خانه / اسلايد / اظهار نیاز و زاری در پیشگاه معشوق (عبد و معبود) 

اظهار نیاز و زاری در پیشگاه معشوق (عبد و معبود) 

اظهار نیاز و زاری در پیشگاه معشوق (عبد و معبود) 

 

فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکینا لَکَ،

مُتَضَرِّعا اِلَیْکَ، راجِیا لِما لَدَیْکَ ثَوابی.

من از همه به سوی تو گریخته و در پیشگاه تو ایستاده ام،در حالی که دلشکسته و نالان درگاه توام و به پاداش تو امیدوار.

درباره اظهار نیاز و زاری در پیشگاه معشوق، اینکه مقام عاشق ومعشوق، (عبد و مولا) (عبد و معبود ) هر کدام اقتضایی دارد، و شأن هر یک باید متناسب با منزلت آنها باشد. ازجمله آنکه چون معشوق در مقام «ناز» می باشد، عاشق باید همواره در مقام «نیاز»باشد.

معنای نیاز ، احتیاج ، اظهار محبت ، چنان که از سوی عاشق در مقابل ناز ـ محبوب ـ معشوق. در عرفان احساس ناچیزی در برابر معشوق، قبول اینکه بنده به حق نیاز دارد ـ حاجت ، میل و خواهش ، احتیاج . باید چیزی به درگاه معشوق عرضه کرد که فاقدِ آن باشد و آن را بپذیرد و آن، چیزی جز «نیاز» نمی باشد.

چون چنین بارگاهی است، (بی نیاز) اکنون او بی نیاز است تو نیاز ببر، که بی نیاز، نیاز دوست دارد. به واسطه آن نیاز، از میان این حوادث ناگاه بجهی و از خداوند چیزی به تو بپیوندد که آن عشق است.

«راجِیا لِما لَدَیْکَ ثَوابی» (امید به خدا)

ذکرِ این فراز از دعا، در واقع، از شِگردهای بنده برایِ جلب توجه معبود به خویش است. یعنی می خواهد عرض کند: من که با هزار امید به تو روی آوردم و به تو دلخوش نمودم، چگونه می پسندی، نا امید از در خانه ات بر گردم. بنابراین، «امید به خداوند» خود، از کلیدهای گشودن در رحمت و اجابت حضرتش به شمار می رود.

چنانچه در دعای ابوحمزه ثِمالی چنین آمده است: «وَ اَعْلَمُ اَنَّکَ لِلرّاجی بِمَوْضِعِ اِجابَةٍ؛ و من می دانم که دعایِ آنان را که به تو امید دارند مستجاب می فرمایی». همچنین سالار شهیدان حضرت حسین بن علی علیه السلام در دعای شریف عرفه درمقام امیدواری به محبوب خویش، این گونه مناجات می کند:«کَیْفَ تُخَیِّبُ آمالی وَ هِیَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَیْکَ؛ چگونه ناامیدم می فرمایی در حالی که به تو امیدوار شدم». باری، ناامیدی از دری که همواره به روی بندگان گشوده است، چه معنایی دارد؟!

بی خودی می گفت در پیش خدای

کای خدا آخر دری بر من گشای

«رابعه» آنجا مگر بنشسته بود

گفت ای غافل کی این در بسته بود؟(عطار

نومید مشو جانا کاومید پدید آمد

امید همه جان ها از غیب رسید آمد

نومید مشو ای جان در ظلمتِ این زندان

کان شاه که یوسف را از حبس خرید آمد

ای شب به سحر برده در یا رب و یا رب تو

آن یا رب و یا رب را رحمت بشنید آمد (مولانا)

 

انواع نیازهای انسان (خلق) 

 

ناز از انواع نیاز پیدا آید و تا بنده به در نیاز در نیاید او را در مقام ناز جای ندهند؛ نیاز آدمی از چند نوع است ، و اصل آن همه نیازها به چهار نیاز بر گردد. یکی، نیازی است به خلق و دیگر، نیازی است به کار حق .

اوّل بدان که آن نیازی که به خلق است آن را شاخه هاست و بعضی از آن ممدوح است و بعضی مذموم و آن چه از شاخه های آن ممدوح است آن است که لابد به خلق نیاز باشد و بی خلق آن راست نیاید . چون گواهی و مناکحت و علم آموختن شفقت بر یکدیگر و از یکدیگر یاری خواستن و شغل های دیگر که آدمی به هیچ حال از آن به سر نشود چون: نانوا، خیاط ، آرایشگر و امثال این همه نیاز است .

نیاز به خدای تعالی

 

و اصل بندگی نیاز نمودن است به خدای تعالی و به کار او. زیرا که نیاز نمودن صفت بندگی است، و بی نیازی صفت خدای است. نه صفت او. حق سبحانه و تعالی ما را خبر کرد در کتاب عزیز خود از صفت خود و صفت ما بگفت، چنان که می گوید:

«اَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِید».

 

و هرچه خدای تعالی دارد در خزینه فضل و کرم، نیاز همه نیازمندان را دارد. خدای تعالی هیچ چیز دوست تر از نیاز ندارد. خدای تعالی همه چیزها را بیافرید، و خالق کل شی ء اوست و خزائن او همه پر است، چنان که می گوید:

«وَ إنْ مِنْ شَی ءٍ إِلاّ عِنُدَنا خَزائِنُهُ»؛

نیاز از خزینه های او دور است، و نیاز را نصیب ما کرد. گفت: هرچه شما را باید به ما آیید تا بدهیم که همه چیز هست، بهای بی نیازی ما نیاز شماست، توانگری نصیب من است و نیاز و درویشی نصیب شماست. آن چه نصیب شما کردم می آرید، و آن چه در خزینه من است می برید که خزینه من همه بی نیازی است و از نیاز تهی است. پس هیچ بهتر از آن نباشد که ما چیزی به درگاه او بریم که در خزینه او نیست.

در خبر آمده است که بزرگی از بزرگان به درگاه حضور یافت. حق تعالی او را گفت: هان! بیار تا چه آورده ای، که چندین سال عمر به تو دادم. این بنده گفت: ای بار خدای! آن چیز که در خزائن تو نیست . ندا آمد : آن چیست که در خزینه من نیست؟! گفت: الهی! نیاز آورده ام که در خزینه تو نیست. خدای گفت: صدق عبدی. (راست گفت بنده من).

رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید که: خدای تعالی می فرماید: چون بنده به درستی به من نزدیک آید من فضل و کرم خود را بدو نزدیک گردانم بنگر این بنده ، تا نیازمندی نباشد قصد شدن به درگاه او نکند. چون نیاز برد مقصود حاصل گردد و چون مقصود حاصل گردد، لابد نیاز با ناز گردد. و هرکه از خدای چیزی ستاند به نیاز ستاند، زیرا که درگاه او درگاه بی نیازی است.

 

درد نیاز

 

در کوی خدای تعالی و در راه بندگی نیاز باید. و نیاز او دانستن دو چیز است: یکی : دیدن آن بی نیاز مطلق ، و دیگر : دیدن حقارت خود . و دانسنتن این که درد را هیچ طبیب دیگر نیست و نتواند بود، مگر علاج درد من او دارد.

اگر این درد از سر محبت و عشق برخیزد هرچند که کند که بی او آرام گیرد نگیرد، آن گه درد نیاز او سخت بگیرد، و این نیازها باشد که مرد را به مقصود رساند. اگر هیچ نیست نیازمند را مگر آن که آن چه بیند از او بیند، و هرچه یابد بازو گردد ـ از هر نوعی که باشد از خیر و شرّ ـ خدای تعالی ایشان را با هیچ کس نگذارد، و به لطف و کرم خویش ایشان را می پروراند .

و به غذای فضل تربیت می دهد و به آب رحمت می شوید.

انسان، مخلوقی خاکی در این راه پرشور و شر است که به واسطه روح خدایی همواره در صدد رسیدن به اصل و منشأ حقیقت طلبی است. می‌خواهد از هر جزء نیاز خود بستری از حقیقت عشق بیافریند، پس چون ذره درصدد رسیدن به خورشید حقیقت است. آنچه بین او و خالق غوغا می‌کند، حسی لطیف و عاشقانه است که او را در میان جلوه‌های هستی به سوی تنها حقیقت عالم سوق می‌دهد. این ارتباط عاشقانه بین انسان و خداست.

نیاز و طلب، مقدمه عشق است: چون خاک انسان با حقیقت عشق خالق آمیخته، از ابتدای خلقت حسی غریب در وجود وی غوغا نموده است. این احساس، همان طلب و نیازی است که هر جزء وجود انسان نسبت به معشوق حقیقی دارد. جذبه و کششی خاص و ذاتی در وجود انسان به سمت معشوق وجود دارد.

«نیاز، بیانگر شور و شوق وصال است»

 

در وجود انسان حس نیاز، مقدمه‌ای برای بیان حقایق است. در واقع، تا اشتیاقی نباشد، عشق معنا نمی‌یابد. نیاز نیز تصویرگر همین احساس شورانگیز اشتیاق برای وصال به حقیقت است .

قال رسول الله صلی الله علیه و آله: “حبّک الشی ء یعمی و یصمِّ”؛ دوستی دنیا ما را کر و کور و کنگ کرده است و چه عجب که ما هیچ کار نمی کنیم که آن به صدق و اخلاص ماند. ما در حضور چنین خداوندی که این گونه لطف و کرم ، و الطاف او ذرات وجود ما را فرا گرفته قرار داریم . ولی ما نمی بینیم چون حب دنیا حجابی شده که به زیبایی ها و الطاف الهی توجه کنیم.

خدایا عاقبت امور ما را به خیر بگردان.

***

وَتَعْلَمُ ما في نَفْسي، وَتَخْبُرُ حاجَتي، وَتَعْرِفُ ضَميري، وَلا يَخْفى عَلَيْكَ اَمْرُ مُنْقَلَبي وَمَثْوايَ، وَما اُريدُ اَنْ اُبْدِيَ بِهِ مِنْ مَنْطِقي، واَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتي، وَاَرْجُوهُ لِعاقِبَتي،

( آنچه در نفس من است می‌دانی و از حالت من خبر داری و ضمیر و باطن مرا می شناسی و مکان و محل بازگشت من بر تو مخفی نیست و همچنین آنچه را که اراده دارم ابتدا به سخن کنم و مطلب خود را باز گویم و آنچه را که برای عاقبت خود امیدوارم جملگی را میدانی و علم تو با آن احاطه دارد)

شرح : علمای معانی و بیان گفته اند علم در کلیات استعمال می شود و معرفت در امور بسیطه لذا گفته می شود «معرفت الله» یعنی خداوند را شناختم و نمی‌گوید «علمت» بنابراین با توجه به اینکه «العلم عندالله» چون ما مطلق است و به نفس اضافه شده به طور کلی تمام آنچه را که در نفس است شامل می‌شود. اما در جمله ما بعد چون عرفان متعلق به ضمیر است ممکن است یک امر بسیطی اراده شده باشد مانند نیت و اراده و امثال آن .

فقط نکته که در اینجا ذکرش قابل اهمیت است این است که با اینکه خداوند سبحان به تمام ضمایر احاطه دارد و جمیع حاجات را می داند ؛ بر طبق دستور شریعت لازم است حاجات را بر زبان آوریم و قضای آن را از خداوند متعال درخواست نمائیم زیرا که این عمل محبوب خداوند جل جلاله می باشد.

***

«وَقَدْ جَرَتْ مَقاديرُكَ عَليَّ يا سَيِّدي فيما يَكُونُ مِنّي اِلى آخِرِ عُمْري مِنْ سَريرَتي وَعَلانِيَتي»

(و به تحقیق جاری شده مقادیر تو بر من ای سید من از آنچه راجع به من است تا آخر عمر از ظاهر و باطن )

شرح: باید گفت که مسأله قضا و قدر اساس قضایا و مسائل است و از مشکلات مسائل علمی و غوامض حکمت الهی به شمار می رود که از وارد شدن به آن نهی اکید شده . اما بطور اجمال باید گفت که :

هیچ امری از عالم وجود خارج از دایره قضاء و قدر نیست ؛ اما به دو نکته مهم باید توجه داشت :

نکته اول: اینکه خداوند سبحان در روز قیامت از اعمال بندگان سؤال می کند نه از مسئله قضاء و قدر.

نکته دوم: اینکه هرکسی خیر و سعادتش در اختیار اوست و در اعمال خود مختار می باشد نه مجبور است ، و می‌تواند در صراط مستقیم قدم بردارد و خود را از مهلکه نجات دهد. اما اخبار و روایاتی که نهی شده از بحث در قضاء و قدر بسیار زیاد است پس ما هم به این بحث وارد نمی شویم.

***

«وَبِيَدِكَ لا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيادَتي وَنَقْصي وَنَفْعي وَضرّي»

(یعنی در ید قدرت تو است زیادتی و نقصی و نفعی و ضری)

شرح: این اوصاف ناظر به حال بشریت و وجود دنیوی است و غیر آن در این مورد مراد نیست.

***

«اِلـهي اِنْ حَرَمْتَني فَمَنْ ذَا الَّذي يَرْزُقُني، وَاِنْ خَذَلْتَني فَمَنْ ذَا الَّذي يَنْصُرُني »

(یعنی خداوندا اگر تو مرا محروم کنی چه کسی قادر است که مرا روزی دهد و اگر مورد خذلان قرار دهی چه کسی می تواند مرا یاری دهد )

شرح: تذکر دو مطلب در اینجا لازم است .

مطلب اول: همانطور که اصول مسلم عرفانی دلالت دارد رزاقیت تمام عوالم هستی منحصر به ذات اقدس الهی می‌باشد و غیر از او در این صفت هیچ مشارکتی ندارد.

مطلب دوم: خذلان به معنای ترک توفیق و یاری نکردن است و توفیق عبارت است از ترتیب اسباب و سوق دادن به سوی مسببات به طوری که مثمر ثمر باشد و به نتیجه نهایی برسد و این صفت فقط از اوصاف و شئون حق تعالی میباشد و آنچه از انسان در این باره صادر می شود همان اعداد و آماده کردن بعضی از اسباب میباشد نه جمیع آنها تا به مرحله نهایی برسد.

***

«اِلـهي اَعُوذُ بِكَ مِنَ غَضَبِكَ وَحُلُولِ سَخَطِكَ»

(خدایا پناه می برم بتو از غضب تو و از نازل شدن سخط تو)

شرح: بر طبق اصول عرفانی و محکمات قرآنی لازمه عزّ ربوبیت و مقتضای عبودیت این است که بنده الدوام به ذات اقدس الهی پناه برد و حسن عاقبت را از مقام مقدس او خواستار شود زیرا تنها چیزی که باعث نجات و رسیدن به حیات ابدی می باشد همانا لطف و فضل و رحمت الهی است و تکیه بر اعمال از غایت جهل و عقل غلبه خیال است . زیرا اصل و فرع جمعیع نعمت ها از ناحیه مقدس خداوند متعال است حافظه در این باره چنین می گوید:

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

رنده عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار

کار مولکست آنکه تدبیر و تحمل بایدش

و علمای ادب و اهل معرفت گفته‌اند سخط اعم است از غضب . زیرا سخط از بزرگان است و غضب از عموم مردم و به کار بردن غضب و سخط درباره ذات خداوند اقدس الهی به معنای تغییر حالت نیست بلکه مراد از غضب عقاب خداوند است زیرا در این باره محققین گفته اند آنچه از مبادی صفات درباره مخلوق به کار برده می شود در خداوند متعال غایات آن استعمال می شود.

***

«اِلـهي اِنْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتاْهِل لِرَحْمَتِكَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَليَّ بِفَضْلِ سَعَتِكَ»

(خداوندا اگر شایستگی رحمت تو را ندارم تو سزاوار هستی که از باب تفضل بر من ببخشی و مرا مورد رأفت قرار دهی)

شرح: یکی از مهمترین صفات خصوصاً در خالق متعال صفت جود و احسان است علمای ماورای طبیعت در کتاب های خود مسئله وجود را در مورد صفات الهی عنوان می‌کنند و معنای آن بنا بر تحقیقات علمی عبارت است از «افاده ما ینبغی بلا عوض و لا غرض» (بخشندگی همانا اعطای نعمت و احسان میباشد بدون عوض و داشتن غرض) و صاحب چنین صفت را جواد گویند و جواد علی اطلاق ذات اقدس سبحان است .

شخصی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام درباره جواد پرسید حضرت فرمود: به درستی که برای کلام دو وجه است اگر از مخلوق سؤال کنیم پس جواد به کسی میگویند که آنچه خداوند متعال بر او واجب کرده ادا نماید ، و بخیل آن است که آنچه خداوند بر او فریضه قرار داده بخل ورزد .

و اما اگر از خالق سؤال می‌کنی ، پس خداوند سبحان چه عطا کند و چه منع نماید در هر دو صورت جواد می باشد . زیرا بنده نسبت به منع الهی هیچگونه استحقاقی ندارد و هیچ کدام از حکمت بالغه او خارج نیست و آنچه عطا کرده از باب تفضل بوده.

***

«اِلـهي كَأَنّي بِنَفْسي واقِفَةٌ بَيْنَ يَدَيْكَ وَقَدْ اَظَلَّها حُسْنُ تَوَكُّلي عَلَيْكَ، فَقُلْتَ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَتَغَمَّدْتَني بِعَفْوِكَ»

(خداوندا گویا که می بینم وجود خود را در حضور ذات مقدست ایستاده در حالی که زیبایی توکل من بر تو سایه افکنده پس بجا آوری آنچه را که شایسته لطف و کرم تو است و به عفو خود مرا فرا گرفتی.)

شرح : اظلال به معنای سایه افکندن است و مشتق از ظل وظلیل می باشد. اما توکل بر خداوند متعال از اشرف مراتب سالکین و باعث محبت الهی است. و اخبار و روایات زیادی در مدح این صفت وارد شده است . برای توکل معانی مختلفی کرده‌اند اساتید سیر و سلوک ، اعلا مرتبه آن این است که بنده عارف خود را در حضور مقدس پروردگار عالم مانند میت در دست غسال مشاهده نماید که قدرت قاهره ازلی او را بر طبق حکمت بالغه زیر و رو می‌کند و حرکت می‌دهد.

اما تعریف جامعی که برای توکل در اخبار و احادیث وارد شده این است که بنده مؤمن فقط خداوند متعال را معطی و مانع و ضار و نافع بداند در عین اینکه دنبال علل و اسباب می‌رود بر مسبب الاسباب تکیه کند و از حول و قوه خود تبری جوید و منتظر مقدرات الهی باشد.

در قرآن در سوره آل عمران آیه ۱۵۹ می فرماید: فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ . زمانی که تصمیم گرفتی توکل کن بر خداوند متعال به درستی که خداوند توکل کنندگان را دوست دارد.

اما در روایات از حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است که از او سؤال شد از حد توکل فرمود: معنای آن این است که با وجود خداوند متعال از هیچکس نترس و واهمه نداشته باش. بنابراین نظریه عرفانی و اصل قرآنی ارکان توکل سه امر است و توکل بنده بر خداوند لایزال مبتنی بر این سه اصل است.

امر اول : اینکه بنده بداند خداوند متعال عالم است به تمام خواسته های او و خواسته های را می داند.

امر دوم: یقین قطعی داشته باشد به اینکه خداوند در برآوردن حاجات او قدرت قاهره دارد.

امر سوم: آگاهی داشته باشد بر اینکه غنای مطلق و لطف و کرمش مقتضی جود و افاضه می باشد و هیچ سائلی از درگاه او ناامید بر نمی گردد و اگر حاجتی برآورده نمی شود با حکمت و مصلحت او موافق نیست وگرنه فضل و رحمت او بی نهایت است .

اما تغمد عفو عبارت است از فرو گرفتن رحمت الهی من بنده را و بنا بر تحقیقات علمی عفو ابلغ از مغفرت می باشد. زیرا مغفرت پرده‌پوشی گناه است، اما عفو گذشتن از گناه است به طوری که آثار آن نماند و این مهمترین نعمت خداوند است نسبت به بنده خود. و عفو صیغه مبالغه است و دلالت بر کثرت و دوام دارد .

***

«اِلـهي اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ اَوْلى مِنْكَ بِذلِكَ، وَاِنْ كانَ قَدْ دَنا اَجَلي وَلَمْ يُدْنِني مِنْكَ عَمَلي فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَيْكَ وَسيلَتي»

(ای خدای من اگر مرا مورد عفو قرار دهی پس چه کسی سزاوارتر از تو می باشد در این صفت ، و اگر چنانچه اجل من نزدیک شده و لکن عمل من مرا بتو نزدیک نکرده پس به تحقیق اقرار به گناه را وسیله خود قرار دادم بسوی تو ).

شرح: مسئله اجل و تأخیر و نزدیک شدن آن از مسائل مشکل علمی است و قدر مسلم هر کس به هر موتی از دنیا برود اجل حتمی او همان است .

اما قرب بنده به حق تعالی، پس تفصیل مسئله از این قرار می باشد که مدار کمال نسبت به هر موجود چه روحانی و جسمانی قرب و نزدیکی به مقام قدس سبحانی است و این تقرب بر دو نوع ملاحظه می‌شود

نوع اول: قرب فرائض است که بر حسب اخبار و روایات افضل انواع تقرب به شمار می‌رود .

نوع دوم: قرب نوافل است که بعد از قرب فرائض مهمترین تقرب است به مبدا و منبع کمال .

اما اقرار بذنب بر دو قسمت است .

قسمت اول: اقرار به گناه است در پیش مخلوق و آن جایز نیست .

قسمت دوم: اقرار به معصیت می باشد در پیش خالق و آن بدون اشکال است و باعث خروج از گناه بوده و کاشف از کمال اخلاص و عبودیت است.

تذکر : بر حسب اخبار و روایات برای نزدیکی به خداوند سه مرتبه می باشد:

مرتبه اول: انجام دادن واجبات و ترک محرمات .

مرتبه دوم: تزکیه نفس از رذائل اخلاق و تحلی آن به صفات کمال .

مسئله سوم: به جای آوردن نوافل و مستحبات خصوصاً شب زنده داری و نماز شب و بعد از نماز صبح در پیشگاه حضرت حق تعالی زاری نمودن.

بنده مخلص در اثر تصفیه نفس و اتصال امر الهی به مقام شهود نائل شده و مستغرق در مشاهده جمال و جلال الهی می گردد و از وجود امکانی خود بالمره تهی میشود.

شیخ طوسی می فرماید: شخص عارف زمانی که از خود منقطع گشت و به مقام قدس حق اتصال پیدا نمود هر علم و قدرت و اراده ای را مستغرق در علم و قدرت او مشاهده می کند بلکه هر وجود و کمال وجودی را فائض از او می بیند که متخلّق به اخلاق الهی میشود .

***

«اِلـهي قَدْ جُرْتُ عَلى نَفْسي في النَّظَرِ لَها، فَلَها الْوَيْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها»

(ای خدای من به تحقیق تجری کردم بر نفس خود در اصلاح و نظر کردن در آن پس وای بر آن اگر نیامرزی).

شرح: راجع به تجری گفتگو در اصول و فقه و کلامی زیاد شده …اما علی ای تقدیر مقام مقدس عصمت (ع) منزه از تجری بر مولای حقیقی است و امثال این کلمات کاشف از کمال عبودیت و اظهار تقصیر مقابل عز ربوبیت می باشد.

***

«اِلـهي لَمْ يَزَلْ بِرُّكَ عَلَيَّ اَيّامَ حَياتي فَلا تَقْطَعْ بِرَّكَ عَنّي في مَماتي»

(ای خداوند من علی الدوام برّ و احسان تو بر من ایام حیات جریان داشته پس احسان و تفضل خود را در هنگام ممات از من قطع مکن ).

شرح: خداوند متعال فیاض است بر تمام موجودات ، و لیکن بطور مسلم در منطق اهل بیت (ع) فیاضیت حق در مقام اراده می باشد و اراده هم از صفات فعلیه است و جمله «یا دائم الفضل علی البریه» که در دعای شب جمعه وارد شده مراد از این دوام استمراری است نه ازّلی .

یعنی خداوند متعال بعد از فتح باب فیض و نشر رحمت واسعه به مقتضای حکمت بالغه دیگر این باب را مسدود نخواهد کرد. از امام صادق(ع) نقل می کنند که : «لم یزل الله عالماً قادراً ثم اراد» یعنی خداوند متعال ازلاً موصوف به علم و قدرت بوده سپس اراده کرد خلق اشیاء را و گشود باب رحمت و افاضه را .

***

«اِلـهي كَيْفَ آيَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِكَ لي بَعْدَ مَماتي وَاَنْتَ لَمْ تُوَلِّني إلاّ الْجَميلَ في حَياتي»

(ای خداوند من چگونه مأیوس شوم از حسن نظر تو نسبت به من بعد از ممات و حال اینکه جز امر جمیل متوّلی نشدی برای من در ایام حیات.)

شرح: یأس از رحمت الهی از بزرگترین گناه کبیره بلکه بنابر نظر بعضی از بزرگان در حد کفر است لذا قابل آمرزش نیست و از مضمون روایات اهل بیت(ع) به طور مسلم این مطلب به دست می آید که اگر انسان گناه جن و انس را مرتکب شود از رحمت واسعه الهی نباید مأیوس شود خصوصاً با توجه به این قاعده عرفانی که بزرگان گفته اند از جمال مطلق جز امر جمیل چیز دیگری صادر نخواهد شد.

***

«اِلـهي تَوَلَّ مِنْ اَمْري ما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَعُدْ عَلَيَّ بِفَضْلِكَ عَلى مُذْنِب قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ»

(ای خداوند من متولی شو امر مرا آنطور که تو شایسته آن هستی و جود و تفضل کن بر گناهکاری که جهل و نادانی وجود او را فرا گرفته )

شرح: لازم است در این مقام عرض کنیم مسئله سلطنت و ولایت از مهمترین مسائل الهی و عرفانی است و در نزد تمام علما و حکما مسلم است که این دو از خصایص ذات اقدس الهی است و حضرت بقیه الله ارواحنا له الفدا در عصر حاضر از جانب پروردگار و به اذن او بر تمام ما سوا الله سلطنت و ولایت دارد.

و کون و مکان در ید قدرت اوست و این که مقام مقدس عصمت به طور مطلق جهل را به خود نسبت داده مراد از آن جهل قصور علم و عدم احاط به مقام قدس روبیت می باشد و الا در نظر اهل معرفت و بصیرت آن بزرگواران به تمام ذرات عالم علم حضوری دارند .

ای بکل ما سوی علمت محیط هم مرکب غرق علمت هم بسیط

***

«اِلـهي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوباً في الدُّنْيا وَاَنَا اَحْوَجُ اِلى سَتْرِها عَلَيَّ مِنْكَ في الاُْخْرى، اِذْ لَمْ تُظْهِرْها لاَِحَد مِنْ عِبادِكَ الصّالِحينَ، فَلاتَفْضَحْني يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى رُؤُوسِ الاَْشْهادِ»

(ای خداوند من گناهانم را در دنیا پوشانیدی و به پوشاندن آنها در آخر محتاج ترم زیرا برای احدی از بندگان صالحت اظهار نکردید پس مرا در روز قیامت در حضور خلایق رسوام ساز)

شرح: یکی از صفات کمال الهی ستاریت اوست نسبت به بندگان خود و در گذشتن از گناهان آنها می باشد؛ لذا در اخبار و روایات زیاد وارد شده «یا ستار العیوب یا غفار الذنوب»

بنابراین بر بنده عاقل و با ایمان لازم و ضروری است که عیوب بندگان خدا را بپوشاند و از لغزش های آنان درگذرد زیرا که عفو و گذشت یکی از مکارم مهم انسانی است.

***

«اِلـهي جُودُكَ بَسَطَ اَمَلي، وَعفْوُكَ اَفْضَلُ مِنْ عَمَلي »

(ای خداوند من سر چشمه جود و کرم تو به آرزوی من بسط و وسعت داد و عفو و گذشت تو افضل است از عمل من).

شرح: بر اصحاب معرفت و اساتید طریقت پوشیده نیست که خزانه جود و کرم الهی غلبه دارد و آمال و آرزوی بندگان خود، و عفو محیط است به جرائم عباد. بنابراین بنده باید در نجات از عفو مهالک و رسیدن به سعادت نهایی بر عفو و تفضّل خداوند متعال تکیه کند نه بر اعمال خویش .

بزرگان نکردند در خود نگاه خدا بینی از خویشتن بین مخواه

و اعلا مرتبه شخص سالک در این وادی آن است که از آمال و آرزوهای خود به طور کلی در گذرد و فقط ناظر به رضای خداوند متعال و منتظر اراده او باشد.

سوز در نار جلالتش از جان خویش بگذرد از آمال و از اعیان خویش

***

«اِلـهي فَسُرَّني بِلِقائِكَ يَوْمَ تَقْضي فيهِ بَيْنَ عِبادِكَ»

ای خداوند من پس مسرور کن مرا به لقاء خود در روزی که حکم می کنی در آن روز بین بندگان خود)

شرح: در اصطلاح اخبار به روز قیامت روز لقاءالله می‌گویند و خداوند عالم در آن روز به معیار حق و حقیقت میان خلائق حکم خواهد کرد.

تذکر

حکومت و قضاوت بر دو نوع میباشد: یک نوع حكم کردن بر موازین و احکام ظاهری است.

دوم حکم حاکم بر میزان واقعی و اصول نفس الامری صورت می‌گیرد که احدی نمی‌تواند از آن فرار نماید و این سنخ از حکومت در دو مورد مصداق دارد:

اول: در زمان حکومت حضرت بقیه الله الاعظم ارواحناله الفدا می باشد که حکم آن بزرگوار در میان عباد به بنیّه و شاهد انجام نمی گیرد بلکه بر طبق حكم و میزان عدالت است كه آن را حکم لوح محفوظی می گویند .

دوم: در روز قیامت تمام اسرار و حقایق نسبت به اعمال و صفات و عقاید هر شخص آشکار می شود و خداوند بر طبق واقع و نفس الامر میان آنان حکم خواهد نمود و ذرة المثقالی به کسی ظلم نخواهد شد و حاکم مطلق در آن روز خداوند سبحان است لذا یکی از اسماء عظام ذات اقدس الهی “یا احكم الحاکمین” میباشد.

***

«اِلـهىِ اعْتِذاري اِلَيْكَ اعْتِذارُ مَنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ، فَاقْبَلْ عُذْري يا اَكْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ اِلَيْهِ الْمُسيئُونَ»

(ای خداوند به من عذر خواهی من از مقام مقدس تو مانند اعتذار کسی است که از قبول عذرش مستغنی نیست پس بنابراین ای پروردگار من عذر مرا بپذیر ای کسی که در قبول عذر بدکاران از همه کریم ترین)

شرح: یکی از مهمترین صفات انسانی و مکارم اخلاق آدمی پذیرفتن عذر دیگران است و در این باره اخبار و روایات زیاد وارد شده از جمله حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید: «العفو تاج المکارم» سردسته برای این سه تمام مکارم اخلاق عفو و گذشت است .

***

«اِلـهي لا َتَرُدَّ حاجَتي، وَلا تُخَيِّبْ طَمَعي، وَلا تَقْطَعْ مِنْكَ رَجائي وَاَمَلي»

(ای خدای من حاجت مرا رد مکن و طمع من را در فضل و کرمت به ناامیدی مکشان و امید و آرزویم مرا از دریای رحمت خود قطع مکن)

شرح: رد حاجت و قطع امید از طرف کسی که اندک کرمی دارد غیر معقول است و بنا براین خداوندی که در نهایت کرم است به او را اکرم اکرمین می گویند رد شدن سائل از درگاه کرمش ممتنع می باشد .

کرمش نامتناهی نعمتش بی پایان هیچ خواهنده ازین در نرود بی مقصود

به صدور چنین مقالاتی از مقام قدس عصمت(ع) در هنگام مناجات با پروردگار کاشف از کمال عبودیت و اظهار شدت فقر و مسکنت است . چنانچه در صحیفه سجادیه وارد شده «انا افقر الفقرا الیک » یعنی از هر فقیری فقر و مسکنت من به سوی تو زیادتر است.

***

«اِلـهي لَوْ اَرَدْتَ هَواني لَمْ تَهْدِني، وَلَوْ اَرَدْتَ فَضيحَتي لَمْ تُعافِني»

(ای خداوند من اگر اراده کنی خواری من را هدایت نخواهی کرد مرا و اگر اراده کنی فضیحت مرا عاقبت نخواهی داد)

شرح: شبهه ای نیست در اینکه صدور امثال این کلمات از مقام عصمت(ع) برای تعلیم انسانهاست و الا مقام قدس ولایت بحر بی‌پایان عزت و منبع هدایت است در نهایت چون تمام این کمالات از ناحیه خداوند متعال می باشد لذا امام معصوم در مقام مناجات با خداوند عالم می گوید همگی از افق عبودیت و از روی فقر و مسکنت ذاتی است .

***

«اِلـهي ما اَظُنُّكَ تَرُدُّني في حاجَة قَدْ اَفْنَيْتُ عُمْري في طَلَبَها مِنْكَ»

(ای خداوند من گمان ندارم به تو از اینکه رد کنی مرا از درگاه کرمت در حاجتی که عمر خود را در طلب آن از تو به پایان رساندم)

شرح: بر طبق اصول لطف و کرم اگر کسی حاجتی از یک سلطان کریم و بخشنده بخواهد و در برابر براوردن حاجت خود اصرار ورزد و الحاح نماید عقلاً برآورده خواهد شد.

بنابراین کسی که مالک الملوک و سلطان سلاطین و اکرم الاکرمین است هرگز چنین گمانی درباره او برده نمی‌شود که حاجت کسی را بر نیاورد و امید او را از سرچشمه فضل و فیضش قطع نماید.

***

«اِلـهي فَلَكَ الْحَمْدُ اَبَداً اَبَداً دائِماً سَرْمَداً، يَزيدُ وَلا يَبيدُ كَما تُحِبُّ وَتَرْضى»

(ای خداوند من بر تو باد حمد و ثنای بی پایان به طور دوام و استمرار که روز به روز اضافه گردد و نقصان نپذیرد آن‌طور که مورد محبت و رضای توست )

شرح: یکی از مهمترین صفات در خالق و مخلوق صفت حمد و شکر است اما در خداوند متعال، بنابر تحقیق عرفا شکر عبارت است از اظهار صفات کمال به منظور ظاهر ساختن عظمت و جلال خود.

و اما درباره مخلوق، عبارت است از به کاربردن نعمت های الهی در آن چه برای آن خلق شده مثلاً چشم را در نظر انداختن به آیات خداوند در آفاق و انفس به کار برد ، فکر را در تفکر در مصنوعات و بدایع عالم به جریان اندازد.

اما در معنای سرمد متحقیق این دو تعریف برای آن کرده اند:

تعریف اول: سرمد مرادف با دوام است همانطور که در این دعا وارد شده.

تعریف دوم: به معنای ازلیت است که درباره خداوند متعال به کار برده می شود. یعنی تقدم سرمدی بر تمام موجودات دارد و جامع ازل و ابد را سرمد گویند. زیرا اهل حکمت و معرفت گفته‌اند نسبت متغیر به متغیر را «زمان» گویند ، و نسبت متغیر را به ثبابت «دهر» نامند، و نسبت ثابت را به ثابت «سرمد» نام گذاری کرده اند.

بنابراین وجود مقدس پروردگار و صفات ذاتی او سرمدی است و بحث و تفکر در ماهیت ذات و کنه صفات برای تمام افراد و مقامات در جمیع ازمنه ممنوع و بر طبق اصول شرع مقدس مردود است و هر کس قدم در این بادی گذارد هلاک خواهد شد.

بود در ذات حق اندیشه باطل محال محض دان تحصیل حاصل

مراد از این شعر این است که اگر تفکر و اندیشه برای رسیدن به کنه ماهیت ذات است پس ان محال محض و ممتنع است در نزد عقول ، و اگر برای وصول باصل وجود است پس به طور قطع و مسلم وجود مقدس ازلی و ثبوت نفس الامری و ذات اقدس قیومش از خورشید عالم تاب روشن تر است

پنهان نگشته که هویدا کنم تو را از دل نرفتی تا که تمنا کنم تو را

***

«اِلـهي اِنْ اَخَذْتَني بِجُرْمي اَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ، وَاِنْ اَخَذْتَني بِذُنُوبي اَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ، وَاِنْ اَدْخَلْتَني النّارَ اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّي اُحِبُّكَ»

(ای خداوند من اگر مرا به جرم من مؤاخذه کنی به عفو تو متوسل می‌شوم و اگر به گناهان من مؤاخذه کنی به مغفرت تو ملتجی می شوم و اگر مرا داخل آتش کنی به اهل نار اعلام می کنم من محبت تو ام)

شرح: اینکه مقام عصمت می فرماید اگر مرا داخل آتش کنی ، یا صرفاً ناظر به قدرت قاهره ذوالجلال می باشد، و اشاره به به این است که محبت الهی با دخول در آتش سازگار نیست و خداوند عزت و عظمت دوستان خود را به جهنم نمی برد و با دشمنان در یک صف قرار نمی دهد.

و یا ناظر به کمال خضوع و تواضع در برابر عظمت الهی است زیرا اگر چه خداوند متعال در کمال قدرت می باشد اما اعمال آن در حد عدل حکمت اوست .

***

«اِلـهي اِنْ كانَ صَغُرَ في جَنْبِ طاعَتِكَ عَمَلي فَقَدْ كَبُرَ في جَنْبِ رَجائِكَ اَمَلي»

(ای خداوند من اگر عمل من در جنب طاعت تو کوچک است پس به تحقیق بزرگ است در جنب رجای تو آرزوی من)

شرح: بر هر انسان بصیر و صاحب معرفت لازم و ضروری است که اعمال خود را در جنب اطاعت الهی کوچک شمرد و امید او به عفو و کرم خداوند از هر عملی که انجام می‌دهد بیشتر و بزرگتر باشد .

همچنین ببینید

هدایت تکوینی:

هدایت تکوینی: به معنی ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از …

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است :

هدایت پروردگار نسبت به انسان چهار نوع است : 🍀 ۱ـ هدایت عام و تکوینی …

بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام

🔴 بهترین هدیه به امام زمان علیه السلام   🔵 آیت الله مصباح یزدی( ره) …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *