایگاه خاصی در این میان دارد. و نحوه این برگشتنش را در اختیار خودش قرار دادهاند.
البته هر انسانی چه مؤمن باشد چه کافر، خوب یا بد، به سوی خدا سوق داده میشود، اما مهم این است که به سوی رحمت خدا یا به سوی عذاب او؟ خدا خالق بهشت و جهنم است . هم در بهشت هست و هم در جهنم؛ یعنی بهشت و جهنم تجلی اسماء جلال و جمال اوست .
به هر سو برویم، به سوی خدا رفتهایم
«فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»؛
اما کسی که در بهشت است در رضایت کامل از این دیدار بسر میبرد و کسی که در جهنم است، با اینکه در محضر خداست، از دیدار خدا در حجاب است «كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون»؛ و به همین جهت است که در عذاب است.
فنا فی الله و بقا بالله چیست؟
چون صفات خداوند در انسان به ودیعه گذاشته شده است و خلیفه الله است؛ انسان دلش میخواهد خدا باشد ولی نمی فهمد که فقط با بندگی خدای تعالی می تواند به مقام «فنا فی الله» «حل شدن در اسماء خداوند» برسد. و بعد از فنا هم «بقا بالله» است و به این ترتیب است که میتواند خدائی کند؛ خدایی در نهایت بندگی.
در حدیث قدسی است «اگر بنده من باشی تو را هم حی لا یموت » می کنم . یعنی من زنده ای هستم که نمی میرم ، اگر بنده من باشی ، تو را هم زنده ای می دارم که نمی میرد؛ من میگویم باش، می شود، اگر بنده من باشی تو هم می گویی باش می شود.
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هردو جهان را چه کند
کسی که بنده خدا شود اراده ای غیر از اراده خداوند ندارد و دنیا طلبی و هوا و هوس را فراموش میکند
کیست در گوش که او می شنود آوازم؟
یا کدامست سخن می نهد اندر دهنم؟
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟
یا چه جان است، نگویی، که منش پیرهنم؟
تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی
یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم
می وصلم بچشان، تا در زندان ابد
از سرعربده مستانه به هم در شکنم
من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم
آنکه آورد مرا، باز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم
شمس تبریز، اگر روی به من بنمایی
ولله این قالب مردار، به هم در شکنم
آیا تا حالا به الطاف الهی در زندگی خودتان توجه کرده اید؟، و خاطراتی بیاد دارید؟ یاد الطاف الهی و راز و نیاز با خدای خود، خدایی که او می داند در قلبهای ما چه میگذرد، حالا بگو خدای من ، معبودم ، لحظههای هستی من از یاد تو پر شده است توفیق بندگی بمن عنایت بفرما.