انسان فطرتاً با خدا اشناست
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ
به يكتاپرستى روى به دين آور. فطرتى است كه خدا همه را بدان فطرت بيافريده است و در آفرينش خدا تغييرى نيست. دين پاك و پايدار اين است ولى بيشتر مردم نمىدانند.
غایت روح آدمی در نظام خلقت، کمال و تعالی و صعود به عالم ارزشهاست فطرت رو به كمال و زيبايي و تعالي و سير الي الله دارد. و غایت جسم او بقاء و مصونیت از امراض و خدمت به روح است. بُعد جسماني و حيواني، غرايزي حيواني و مادي دارد (اخلد الي الأرض ).
هر کدام از روح و جسم در مسیر رسیدن به این غایت، از یک سری گرایشها و تمایلات بهرهمندند که وجود انسان بر آنها سرشته شده است، به طوری که حیات و زندگی انسان، چه از نظر جسمی و چه روحی، کاملاً به آنها وابسته است.
این امیال و گرایشها، در ادبیات دینی و اسلامی، با دو واژه «فطرت» و «غریزه» شناسانده میشوند. بر اساس اين معنا فقط انسان است كه از چنين فطرتي برخوردار است و داراي بينش و گرايش مطلق و كمال خواهي و كمال جويي است.
طبيعت : طبيعت كه همان ويژگي ذاتي اشياي مادي و بي جان است . اتش سوزندگی و گرمی ، اب تري و روان بودن جزء طبيعت و خصوصيات لاينفك اينها است. ولي جان داران ، همه داراي نوعي طبيعت هستند.
ویژگیهای فطرت و غریزه
(تفاوتها و تشابهها)
طبیعت هيچ گونه شباهت خاصي با فطرت و غريزه ندارد تا در پي تفاوت آنها باشيم . آن چه كه بايد به تفاوتشان توجه شود، فطرت و غريزه است كه هر دو در سرشت و نهاد انسان و حيوان قرار داده شده است، اين گونه نيست كه آنها را با تلاش و زحمت و پشتكار به دست آورده باشند، مخصوصاً تفاوت آن دو در انسان كه واجد هر دو حقيقت ميباشد بسيار مهم است .
زيرا گاهي براي بعضيها خلط ميشود و از تشخيص امور فطري از غريزي باز ميماند. (غریزه گرسنگی، غریزه جنسی و …) غرايزي هستند كه انسان و حيوان در ان مشتركند، ولی فطرت مربوط به مسائل ماوراء حیوانی (فطرت حقیقتجویی، فطرت کمالطلبی و گرایش به کمال مطلق، فطرت خیرخواهی و گرایش به فضائل انسانی و …) است.
تفاوت غریزه و فطرت
۱٫ـ آگاهیها و گرایشهای فطری انسان، تحمیلی و اکتسابی نیست، بلکه در نهاد او تعبیه شده و به علم حضوری و شهودی معلوم است.
۲٫ـ با فشار و تحمیل نمیتوان آن را زائل کرد، لذا تغییر پذیر و تبدیلپذیر و زوالپذیر نیست؛ «لا تبدیل لخلق الله» به عبارت دیگر، امور فطری، ثابت و پایدارند، گرچه ممکن است تضعیف و کمرنگ شوند؛ یعنی انسان از آغاز تولد با فطرت الهی زاده میشود و با همان فطرت از دنیا میرود.
۳٫ـ فراگیر، عمومی و همگانی است؛ کافر و مؤمن، فاسق و جاهل، با تقوا و فاجر، همه دارای فطرت الهیاند، چون حقیقت هر انسانی با این أمور سرشته است.
۴٫ـ چون پارهای از بینشها و گرایشهای انسان متوجه هستی محض و کمال مطلق است، از ارزش حقیقی و عقلانی و نوعی قداست برخوردار است و ملاک تعالی او همین بینش ها و ميل ها و گرایش های متعالی است و از این رهگذر، تفاوت بین انسان و سایر جانداران باز شناخته میشود.
از ویژگیهای چهارگانه، سه ویژگی اول، مشترک بین غریزه و فطرت است، زیرا غریزه هم به اموری اطلاق می شود که در سرشت انسان و حیوان قرار داده شده است، تغییرپذیر نیستند و همگانیاند.
اما ویژگی چهارم، اختصاص به فطرت دارد و همین مسئله یکی از تفاوتهای غریزه و فطرت است، که امور فطری، ملاک رشد و تعالی انسانها است و روبه بالا دارد، بر خلاف غریزه و طبیعت که محصور در امور تنانه و متناسب با حیات مادی مرتبط است. در واقع، هر کمال و صفت نیکی که انسان به دست میآورد، مبتنی بر فطرت انسانی است و بر اساس اين معنا فقط انسان است كه از چنين فطرتي برخوردار است و داراي بينش و گرايش مطلق و كمال خواهي و كمال جويي است.
فطرت منشأء كمالات معنوي
۵ـ تفاوت دیگر غریزه و فطرت این است که غریزه، خود به خود شکوفا میشود. اساساَ میتوان گفت که امور غریزی، از همان ابتدای تولد، فعلیت داشته و پا به پای رشد جسمی و روان شناختی، تحول مییابند. کودک از لحظهای که به دنیا میآید غریزه گرسنگی او را در طلب غذا به تکاپو میاندازد و اگر به موقع آن را نیابد، با گریه و بی تابی مادر را به سمت خود متوجه می کند. در زمان بلوغ، غریزه جنسی، خود به خود به اوج شکوفایی نزدیک میشود و او را به ارضا فرا میخواند و با کمترین آموزش، راه ارضاء و اشباع آن را می فهمد. این مطلب در حیوانات، بسیار واضحتر است.
اما فطرت، که منشأ کمالات معنوی است، چنین نیست، بلکه اولاً باید آن را با تعلیم و تربیت شکوفا ساخت . و ثانیاً پس از شناخت امور فطری و این که فلان مسئله برخاسته از فطرت انسان است، باید با اعمال اختیار، آن را شکوفا ساخته و بارور کند؛
یعنی فطری بودن مسئله، انسان را در موقعیت جبر قرار نمیدهد؛ مثلاً خدا خواهی، گرایشی فطری برای انسان است و ریشه در فطرت او دارد، اما انسان، اجباراً خداپرست نیست، بلکه خداپرستی یا الحاد را با انتخاب و گزینش خود بر میگزیند.
طبیعت و غریزه، که در انسان و حیوان خود به خود شکوفا میشود، هم انسان را مجبور نمیکند و او مغلوب قهری غرایز نفسانی و حیوانی خود نیست، بلکه باز هم از روی انتخاب و گزینش خود از هوای نفس و … پیروی میکند. پس از مفهومشناسی فطرت و غریزه و توجه به تشابهها و تفاوتهای این دو مفهوم، روشن می شود که خداپرستی از امور فطری است و از مختصات انسان محسوب میشود.
۶- خدایان متعدّد، عامل تفرقه و پراكندگى، و خداى واحد عامل یگانگى است. «ءارباب متفرّقون خیر أم اللّه…»*
۷- فطرت بشر از تفرقه و تشتّت بیزار است و یوسف از همین امر براى اثبات توحید بهره گرفته است. «ءارباب متفرّقون خیر أم اللّه الواحد…».
۸ – وحدت و یگانگى، عامل قدرت و غلبه است. «الواحد القهّار».
“حتّي ظهر لا اله الاّ الله”
حقیقت مفاد این کلمه مبارکه نفی هر گونه تعیّن و استقلال در وجود چه در ذات و چه در اسم و صفت و فعل است. انسان با گفتن « لا اله » نفی همه ی مظاهر عالم را در قالب علّیّت و مؤثّریّت می کند، و با اثبات « إلّا الله » انحصار همه ی علل و اسباب را در وجود ذات اقدس حق می نماید. و هر گونه کرنش و تواضع و عبودیّتی را فقط به پیشگاه خدای متعال عرضه می نماید و همه ی مظاهر تأثیر و تسبیب را که در چشم اهل ظاهر و اهل دنیا موجّه و جاذب اند پوچ و توخالی و سراب می بیند و حقیقت را فقط در یک جا ملاحظه می کند.
و اگر مفاد این کلمه طیّبه در وجود انسان ظهور پیدا کند و سرّ و قلب انسان به معنا و حقیقت آن برسد تمامی این مطالب برای او مشهود و عیان خواهد شد و اینست مرتبه ی توحید و معرفت ذات ربوبی بحقّ المعرفة .