خدايا تو براي ما كافي هستي
فَإِنَّکَ حَسْبُنَا (وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ)[۱] وَ السَّلَامُ عَلَى عِبَادِهِ الْمُصْطَفَیْنَ وَ صَلَاتُهُ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ
زیرا تو براى ما کافى هستى و چه کارگزار خوبى! و سلام و درود بر همهى بندگان برگزیدهى خدا.
اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا الَّذِی فَضَّلْتَهُ وَ بِکَرَامَتِکَ جَلَّلْتَهُ وَ بِالْمَنْزِلِ الْعَظِیمِ الْأَعْلَى أَنْزَلْتَهُ صَلِّ عَلَى مَنْ فِیهِ إِلَى عِبَادِکَ أَرْسَلْتَهُ وَ بِالْمَحِلِّ الْکَرِیمِ أَحْلَلْتَهُ
خدایا، این روز را که برترى داده و به کرامت خویش بزرگ داشتهاى و در نزد خود به جایگاه بزرگ و برتر نشاندهاى، بر ما مبارک گردان و کسى که او را در این روز به سوى بندگانت گسیل داشته و در جایگاه گرامى قرار دادهاى، درود فرست. و ان كه در بلندترین مقام با عظمتش قرار دادى درود فرست بر آن کسى که در این روزش بسوى بندگان به رسالت فرستادى و به محل قرب و کرامتش منزل دادى .
مبارک گردان براى ما در این روزى که آن را برترى دادى و به کرامت خویش آن را بزرگ کردى و به جایگاه بزرگ والاترى آن را جاى دادى درود فرست بر آن کس که او را در این ماه به سوى بندگانت فرستادى و او را به مقام بزرگى درآوردى . خدایا درود فرست بر او درودى همیشگى که براى تو
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاَهً دَائِمَهً تَکُونُ لَکَ شُکْراً وَ لَنَا ذُخْراً وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا یُسْراً
اى خدا درود فرست بر او درودى که پیوسته تو راشکر و سپاس باشد و مرا ذخیره و کار ما را آسان گردان خدایا، بر او درود فرست، درود پیوستهاى که سپاسگزارى به درگاه تو و توشهاى براى ما باشد و کار ما را آسان گردان (سپاسگزارى باشد و براى ما ذخیره باشد.) .
وَ اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَهِ إِلَى مُنْتَهَى آجَالِنَا وَ قَدْ قَبِلْتَ الْیَسِیرَ مِنْ أَعْمَالِنَا وَ بَلِّغْنَا [بلغتنا] بِرَحْمَتِکَ أَفْضَلَ آمَالِنَا إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ
و تا منتهاى سرآمد عمرمان با نیکبختى به پایان بر، در حالى که اعمال اندک ما را پذیرفته و به رحمت خویش ما را به برترین آرزوهایمان برسان، و خاتمه کار ما را سعادت گردان تا انتهاى عمر و همانا تو اعمال اندک ما را پذیرفتى و به لطف و رحمتت ما را به بهترین آرزوهایمان رسانیدى به راستى که تو بر هر چیز توانایى و درود و سلام خداوند بر حضرت محمد و خاندان او.
خواسته من در این دعا چیست؟
«قَدْ أَکْدَى الطَّلَبُ » «وَ أَعْیَتِ الْحِیلَهُ وَ الْمَذْهَبُ» «وَ دَرَسَتِ الْآمَالُ» «وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ»
میفرمایند: خدایا من همه جا رفتهام و به زحمت و طلب افتادهام.
ریشه مذهب از ذِهاب است. به هر حیلتی متوسل شدهام و به هر راهی رفتهام تا به آن مقصد و مطلبی که میخواهم برسم. خدایا به این در و آن در زدهام ولی همگی آرزوهایم از بین رفت. دیدم کجا بروم و کدامین در را بکوبم. دیدم به هرجایی که رفتم نمیبایست میرفتم. بجز در خانه شما در خانه دیگری به روی من گشوده نمیشود. چون در عالم توحید جز راه خدا و خانه خدا، راه دیگر و خانه دیگری نیست.
شما کجا میخواهید بروید؟ به هر وسیله و سببی دست بزنید مسبب الاسباب اوست. پس این آرزوئی خشک است اگر که خیال کنیم میتوانیم کاری انجام دهیم، یک نماز خوبی بخوانیم و یا راهی را درست نماییم. میفرمایند که من تمامی راهها را رفتهام و تمامی طلبها و حیلهها را به کار بستهام.
خدایا میبینم که نمیتوانم هیچ امیدی به کسی داشته باشم و از فردی خواستهای داشته باشم. نمیتوانم! از که بخواهم؟ آیا میشود کسی بیاید و معادل عطایت، عطایی داشته باشد؟ آنچه را که تو میخواهی به بندگانت بدهی او هم بگوید که من خدایی پهلوی تو هستم، من نیز خدا هستم و میتوانم به بندگان بدهم! این شرک و کفر است.
این مطلب چگونه میتواند به ذهن خطور نماید! لذا من در حیله و طلب خسته شدهام. تمامی آرزوها از بین رفت و رجا و امیدم در همه جا بجز یک جا قطع شد. حال آن یک جا کجاست؟ «إِلَّا مِنْکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ.» مگر در خانه تو که هیچ شریکی نیز نداری.
پس به آن جایگاه میشود اعتماد نمود و از آنجا قدرت و توان و چارهای برای هر دردی همانند (دردهای جسمانی، دردهای روحانی، امراض صعب العلاج، بیماری که پزشک معالجش به وی میگوید در نزد من راه چارهای نداری و باید جای دیگری بروی خوب کجا برود؟!) میشود گرفت.
«وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ إِلَّا مِنْکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ.»
سؤال این است که آیا نباید چنین مطلبی را از روی صدق و واقعیت و حقیقت به محضر خدای قادرِ متعالِ لایزالی که از سِرّ و اسرار و راز باطنمان آگاه است ببریم؟ اگر دل من هزار جور کار میکند اما پیش خدا کار نمیکند یا اگر کار میکند یکی از آن صد جایی است که یکی هم خداست! در واقع اگر باطنمان اینگونه بوده این دروغ است. لذا باید کاری کرد و با خودمان ور برویم که ببینیم از آن بابی که فرمودند: «من بکی او ابکی او تباکی». تباکی تشبیه نمودن به اهل بکاست.